خالق كاپريس لعنتي
طاها افشين
سينماي ايران كه تفاوت سني بسيار كمي با سينماي جهان دارد، در سال 1312 اولين فيلم تمام ناطق و موزيكال خود را در حالي به روي پرده سينما ماياك ميبرد كه مرتضي حنانه 11 ساله آماده ميشود تا براي ادامه تحصيل به مدرسه عالي موسيقي برود. اما 20 سال بعد و درست زماني كه او آثارش را در جشن هزاره ابنسينا اجرا ميكند، مورد توجه سفير وقت ايتاليا قرار گرفته و براي تحصيل در واتيكان بورسيه دريافت ميكند.
پيوند حنانه و سينما به سال 1327 و ساخت موسيقي براي فيلمي به نام «ايران؛ سرزمين طلاي سياه» برميگردد اما همزمان با تحصيل در ايتاليا او ابتدا به دوبله فيلمهاي ايتاليايي روي آورد و پس از آن موسيقي متن فيلم «عروس دجله» را براي نصرتالله محتشم ميسازد و با ساخت اين موسيقي، جريان موسيقي متن شكل تازه و حرفهايتري به خود ميگيرد. حنانه را ميتوان نخستين آهنگساز موسيقي متن فيلم در سينماي ايران و وي را پرچمدار موجي دانست كه تلاش كرد تا فيلمهاي ايراني به جاي انتخاب موسيقي، صاحب موسيقي مخصوص به خود باشند.
مرتضي حنانه با ذهن تصويري خود براي صحنههاي مختلفي از فيلمها، موسيقي نوشت و سينماي ايران را صاحب عنوان «موسيقي متن» كرد. اما حنانه بزرگ كه جريان فكري كلنل وزيري را دنبال ميكرد، تلاش بسياري زيادي را انجام داد تا موسيقي رديف دستگاهي ايران را تئوريزه كند و رديف را با استفاده رسمالخط جهاني موسيقي تحليل كند. مرتضي حنانه سالها درباره فواصل ايراني پژوهش كرد و براي چندصدايي كردن موسيقي ايراني تلاشهاي زيادي انجام داد و شايد موسيقي متن «هزار دستان» را بتوان نمونهاي درخشان از اين پژوهش مثال آورد. او از سال ۱۳۳۳ تا سال ۱۳۵۱ به شكل مستمر براي فيلمهاي ايراني موسيقي ساخت و از سال ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۹ كارنامه وي حتي يك موسيقي فيلم را به خود نديده است.
اما «كاپريس براي پيانو و اركستر» حاصل تلاش حنانه در سالها پژوهش براي چند صدايي شدن موسيقي ايراني است اما دو اجراي قبل و بعد از انقلاب هيچگاه نتوانست وي را راضي كند و مهمترين اثر او به خاطر ضعف تكنيك اجرا، كاپريس را به «كاپريس لعنتي» تبديل كرد.
آنچه امروز در تاريخ موسيقي ايران وجود دارد نشان از تلاشهاي خستگيناپذير استاداني چون علينقي وزيري، روحالله خالقي، ابوالحسن صبا و مرتضي حنانه است كه براي تكامل موسيقي ايراني و اجراي آن با اركسترهاي بزرگ انجام شده و آنچه امروز از آلبومهاي موسيقي ايراني ميشنويم مويد اين است كه چقدر توانستهايم راه اين بزرگان را ادامه دهيم. گر چه در نسل بعد شاهد قطعات و آلبومهاي درخشاني از اين نوع اركستراسيون بوديم اما همچنان چند صدايي شدن موسيقي ايران مساله است و براي حل آزمون خطا ميشود.
در حالي كه امروز به هرگونه فعاليت تازه در زمينه موسيقي برچسب نوآوري زده ميشود اما به قول استاد حسين عليزاده: «كارهايي كه در گذشته انجام شده به مراتب نوآورانهتر از كارهاي امروز است.» كارهايي كه پشتوانه علم و پژوهش و تجربه و مطالعه را دارد، ناديده گرفته ميشود و در ازاي آن با آوردن ديجريدو، كاخن و ديگر سازهاي غرب و شرق و تركيب (صرفا تركيب) با سازهاي ايراني، تلاش ميشود كه رنگ صداي اين موسيقي تغيير كند. اين در حالي است كه شكوه قطعه «هزاردستان» هنوز در گوشمان زنگ ميزند.
اما امروز قطعاتي اجرا نشده از استاد مرتضي حنانه به جاي مانده كه طبق معمول به دليل كمبود بودجه، اجرا و ضبط نميشود. جالب است بودجه براي آثار فاخر نداريم اما هر روز يك خواننده پاپ، آلبوم جديد خود را با كيفيتي كه ديگر نياز به توضيح ندارد، به بازار عرضه ميكند؛ بودجه نداريم تا آثار يكي از مفاخر موسيقي اين مملكت را اجرا كنيم اما كنسرتهاي آنچناني پاپ برگزار ميشود و بليتهايش در كمتر از چند ساعت ناياب ميشود؛ بودجه نداريم تا آثار كلاسيك موسيقي را حفظ كنيم و به دنبال موسيقي تلفيقي، صداي تازه را از هنگدرام طلب ميكنيم. افتخار تهيهكنندگان موسيقي كشف افرادي است كه اوج خلاقيتشان، وارد كردن «موچين» به ترانههاي پاپ است. در ميان اين هياهوي نشر آلبوم و كنسرت و كليپسازي، جاي امثال حنانه كجاست؟ نقش خانه موسيقي و وزارت ارشاد به عنوان متوليان موسيقي كشور مگر جز اين است كه براي حفظ ميراث موسيقايي اين سرزمين تلاش كنند؟ صورت مساله ساده است؛ ما در قرن بيست و يكم، قطعاتي از يك آهنگساز معاصر داريم كه هنوز ضبط و اجرا نشده است! يك نظريه درباره هارموني (هارموني زوج) داريم كه مورد مطالعه و تحليل قرار نگرفته يا دستكم براي اجرايش تلاش نشده است! و تنها به اين تكه از شعر مرحوم منشيزاده ميشود اكتفا كرده كه: چيزهايي است كه بايد تو بفهمي، اما/ بهتر آن است كمي گريه كنم.