آميزهاي از شور شرقي و نظم غربي
رابطه بين كارگردان و آهنگساز در يك پروژه سينمايي همواره فراز و نشيبهاي زيادي دارد و كمتر آهنگسازي را ميبينيم كه از كارگردانان راضي باشد. تا به حال در اين باره از حنانه چيزي شنيده بوديد؟
بعضي از كارگردانها هستند كه بدون آنكه دانشي نسبت به موسيقي داشته باشند، درباره آن نظر ميدهند البته كيميايي با ساز گيتار آشنايي دارد و مهرجويي با سنتور و اساسا شاگرد پايور بوده و موسيقي فيلم را ميشناسند و از كارهايشان حدس هم ميزنم در فيلمنامه لحاظ كردهاند كجا بايد موسيقي داشته باشد. اما بعضي فيلمها اصلا اينطور نيستند. نه طوري هستند كه بدون موسيقي جذابيت داشته باشد و نه جايي براي موسيقي دارند؛ مثل اعداد اصم. اين فيلمها خورهاي هستند بر جان آهنگسازان. در مجموع حنانه از جلال مقدم خيلي راضي بود ولي هيچ آهنگسازي از هيچ كارگردان و تهيهكنندهاي راضي نيست چون هر چقدر هم كه بگويند آزادي عمل ميدهند باز هم دخالتهايي در كار آهنگساز ميكنند. مثلا موسيقي فيلم «دستفروش» محسن مخملباف را حنانه نوشته بود اما او خوشش نيامد و آن را به مجيد انتظامي سپرد. حنانه خيلي از اين موضوع عصباني شد كه چرا مخملباف موسيقي من را رد كرده و آن را به مجيد (كه شاگرد من بوده) داده است؟ بعد رو كرد به من انگار كه دارد با مجيد انتظامي حرف ميزند و گفت: «تو شاگرد من بودي! شاگرد خوب من بودي! هر كسي قبول ميكرد تو نبايد قبول ميكردي!» دلخور بود از مجيد انتظامي كه شأن استادي را رعايت نكرده است. من در كتاب موسيقي فيلمم مكررا توضيح دادهام كه مظلومترين رشته در صنعت سينما، موسيقي فيلم است چون هم در آخرين لحظههاي كار با آهنگساز تماس ميگيرند و هم كمترين دستمزدها به او ميدهند.
در كتاب «نشانهشناسي موسيقي فيلم» شما به تصويري كه هر ساز ممكن است در ذهن تداعي كند اشاره كردهايد. اگر از جنبه نشانهشناسانه بخواهيم كارهاي شاخص موسيقي فيلم حنانه را بررسي كنيم، با ديدگاهي كه او نسبت به موسيقي فيلم داشت، آيا ميتوان گفت مثلا در فيلم «جعفرخان از فرنگ برگشته» استفاده از تار يك مفهوم خاص دارد و استفاده از سازهاي بادي مفهومي ديگر؟
اساسا سازها در موسيقي نشانه محسوب نميشوند و نميتوان گفت در يك اثر موسيقي، ويلن نشانه فلان نكته است و... اما در سينما سازها نشانه هستند. مثلا در فيلم «ماموريت» رولان جافي با بازي رابرت دنيرو، كشيشي مسيحي در عقبافتادهترين جامعه وارد ميشود تا مسيحيت را رواج دهد. او در در خلوت خود گاهي اُبوا مينوازد. اينجا اُبوا نشانه نيست اما بعدا موريكونه همين ساز را ميگيرد و موسيقي متني در قالب كنسرتو مينويسد و اين ساز را تبديل به يك نشانه ميكند. يا نمونههايي مثل سوت در وسترنهاي دلاري سرجيولئونه كه يك نشانه است يا زنگ زورخانهاي در «قيصر» كيميايي. بنابراين سازها در موسيقي فيلم قطعا نشانه محسوب ميشوند و در كارهاي حنانه هم به همين منوال هستند.