ارتش سرخ در فينال
هومان دورانديش
1- صعود پرسپوليس به فينال ليگ قهرمانان آسيا، نخستين حضور سرخپوشان در فينال اين مسابقات و هشتمين حضور يك تيم ايراني در اين مرحله است. با احتساب موفقيت ديروز پرسپوليس، در 51 سال گذشته، ليگ قهرمانان آسيا 37 دوره با عناوين گوناگون برگزار شده و تيمهاي ايراني، فقط 8 بار به فينال بالاترين جام فوتبال آسيا رسيدهاند. استقلال ، پاس ، سپاهان و ذوبآهن چهار تيم باشگاهي فوتبال ايران بودهاند كه طعم حضور در فينال ليگ قهرمانان آسيا را چشيدهاند و اينك پرسپوليس هم به آنها اضافه شده است. 8 بار حضور در فينال آسيا ظرف 37 دوره، قطعا كارنامه چندان درخشاني براي فوتبال باشگاهي ايران نيست. آخرين حضور ما در فينال ليگ قهرمانان آسيا، در سال 1389 رقم خورد كه ذوبآهن اصفهان مغلوب سئونگنام ژاپن شد. آخرين قهرماني ما نيز در سال 1372 به همت تيم ازدست رفته پاس تهران رقم خورد. كرهجنوبي با 11 قهرماني و 6 نايب قهرماني به مراتب عملكردي بهتر از ما در فوتبال باشگاهي آسيا داشته است كه تاكنون فقط 3 قهرماني و 4 نايب قهرماني كسب كردهايم. بعد از كرهجنوبي، ژاپن و عربستان هم در فوتبال باشگاهي آسيا كارنامهاي بهتر از ما دارند. ضعف باشگاههاي فوتبال ايران در آسيا نشان ميدهد كه موفقيت يا دستكم بازيهاي غرورانگيز تيم ملي ايران در دو جام جهاني اخير، بيشتر ناشي از شرايطي گلخانهاي است كه با فشار و اصرار كيروش براي تيم ملي ايجاد شده است و ربط چنداني به روند و توان طبيعي فوتبال ايران ندارد.
2-حضور پرسپوليس در فينال ليگ قهرمانان آسيا، جدا از هر نتيجهاي كه در فينال رقم بخورد، ميتواند سرآغازي باشد براي احياي موفقيتهاي تيمهاي ايراني در فوتبال آسيا. در دهه 1370 تيم استقلال سه بار به فينال آسيا رسيد و يك بار قهرمان شد. قهرماني دوم هم توسط پاس رقم خورد. يعني چهار بار فينال ظرف 10 سال. اما در قرن كنوني، طي 18 سال ما فقط سه بار به فينال آسيا رسيدهايم. اين روند بايد دگرگون شود. فيناليست شدن و به ويژه قهرماني پرسپوليس ميتواند سرآغاز اين دگرگوني باشد.
3- موفقيت تيم ملي ايران با كارلوس كيروش در جام جهاني و اينك توفيق پرسپوليس با برانكو در ليگ قهرمانان آسيا، فاشتر از آفتاب نشان ميدهد كه فوتبال ما براي رشد و ترقي نيازمند مربي خارجي است. تعارف را بايد كنار بگذاريم. كيروشها و برانكوها چيزي دارند كه ديگران ندارند. سپاهان هم در سال 1386 با كرانچار به فينال آسيا رسيد. مليگرايي و بوميگرايي البته خوب است ولي به شرط آنكه قاتل موفقيت در سطح جهاني نباشد. نيز نبايد فراموش كنيم كه جهان فوتبال در دنياي امروز، خصلتي كثرتگرايانه دارد. به عبارت ديگر، تيمهاي فوتبال هم مثل توپ فوتبال چهلتكهاند. از همين تيمهاي عربي مدعي قهرماني آسيا گرفته تا مهمترين تيمهاي باشگاهي فوتبال اروپا، مثل منچسترسيتي و بايرن مونيخ و رئال مادريد، همگي متشكل از بازيكناني با مليتهاي گوناگونند. اين روند چند سالي است كه در ايران هم آغاز شده و در آينده نيز احتمالا با شدت و قوت بيشتري ادامه خواهد يافت.
وقتي به بازيكنان خارجي خوشامد ميگوييم، به مربيان خارجي هم بيش از پيش بايد خوشامد بگوييم؛ چرا كه اگر سينماتوگراف آدم تربيت ميكند، مربي هم بازيكن تربيت ميكند و مربي خارجي، بيتعارف، بازيكن بهتري تربيت ميكند.
4- در بازي پرسپوليس و السد، اگر چه قرمزها شروع خوبي نداشتند و برانكو جنگ تاكتيكي را در نيمه اول باخته بود، ولي در نيمه دوم ورق برگشت و آب رفته هم به جوي بازگشت و ماتمي كه در راه بود تا گريبانگير دهها ميليون هوادار پرسپوليس شود، در نطفه نابود شد. اينكه برانكو در نيمه دوم جنگ تاكتيكي را برد و بازيكنان پرسپوليس فكور و جنگنده ظاهر شدند، ناظران بصير را اميدوار ميكند به گردش امور بر مدار عقل در فوتبال ايران.
5- هماكنون كه مشغول نوشتن اين يادداشت هستم، بوقهاي شادي در تهران به گوش ميرسد. چه بپسنديم چه نپسنديم، فوتبال در ايران گره خورده است به شادي و اندوه. پس فوتبال را بايد جدي بگيريم. سرمايهگذاري در فوتبال، هر جا برود هدر نميرود. فوتبال در ايران به اميد و شادي گره خورده است. ديناميسم مثبت فوتبال را قدر بدانيم.