برخيز و اول بكش (61)
فصل هفتم
مبارزه مسلحانه تنها راه آزادي فلسطين است – كاريزماي عرفات
نويسنده: رونن برگمن / ترجمه: منصور بيطرف
ارتباطات لاديه كه طي سالها زندگي دوگانه به دست آمده بود به سرانجام رسيد. ارتباطات عرفات و ابوجهاد با دانشجويان فلسطيني در سراسر اروپا به ويژه در آلمان شرقي و غربي نزديك شده بود. لاديه يك دوست فلسطيني به نام هاني الحسن داشت كه رهبري انجمن دانشجويان فلسطين در آلمان غربي را بر عهده گرفته بود، برادر او، خالد، يكي از پنج عضو پايهگذار
فتح بود.
هاني در مضيقه مالي بهسر ميبرد و لاديه به نجات او شتافت. او پيشنهاد داد كه اجاره آپارتمان هاني را كه در شماره 42 خيابان بتهوون در فرانكفورت واقع بود و در عين حال دفتر مركزي سازمان دانشجويي هم به شمار ميرفت، بپردازد. رهبران فتح بهطور دورهاي در آنجا جمع
ميشدند.
در ژانويه سال 1965، واحد تعقيب و مراقبت، كلوسوز، يك ميكروفن در آپارتمان نصب كرد. در 8 ماه بعدي، ماموران موساد نشستهاي استراتژي فلسطينيها را گوش ميدادند و ميشنيدند كه آنها خواهان «محو اسراييل از روي نقشه» هستند همچنانكه ابوجهاد در يكي از نشستهاي مخفياش اظهار
كرده بود.
رافي ايتان كه ساليان پيش فرماندهي نيروي دفاعي اسراييل را كه خانواده ابوجهاد را از رامالله اخراج كرده بود برعهده داشت، در آن دوران رياست عمليات اروپايي موساد را در دست داشت. او كه به اين نقشه گوش ميداد سريعا فهميد كه اين يك جنبش بالقوه است كه رهبري خطرناك و كاريزماتيك دارد. ايتان گفت: «ذات حقيقي عرفات مشخص بود حتي اگر به آن دوران در نشست فرانكفورت برگرديم. دانشجويان به عرفات و ابوجهاد گفتند كه پانزده سازمان فلسطيني ديگر وجود دارد و اينكه مهم است تا مطمئن شويم كه همه آنها زير يك فرماندهي واحد
كار ميكنند.
عرفات گفت كه لازم نيست و اينكه هر سازماني نيروهاي شبهنظامي و بودجه خود را داشته باشد، بسيار خوب است. او گفت: «اين عمل تداوم جنبش عليه صهيونيسم را تا زماني كه تمامي يهودها را به دريا بريزيم»، تضمين ميكند.
فتح در تمامي نيمه اول سال 1965، حملات چريكي بيشتر و بيشتري را انجام داد، جادهها را مينگذاري ميكردند، در خطوط لوله خرابكاري ميكردند و با اسلحه به سمت اسراييليها آتش ميگشودند. اكثر اين حملات هر چند به شكست منجر ميشد اما صداي آنها به گوش رافي ايتان در پاريس رسيد. ايتان در ماه مه سال 1965 از آميت، مدير موساد درخواست كرد تا به واحد قيصريه دستور دهد كه وارد آپارتمان خيابان بتهوون شوند و همه آنها را بكشند. او به آميت نوشت: «ما ميتوانيم به آساني اين كار را انجام دهيم. ما به هدف دسترسي داريم و اين فرصتي است كه شايد ديگر با آن روبهرو نشويم.»
اما آميت كه هنوز از بازداشت كوهن و لوتز، دو مامور قيصريه گيج و منگ بود اين درخواست را امضا نكرد. او گروه را چيزي بيش از يك گروه جواني كه قابليت چنداني ندارند، نميديد. ايتان دهها سال بعد گفت، «خيلي بد شد كه آنها به ما گوش ندادند. ما ميتوانستيم خودمان را از غم و غصه و شكستن قلوب نجات دهيم.»