مرجعيت رسانههاي رسمي
البته قابل انكار نيست كه رسانههاي رسمي در يك فضاي آزاد ميتوانند به وظيفه حرفهاي خود عمل كنند و اخبار را به صورت واقعي و شفاف به مخاطبان عرضه كنند. در چنين فضايي يك روزنامهنگار به معناي ژورناليست ممكن است تحت تاثير جو قرار گيرد، عصباني شود، موضوعي او را مشمئز كند و.... او بايد به خود بقبولاند قاضي نيست، فقط يك روزنامهنگار است كه ميخواهد تا آنجا كه ميتواند واقعيت را منعكس كند. رسيدن به چنين حالتي بسيار مشكل است ولي روزنامهنگاران واقعي همه چنين ميكنند. آنان مامور مشخص كردن دزد و قاتل و مجرم نيستند بلكه آنچه را ميبينند بايد به مخاطب عرضه كنند و اگر قرار است جرمي ثابت شود وظيفه پليس به عنوان تحقيقكننده و قاضي به عنوان قضاوتكننده است. پس خبرنگار و روزنامهنگار بودن و ماندن بسيار سخت است. برگرديم به ماجراي قتل خاشقجي؛ روزنامهنگاراني كه در محل حضور داشتند بيشترين تلاش خود را معطوف به گرفتن اخبار جديد از پليس تركيه كرده بودند. انتشار قطرهچكاني اين اخبار بود كه مخاطبان را ناخودآگاه به اين واقعيت رساند كه خاشقجي كشته و مثله شده است. جالب اين است، حتي برخي از خبرنگاران كه خود فكر ميكردند جسد مثله شده است، خود چنين خبر نميدادند و آن را به نقل از ماموران پليس منتشر ميكردند. اين نوع رفتار حرفهاي بود كه تاثير بسيار زيادي در مخاطبان ايجاد كرد و در نهايت دولت عربستان را وادار به پذيرش قتل كرد. نميدانم كداميك از شما در هنگامه اين ماجرا به برخي از سايتهاي غيررسمي، شبكههاي مجازي و توييتهايي كه در اين زمينه منتشر ميشد مراجعه كردهايد، اكثر آنها اخباري بدون منبع منتشر ميكردند كه هر مخاطبي را با اين پرسش روبهرو ميكرد كه آيا اين اخبار درست است؟ و در نهايت مخاطب در واقعي بودن برخي از آنها شك ميكرد.در واقع مقايسهاي كوتاه بين اخبار رسمي خبرنگاران رسانههايي كه مرجعيت يافتهاند با محتويات شبكههاي مجازي كه نويسندگان آنها شهرونداني ناآشنايند به اين واقعيت صحه ميگذارد كه هنوز رسانههاي رسمي، البته آن گروه كه در فضايي آزاد تنفس ميكنند براي مخاطبان و جوامع مرجعيت دارند و اخبارشان به راحتي پذيرفته ميشود.