اكبر اكسير در ميان ظنزنويسان امروز كشور ناميآشناست؛ شاعري كه البته فقط در حوزه طنز متمركز نشده و در پرونده كارياش ميتوان حتي شعرهايي با محوريت جنگ تحميلي هم پيدا كرد. اكسير معتقد است كه شعر را بايد با حفظ اصالتهاي حرفهاي به ميان عموم مردم كشاند و از اين رهگذر، قشر فرودست جامعه را از لذت خواندن بهرهمند كرد. اين شاعر و طنزپرداز در گفتوگوي حاضر از دلمشغوليهايش گفته و از آرزوهايش براي آينده شعر ايران.
نوشتن طنز در تاريخ ادبيات ما با اشكال گوناگون ريشه در مناسبات سياسي دارد يعني اينكه ظاهرا براي بازگو كردن مشكلات برآمده از حوزه سياست بهترين زبان، زبان طنز است اما شما علاوه بر مناسبات سياسي، مناسبات اجتماعي را هم با زبان طنز مطرح ميكنيد و گويي اين زبان زباني ازلي و ابدي است. طنز از نظر شما چه تعريفي دارد و چرا تا اين اندازه دربارهاش تعصب داريد؟
وظيفه ازلي و ابدي طنز به مفهوم مطلق افشاي رياكاري، دروغ و نكبت است و طنزپردازان بدون آنكه ما بدانيم كارمندان بيمزد و مواجب اداره آگاهي و سازمان مبارزه با مفاسد اجتماعياند. زبان طنز زبان دوم جامعه است، زباني كه پشت لبان اعتراف جا خوش كرده است، زبان مخفي مردمي حقيقتياب و متعهد كه شرافت ملي را پاسداري ميكند و مثل دوربين مدار بسته تمام حركات ما را زير نظر دارد تا دست از پا خطا نكنيم. خميره طنز از ازل تا ابد در ذات آدمي بوده و خواهد بود. طنز شعور اول و زبان دوم و چشم سوم انسان است. ميفهمد و هر موردي كه به تحميق و تحقير آدمي آمده است، ميگويد آن حقيقت تلخ را به زباني پيچيده در شولاي لبخند، ميبيند هر آنچه را كه از چشم ديگران پنهان مانده است. طنزپردازان در تمام عمر در حال دگرديسي بودهاند و يك لحظه از وظيفه پرسنلي خود غافل نماندهاند. گاهي با كلاهكي قيفي شكل، دلقك دربار بودهاند گاهي در هيئت عاقلان ديوانهنما، بهلولوار به تداوم طنز كمك كردهاند. در حوزه سياست كه سرشار از سوژههاي طنزآميز است، قربانيان زيادي دادهاند تا به امروز رسيدهاند و طنز را در فضاي مجازي به عدالت بين مردم قسمت كردهاند . امروز هر يك از ما سوژه طنزآميزي كه پيدا ميكنيم به اشتراك ميگذاريم تا همه با هم بخنديم و در جشن آگاهي جهاني مشاركتي بايسته داشته باشيم. ميگويند آدمهاي خوب همان آدمهاي بدي هستند كه هنوز لو نرفتهاند! راست گفتهاند؛ طنزپردازان هم مصلحاني هستند كه هنوز به رسالت خود ايمان نياوردهاند. آنها فرشتگاني هستند كه خرده شيشه دارند. براي خنداندن بايد بزرگ بود چون طنز تعالي روح آدمي است. تحقير آدمي براي خنداندن با ذات طنز مغايرت دارد. اگر در گفتهها و نوشتههاي من تعصبي راجع به طنز شريف ديده ميشود، توصيف اين واقعيت است كه طنز وظيفه اصلي خود را در جامعه از ياد برده است. حتي در بين بيشمار طنزپردازان خندهساز كه گاهي به هر قيمتي براي خنداندن مخاطب دست مييازند و براي لودگي و هزل و هجو مرزي نميشناسند. در طول تاريخ، طنز شفاهي، بداههگويي، ظرافت، شوخي، مطايبه، جوك و... به شكلهاي مختلف شور و شعور را با هم ايجاد ميكردند. ملانصرالدين و بهلول نماد برتر اين نوع از طنزانديشان بودهاند. بعد با شيوع شعر و شاعران «دوگانه سوز!» نوع ديگري از طنز با نامهاي هزل و هجو در نوشتهها و شعرها رشد كرد كه عبيد زاكاني نويسنده و شاعر هوشمند، نمونه برتر آن بود. طنز به مفهوم مطلق در غزليات حافظ هم يك اتفاق مهم از ارتقاي هوش ايراني در مبارزات سياسي، جايگاه ويژهاي دارد تا برسيم به علياكبر دهخدا و عصر مشروطيت كه شعر طنز، زبان مردم شد و داد خود را از مهتر و كهتر ستاند. در عصر حاضر، طنز به شكلهاي مختلف فكاهه، كمدي و تصويري و تجسمي خود را نشان ميدهد. در نشريات، ستونهاي ثابت طنز اغلب به مسائل سياسي ميپردازند و عمري زودگذر دارند و اگر در كارهاي من طنز اجتماعي جايگاه ويژهاي دارد، آن حاصل تجربهاي است كه در اين راه آزمودهام چراكه طنز اجتماعي در رابطه مستقيم با مردم، همان هدفي را دنبال ميكند كه در عرصه سياست مورد نظر كارگزاران است. از آنجا كه اهداف سياسي بازيچه منافع گروههاي سياسي و حزبي است لذا ادبيات سياسي، نوعي بيانيه و شعار تلقي ميشود و از طرف اهل نظر پذيرفته و مانا نيست مگر اينكه حافظ دومي متولد شود و شعر رندانهاي سروده شود! امروزه فكاههسرايان مقتدري در حوزه طنز مكتوب ايران فعاليت ميكنند كه در صورت حمايت ميتوانند برنامهسازان بزرگ شور و نشاط اجتماعي باشند. اغلب اين عزيزان جهت جلب توجه از طنز به فكاهه و از فكاهه به هزل و هجو رسيدهاند و چندي بعد به انزواي ناخواستهاي كه جز حسرت و ناكامي چيزي به بار نياورده است. وظيفه نهادهاي فرهنگي و صدا و سيما كشف و معرفي اين عزيزان خندهساز شورآفرين است كه در چهارگوشه ايران بزرگ از گمنامي رنج ميبرند. فعلا طبق آمار رسمي اداره سجل و آمار، تعدادشان 80 ميليون نفر است كه به سرعت برق و باد براي هر موردي شعر و لطيفه ميسازند و در فضاي مجازي ميپراكنند و قدرتي فراتر از نيروگاه هستهاي بوشهر دارند!
يكي ديگر از مشخصات شعرهاي شما در حوزه طنز سادهسازي فضاهاي زندگي است. تصور من اين است كه هدف شما از اين كار نزديك كردن ذهنيت افراد فرودست جامعه با زباني موثر از ادبيات آغشته به طنز است. پرسش من اين است كه چرا سعي داريد مفاهيم پيچيده را با زباني ساده بيان كنيد و چرا به دنبال مخاطب از نوعي ديگر هستيد؟
اصولا هنر و ادبيات براي ساده كردن امور پيچيده آمدهاند و اگر در دورههايي خاص هنرمندان و شاعران و نويسندگان خاصي به پيچيدهتر كردن مفاهيم ساده پرداختهاند و به سلطنت ايسمها كمك كردهاند، اندك مدتي به شهرتي كاذب رسيدهاند و بعد از يادها رفتهاند. مثلا فلسفه كه آمده است به پرسشهاي موجود پاسخ دهد اگر خود پرسشساز شود، جماعت بيشماري را فيلسوف خواهد كرد و جهان در زير پاي اين فيلسوفان انژكتوري شاسي بلند له خواهد شد! هدف من از زبان و بيان ساده در شعر و تبليغ شعر ساده، توليد مخاطب آسانگير راحتطلب سطحيپسند نيست. هر چند امكان دارد خود من آدم كمسواد كمپوتخواهي باشم كه در زير پوست سادهنويسي بيسوادي خود را ميپوشاند اما يادمان باشد، سادهنويسي در شعر، سختتر از متنهاي پيچيده سرشار از تعقيدات لفظي و معنوي است و بعد از گذشت قرنها ثابت شده كه نثر گلستان سعدي از درة نادره موفقتر است. من در شعرهاي طنز فرانو از زبان مردم كوچه و بازار استفاده كردهام. به قول مولوي:«هيچ ترتيبي و آدابي مجو/ هر چه ميخواهد دل تنگت بگو» و اين سادگي بيان، معصوميت خاصي به شعرهايم بخشيد كه بر دلها چسبيد چراكه شعرهايي بودند، بينقاب و بيدروغ آنچه را گفت كه شعر معيار ما به گفتن آن عادت نكرده بود. هنرمندانه و رندانه از زاويهاي وارد شد و از خط قرمز قراردادي گذشت تا ثابت كند:«همچو حافظ به رغم مدعيان ... / شعر رندانه گفتنم هوس است». اين سادهنويسي كه از سالها پيش در ادبيات جهان رواج داشت با محمدعلي جمالزاده وارد داستاننويسي معاصر شد، تحولي شگفت در توليد ادبي ما ايجاد كرد. من در شعر دنبال فرصتي بودم كه بتوانم آنچه را كه ميانديشم با همان زبان ساده به شعر برگردانم و با طنزي رندانه مخاطب را به لايه دوم و پنهان شعر بكشانم و درگيرودار اين ايهام طنزآميز او را به لذت متن هدايت كنم. اين طنز شريف، يك پيروزي سري بود كه بعدها وقتي كتابهايم وارد خانه مخاطب شد از استقبال كودكان و افراد معمولي خانوادهها متوجه آن شدم. در قرآن كريم آمده است: ما هيچ پيامبري را نفرستاديم مگر به زبان آن قوم. شاعران و نويسندگان ما اگر ميخواهند در دل مخاطب جايي براي خود دست و پا كنند بايد به زبان ساده آنها حرف بزنند و بنويسند. سادهنويسي با سادهانديشي فرق ميكند تمام مفاهيم عالي و فنون و ترفندهاي ادبي و صناعات شعري را اگر در قالب ساده بيان كنيم و مخاطب را از سرگرداني و تحقير درآوريم و او را در فهم محتوا ياري كنيم، شاعر و نويسنده موفق شناخته خواهيم شد. اكثريت جامعه ما با آنكه مدرك دكترا دارند با مطالعه بيگانهاند؛ يعني طوري تربيت يافتهاند كه جز كتب درسي به كتاب ديگر دسترسي نداشتهاند يا معرفي نشدهاند. در چنين جامعهاي اگر هنر را براي هنر بخواهيم ترويج دهيم و خود در برج عاج بنشينيم حدود 20 درصد جامعه را درگير خود خواهيم كرد كه اغلب به چشم نميآيند. اكثريت مردم نياز به متنهاي ساده پرمغز دارند. شعرهاي من دو لايه دارند با پوستهاي طنزآلود و ساده براي عوام و هستهاي نغز و تلخ براي خواص. يار ما اين دارد و آن نيز هم.
آشناييزدايي از مفاهيم در قالب طنز يكي ديگر از مشخصات بارز آثار شماست يعني سعي ميكنيد در تكتك كارهايتان به ايدهاي از جنس جمع ضدين نزديك شويد به عنوان مثال زنبورهاي عسل كه ديابت ميگيرند يا استفاده از دو واژه ناهمگون ملخهاي حاصلخيز يا معلم ادبياتي كه به جاي تدريس بوستان و گلستان، سياستنامه تدريس ميكند، اصرار بر ساخت فضاسازيهاي نامتجانس در طنز ريشه در چه عواملي دارد؟
طنز اغلب زاييده تضاد و پارادوكس است و خندههاي غيرمترقبه ما در كلاسي با معلم سختگير يا مجلس ترحيم و عزا از همين جا ناشي ميشود. انسان حريص است بر آن چيزي كه از آن منع ميشود. من جلو تابلو هيس نطقم باز ميشود در موقع گريه و عزا خندهام ميگيرد و خلاصه طنز آمده تا ما را از هر قيد و بندي رها كند. يك زندگي بيچارچوب در آزادي كامل. ميگويد آن چيزهايي كه ديگران قادر به گفتن آن نشدهاند. لذا خنديدن كه يك واكنش غيرمترقبه از دايره آگاهي و هوشمندي است، اتفاق ميافتد. بعضيها لطيفهاي را ميشنوند و همزمان درك ميكنند و ميخندند در حالي كه گروهي يك بار با مردم ميخندند يك بار هم وقتي متوجه موضوع ميشوند. اين گروه همانهايي هستند كه در زنگ املا از معلم كتك ميخورند چون لطيفه زنگ قبل را تازه متوجه شده اند! ميگويند انسان فقط ميخندد و موجودات ديگر خنده نميكنند چرا كه خنده از فهم آني افراد حادث ميشود. خنده گاه صداداراست گاه بيصدا . فكاهه و هزل و هجو خنده صدادار توليد ميكند اما طنز به مفهوم مطلق خندهاي دروني را سبب ميشود كه در پيش عرفا و ادبا از ارزش بيشتري برخوردار است. طنزي كه در سطح حركت ميكند ناپايدار است اما طنزي كه احتراق درون سوز دارد ميپايد و ميپويد. شعرهاي من در بدو توليد شعرهاي بسيار جدي بودند كه از فرط جديت طنزآميز ديده شدند و من براي دوري از هر گونه شبههاي، عبارت «شعرهاي طنز» را روي كتابها اضافه كردم. راستي كتاب زنبورهاي عسل ديابت گرفتهاند سال 85 وقتي منتشر شد جايزه 10 سال طنز مكتوب را گرفت و برگزيده مطبوعات شد و خيلي از زنبورداران را راهي كتابفروشيها كرد!
شما بيشتر به شاعر كوتاهسرا معروف هستيد و اين نشان ميدهد كه حوصله مخاطب در اين دوران گريز از كتاب را هم در نوشتههايتان لحاظ ميكنيد به گمان شما چه بايد كرد كه مخاطب يك بار ديگر با كالايي به نام كتاب آشتي كند؟
كوتاهنويسي، ضرورت شعر امروز ماست چراكه عصر ديجيتال و نانوست و وقت خوب مصاحب را نبايد گرفت. اگر حرفي براي گفتن داريم، آن را به طور فشرده و زيبا با حفظ ايجاز تقديم صاحبدلان كنيم. راديوهاي بزرگ لامپي كه شبيه جعبههاي گوجه فرنگي بودند امروزه يا در طاقچههاي عتيقه و دكور نشستهاند يا تبديل به يك نرمافزار ريز در گوشيهاي موبايل شدهاند با كيفيتي برتر از عهد بوق، با اينكه شعرهاي بلند خاطرهانگيزي در ذهن شعر معاصر به يادگار ماندهاند، امروزه جايي براي منظومه و قصيده، مثنوي هفتاد من كاغذ نيست. استاد سيروس نوذري، شاعر بزرگوار شيرازي در كتاب كوتهسرايي در شعر امروز، بخشهاي مهمي را به شعرهاي كوتاه من اختصاص دادهاند كه قابل سپاس است. مخاطب امروز حكايت جداگانهاي دارد.«طاعت از دست نيايد گنهي بايد كرد/ در دل دوست به هر حيله رهي بايد كرد». افزايش مجاري مجازي از موبايل گرفته تا اينترنت، گراني كتاب، بيحوصلگي و نبود اوقات فراغت و هزار مشكل ديگر ما را از كتاب دور كرده است. وظيفه شاعر و نويسنده در چنين زمانهاي كه همه از كوچك و بزرگ به موبايلهايشان كوچ كردهاند و از جهان بيرون بيخبرند؛ توليد شعر و قصه فوقالعاده درحال اعلام بازنشستگي است. زماني كه كتابهاي تاريخي- تخيلي ترجمهاي و رمانهاي آشپزخانهاي و ترانههاي آبكي عشقولانه حرف اول فروش را داشت، زبان به نقد و استهزا گرفتيم و ندانستيم همين مخاطبان سادهپسند ميتوانند روزي كتابخوانان قهاري شوند.
زبان تركي از آن جمله زبانهاست كه ريشهاي طولاني در زمينه طنز دارد. اين شوخ طبعي و نوشتن طنز در بيان نويسندگان و شاعران ترك از كجا نشأت ميگيرد و شما در تحقيقاتي كه در اين زمينه انجام دادهايد به چه كشفهايي دست يافتهايد؟
زبان تركي شيرينترين زبان دنياست و انگار خداوند متعال آن را براي بيان آرزوهاي بشري آفريده است. در هيچ زبان مادري در زير و بم لهجه و زبان اين همه شيطنت را با هم نداريم. از آغاز آفرينش و صداي ونگ ونگ گريه، طنز با كودك به دنيا ميآيد. از وقايع و ماجراهاي تولد يكي از دوستان اگر بگويم، باورتان نخواهد شد. ماماي محل تعريف ميكرده چندين بار از دستش ليز خورده و به شكم مادرش برگشته است كه بار آخر مجبور شدهاند با انبردست گوشش را بگيرند و بيرون بكشند. به محض صدور و ورود به عالم خاكي معلق زده و سرپا ايستاده! به جاي گريه صداي گربه درآورده. طوري كه پدرش از تعجب نگاهي به ماما انداخته و زير لب گفته: پدر سگ! از روز اول تولد، شير مادر نخورده به بهانهاي كه سرد است! ماما خدا بيامرز هم مجبورا سينه مادرش را روي لامپا گرم كرده و به او خورانده است. موقع شير خوردن براي اينكه كاملا سير شود با دست ديگر نان ميگرفته تا يك روز كه شير مادر خشك ميشود، فرياد ميزند: خشك، خشك! پدر از شير و خورشيد اصل چهار ترومن شير خشك ميآورد. به علت بودار بودن شير خشك بخششي آقاي ترومن، آن را پس زده و خوردن قند داغ(تركيبي از آب و چند حبه قند) را شروع كرده است. آن هم در شيشههاي 7 ليتري ترشي هفته بيجار. با لالاييهاي سرشار از غلط املايي مادر قدر كشيده، با مشت و لگد برادر و پدر ارجمند بزرگ شده، براي بازي با دوستان هم سن و سال به كوچه رفته و هر روز با سري شكسته و پيراهني پاره به خانه آمده و دوباره كتك جانانهاي نوش جان نموده و با چاي شيرين 3 وعده در روز بزرگ شده تا رسيده به سن مدرسه. پدرش دستش را گرفته او را به مدرسه برده تا درس بخواند و آدم شود. معلمها آنقدر گوشش را كشيدهاند كه خرگوش شده. بله عزيزان افراط در مصرف شبانهروزي چاي شيرين و نان بربري، طنز و شوخي را در من هم نهادينه كرد و من شدم شاعر طنزانديش. سالها شعر جدي ميسرودم، ديدم فايدهاي ندارد. در پيادهروي 47 شعري خواندم مليحه خنديد، گفتم بالاخره بله يا خير؟! گفت خير است انشاءالله ! از آن پس شعر فرانو را ادامه دادم و طنز شريف مثل آبلهمرغان تمام وجودم را فرا گرفت. فعلا به خاطر اين بيماري خاص زير پوشش بهزيستي محل تشريف دارم: بهزيستي نوشته بود/شير مادر/مهر مادر جانشين ندارد/ شير مادر نخورده/ مهر مادر پرداخت شد/ پدر يك گاو خريد/ و من بزرگ شدم/ اما هيچ كس حقيقت مرا نشناخت/ جز معلم عزيز رياضيام/ كه هميشه ميگفت:/ گوساله بتمرگ! گوساله گفتم ياد شعر ديگرم افتادم: همه گاوها، گوساله به دنيا ميآيند/ منِ گوساله، گاو به دنيا آمدم/ شيرم را دوشيدند شاخم را شكستند/ از دباغخانه كه برگشتم عزيز شدم/ حالا نشستهام پشت گالري كفش/ با سايز 38/ درست اندازه پاي مليحه/. مليحه گفتم ياد شعر ديگري افتادم: به مليحه ميگويم چاي بياورم/ سكوت ميكند/ و من نميدانم سكوت علامت رضاست/ يا جواب ابلهان خاموشي ست. خلاصه طبق تحقيقاتي كه به عمل آوردم تمام شاعران طنزپرداز جهان تركتبار هستند، از اورهان ولي تركيهاي و اريش فريد آلماني گرفته تا عمران صلاحياردبيلي و اكبر اكسير و اگر ميبينيد خارجي يا فارسي حرف ميزنند تقيه ميكنند يا نسل پدرشان ترك بوده يا مادرشان، خودشان متوجه نيستند!
اجداد ما افراد بسيار مقاوم و باهوشي بودند كه با تمام سختيهاي معيشتي آبروي فقر و قناعت را نبردهاند و با سلاح طنز و حاضرجوابي و بداههپردازي به صبر و شكيبايي خود افزودهاند. نوشتههاي طنز شاعران و نويسندگان طنزپرداز نمونهاي از ذكاوت و دانايي و زودفهمي آنهاست. مردمي پاكدل و صميمي كه بدون جنگ و خونريزي، تهران بزرگ را تسخير كردند و شبهجزيره كرج را بنياد نهادند تا تمام اقوام شريف ايراني را بچه تهرون بنامند با غرور ملي فراوان و يارانه 45 هزارتوماني!
علاوه بر شعرهاي طنز در پرونده كاري شما آثاري با محوريت جنگ هم ديده ميشود، مديريت اين دو فضاي كاملا متضاد را چگونه در سرودن ايجاد ميكنيد؟
من از شاعران دوشنبههاي مجله جوانان استاد طبايي اوايل دهه 50 بودم. وقتي انقلاب شد، شعرهايم را در مجلات توقيفي دوباره منتشره مثل فردوسي، سپيد و سياه و روشنفكر به چاپ ميرساندم. هنوز شعر مقاومت و انقلابي اوايل انقلاب در حال تمرين بود كه جنگ تحميلي شروع شد و من با اينكه تجربهاي در جنگ نداشتم براي اداي وظيفه به سرودن شعر جنگ پرداختم و تعدادي از آنها و شعرهاي قبل از انقلابم در سال 1361 و در مجموعهاي به نام در سوگ سپيداران در 11 هزار جلد به قيمت 100 ريال از سوي انتشارات اميركبير منتشر شد. فقط 10 هزار تومان حقالتاليف نصيب من كرد كه به قولي اولين مجموعه دفاع مقدس ايران لقب گرفت. بدون اينكه از جوايز مشكوك مسكوك برخوردار شوم. اين مطلع غزل خرمشهرم بود: اي شهر خونين قامتم، هشدار بيغم ميشوي/ ديروز خونين بودي و امروز خرّم ميشوي ....
بعدها كه جنگ تمام شد و من فعاليتم را روي شعر طنز متمركز كردم تازه فهميدم طنز خود نوعي دفاع مقدس است كه از شرافت انسان دفاع ميكند و مدام در مبارزه با رياكاري و فساد و تباهي است. تازه متوجه شدم اگر مسوولين نهادهاي فرهنگي به طنزپردازان اعتماد بيشتري ميكردند و طنز به مفهوم مطلق را در نشريات و صدا و سيما و سينما گسترش ميدادند، هيچ وقت شاهد دزدي و پولشويي و اقتصاد كثيف و رانت و كمكاري و رياكاري نميشديم. سرمايه ملت توسط اشخاص فرصتطلب خائن حيف و ميل نميشد. شادي سراسر كشور را فرا ميگرفت و مردم شاهد رواج زندان و جريمه و اعدام و اعتياد و دزدي و آدمكشي نميشدند. كشوري پاك با مردمي پاكدامن كه مدام تحت نظر دوربين طنز شريف هنرمندان طنزانديش رصد ميشوند و به تعالي و آبادي و ترقي ايران بزرگ ميانديشند.
تا جايي كه يادم ميآيد شما بنيانگذار شيوهاي از سرودن شعر با نام فرانو هم هستيد براي ما بگوييد كه فرانو چه نگاهي به شعر دارد و اصولا چقدر توانسته خود را به عنوان يك صداي تازه در ادبيات مطرح كند؟
شعر فرانو با اين گفته آدونيس شروع به فعاليت كرد: شعر به يك معنا واداشتن زبان به گفتن چيزهايي است كه عادت به گفتن آنها ندارد. از اواخر دهه 40 تا اوايل دهه 60 شعر ميگفتم. در هر قالب و سبك و زباني دهه 70 با اين سوال كه بالاخره يعني چه؟ حكايتنويس مباش بگذار از تو حكايت كنند، سياهي لشكر بودن تا به كي؟ تكرار بس است! و درست در دههاي كه از زمين و زمان شعر ميجوشيد من لال شدم. دهه 70 گذشت. دههاي كه من آن را دهه فروپاشي سلطنت شعر معيار نام دادهام. دهه ملي شدن شعر، دههاي كه شعر از انحصار نامهاي بزرگ درآمد و جوانهاي جسور هر يك سردمدار نوعي از شعر شدند كه بوي استقلال زباني ميداد. شعري تازه و با نشاط و سرزنده. شعري كه از زندگي مردم ميگفت، انگار اين وديعه آسماني، زميني شده است. شعر بوي دهه خود را ميداد. من تمام مقالات و شعرهاي چاپ شده در انبوه نشريات را خواندم و 10 سال تمام دست به شعر نبردم. آغاز دهه 80 بود كه با شور و شوقي جديد نوعي از شعر در من جوانه زد، شعري كه هميشه آرزويش را داشتم. شعري ساده، كوتاه، عيني و ملموس با پوسته و هستهاي براي عوام و خواص بدون ضمير دوم شخص مفرد مونث مفلوك! اولين سري از شعرها را براي روزنامه ايران فرستادم. يزدان سلحشور با مقدمهاي كوتاه اميدوارم كرد و شعر پشت شعر از من جاري شد. مهمترين تفاوت اين شعر غير از طنز مرموزي كه سراپاي شعرهايم را گرفته بود، آوردن نام «مليحه» همسر عزيزم در شعر بود. با اين تفاوت كه مليحه برعكس آيداي شاملو يك موجود زميني بود كه با من در دردها و شاديهايم شريك بود. زني نماينده تمام زنان افراد شاعر و هنرمند كه پشت ميز آشپزخانه پنهان مانده است. مليحه به معصوميت شعر من افزود. به فرانو بركت داد، با طنز متفاوت و فينال غيرمترقبه شعرها در هم آميخت و شعر من در دل خانوادهها جاري شد و هنوز هم كه هنوز است ادامه دارد. فضاي مجازي غرق شعرهايم شد بدون اينكه موبايل و اينترنت و سايتي داشته باشم. كتابها پشت سر هم تجديد چاپ شدند و فرانو رساله دكتراي چندين نفر شد و دهه 80 را درگير سوژههاي ناب و انساني خود كرد. فرانو به زبان آدميزاد سخن گفت، از زندگي معمولي انسان از سوژههاي اطراف ما، از محيط زيست از زندگي شهرنشيني. كاري كرد كه آستارا به عنوان پايتخت شعر ايران لقب گرفت. با تمام كارشكنيها، انسانهاي شريفي مثل شما در نشريات تهران بودند كه به ياري من آمدند و در معرفي اين شعر نوپا لطفها كردند. حال، فرانو در چهار گوشه ايران بزرگ در حال تنفس است. شاعران جوان بيشماري اين نوع شعر را ادامه ميدهند و هر روز بهتر از ديروز طنز فرانو را بال و پر ميدهند. قابل ذكر است با آنكه حدود 16 سال از آغاز فرانو ميگذرد، هنوز نقد ادبي آن را جدي نگرفته است. خوانش دوباره تك تك شعرهاي 6 مجموعه فرانو ثابت خواهد كرد كه من بيواهمه از شكست به نوعي از شعر پاك دامن زدهام. شعري كه پرچم آبروي طنز دهه 80 شد و طنز را از لودگي و توهين و تحقير بيرون كشيد و به شعر كوتاه رونقي دوباره داد.(صداي مليحه: اكبر كجايي؟ اكبرجان قرصاتو خوردهاي؟!).
آستارا يعني محل زندگي شما از آن جمله مناطق دور از مركز است كه هويت مستقل خود را در شعر حفظ كرده است حال و هواي امروزي آستارا در ادبيات چگونه است؟
لازم به ذكر است شعر خوب زمين نميماند. خود را از زير سنگ هم شده بيرون ميكشد و فضاي جامعه ادبي را عطرآگين ميسازد. دوري از مركز امروزه ديگر مفهومي ندارد با اين همه لوازم ارتباطي جهاننما، فضاي مجازي و اينترنت، دهكده جهاني مك لوهان را به كف دست بدل كرده است اما در دهه 80 كه هنوز عجايبي همچون فيسبوك، تلگرام، اينستاگرام، توييتر و.... نبود حق با شماست، آستارا با فاصله 10 ساعتي از تهران شهري دورافتاده بود. شعر از اول بر زبان زنان شاليكار و مردان ماهيگير جاري بود. آستارا با مردماني شاد و با نشاط در يك همزيستي شگفت با طبيعت سرسبز، پايتخت شعر بود و پرچمدار فرهنگ و ادب و هنر. دهه 70 به يمن حضور بيژن كلكي در آستارا من و منصور بنيمجيدي به ديدار احمد شاملو و دكتر رضا براهني نايل آمديم و خيلي چيزها آموختيم كه در ادامه راه به تشكيل حلقه فرانو در هنركده كوچك من انجاميد و شاعران جوان بسياري پا به عرصه گذاشتند كه خوشبختانه بعدها ادامه ندادند و به شعر دلخواه خود پرداختند! امروز، انجمن ادبي شهريار در جلسات هفتگي خود در اداره ارشاد با شاعران محلي و گيلاني جلساتي دارند كه اميدوارم شعر را به عنوان يك هنر برتر جدي بگيرند.
از كارهاي تازه چه خبر؟
بعد از چاپ گزيده شعرهاي طنز فرانو توسط انتشارات محترم مرواريد و نظر به ركود بازار كتاب شعر، فعاليتم را در سطح آستارا در زمينه شعر و فولكلور و فرهنگ آستارا متمركز كردهام تا اداي ديني كرده باشم به زبان مادري و سرزمين پدري، مجموعه تركي- فارسي «من هارا، شورا هارا» شامل شعرهاي فكاهي تركي و فرهنگ آستارا و مجموعه نثر طنز با عنوان «دن گول» به معني مشنگ را به كوشش استاد رضا سيديمقدم چاپ و منتشر كردهام و فعلا ايام بازنشستگي را در كنار مليحه و نوههايم ميگذرانم.
حديث دختر عرفان 11 سال دارد به مليحه ميگويد: ماماني / لنا، دختر ايثار 11 ماه دارد به مليحه ميگويد ني ني / مليحه هم 63 سال دارد با افتخار ميگويد: آقاي اكبر ياد بگير! / من هم 65 سال دارم/ ميگويم: شب بخير ني ني ماماني!
حرف آخر.
و حرف آخر اينكه طنزپردازان موجودات شريف و ظريفي هستند. بچهها تو را خدا مواظب باشين!
برش
زبان تركي شيرينترين زبان دنياست و انگار خداوند متعال آن را براي بيان آرزوهاي بشري آفريده است. در هيچ زبان مادري در زير و بم لهجه و زبان اين همه شيطنت را با هم نداريم. از آغاز آفرينش و صداي ونگ ونگ گريه، طنز با كودك به دنيا ميآيد. از وقايع و ماجراهاي تولد يكي از دوستان اگر بگويم، باورتان نخواهد شد. ماماي محل تعريف ميكرده چندين بار از دستش ليز خورده و به شكم مادرش برگشته است كه بار آخر مجبور شدهاند با انبردست گوشش را بگيرند و بيرون بكشند. به محض صدور و ورود به عالم خاكي معلق زده و سرپا ايستاده! به جاي گريه صداي گربه درآورده. طوري كه پدرش از تعجب نگاهي به ماما انداخته و زير لب گفته: پدر سگ! از روز اول تولد، شير مادر نخورده به بهانهاي كه سرد است! ماما خدا بيامرز هم مجبورا سينه مادرش را روي لامپا گرم كرده و به او خورانده است. موقع شير خوردن براي اينكه كاملا سير شود با دست ديگر نان بربري ميگرفته تا يك روز كه شير مادر خشك ميشود، فرياد ميزند: خشك، خشك! پدر از شير و خورشيد اصل چهار ترومن شير خشك ميآورد.
طنز اغلب زاييده تضاد و پارادوكس است و خندههاي غيرمترقبه ما در كلاسي با معلم سختگير يا مجلس ترحيم و عزا از همين جا ناشي ميشود. انسان حريص است بر آن چيزي كه از آن منع ميشود. من جلو تابلو هيس نطقم باز ميشود در موقع گريه و عزا خندهام ميگيرد و خلاصه طنز آمده تا ما را از هر قيد و بندي رها كند. يك زندگي بيچارچوب در آزادي كامل. ميگويد آن چيزهايي كه ديگران قادر به گفتن آن نشدهاند. لذا خنديدن كه يك واكنش غيرمترقبه از دايره آگاهي و هوشمندي است، اتفاق ميافتد.
امروزه جايي براي منظومه و قصيده، مثنوي هفتاد من كاغذ نيست. استاد سيروس نوذري، شاعر بزرگوار شيرازي در كتاب كوتهسرايي در شعر امروز، بخشهاي مهمي را به شعرهاي كوتاه من اختصاص دادهاند كه قابل سپاس است. مخاطب امروز حكايت جداگانهاي دارد.«طاعت از دست نيايد گنهي بايد كرد/ در دل دوست به هر حيله رهي بايد كرد».
اصولا هنر و ادبيات براي ساده كردن امور پيچيده آمدهاند و اگر در دورههايي خاص هنرمندان و شاعران و نويسندگان خاصي به پيچيدهتر كردن مفاهيم ساده پرداختهاند و به سلطنت ايسمها كمك كردهاند، اندك مدتي به شهرتي كاذب رسيدهاند و بعد از يادها رفتهاند. مثلا فلسفه كه آمده است به پرسشهاي موجود پاسخ دهد اگر خود پرسشساز شود، جماعت بيشماري را فيلسوف خواهد كرد و جهان در زير پاي اين فيلسوفان انژكتوري شاسي بلند له خواهد شد! هدف من از زبان و بيان ساده در شعر و تبليغ شعر ساده، توليد مخاطب آسانگير راحتطلب سطحيپسند نيست.
وظيفه نهادهاي فرهنگي و صدا و سيما كشف و معرفي عزيزان خندهساز شورآفرين است كه در چهارگوشه ايران بزرگ از گمنامي رنج ميبرند. فعلا طبق آمار رسمي اداره سجل و آمار، تعدادشان 80 ميليون نفر است كه به سرعت برق و باد براي هر موردي شعر و لطيفه ميسازند و در فضاي مجازي ميپراكنند و قدرتي فراتر از نيروگاه هستهاي بوشهر دارند!