نگاهي به فيلم «گرگ بازي»
پاياني ناتمام
افشين عليار
اساسا سينماي ايران گنجايش يا پتانسيل پيچيدگي مضموني را ندارد اما فيلمسازهاي اولي كه دغدغه ساخت فيلم سينمايي دارند عمدتا خواهان تجربهگرايي بصري هستند و قصد دارند به سينماي جديدي برسند، در اين ميان فيلمسازانِ اولي سادهترين راه را انتخاب ميكنند و آن هم فرمگرايي بصري است! اما غافل از اينكه اگر محتوايي وجود نداشته پس فرم چه لزومي دارد؟ ساختار نميتواند محتوا را بسازد يا برعكس فيلمي كه محتوا داشته باشد شايد به دليل نداشتن فرمِ لازم با شكست مواجه شود، فيلمساز سليقه مخاطب ايراني را ميداند اما به دليل ذوقِ ساختن فيلم بلند يا رسيدن به يك حديث نفس سعي ميكند كه به قالب موردنظر خودش برسد، در اينجا مخاطب كنار ميرود و فيلمساز با فيلمش جهاني را خلق ميكند كه مخاطب با آن بيگانه است، زماني كه مخاطب با جهان فيلم احساس بيگانگي كند قطعا فيلم را پس ميزند، زيرا مخاطب همانند يك كاشف به دنبال ارتباط برقرار كردن با جهان فيلم است يا اينكه ميخواهد قسمتي از خودش را در فيلم پيدا كند، از سوي ديگر فيلمساز هم براي تاييد ذهني خودش در خلق كردن يك اثر هنري اشتياق فراواني به پديد آوردن جهان ادراكي خودش است به همين دليل گاهي پيش ميآيد كه سليقه يا راه هنرمند و مخاطب به يك هدف مشخص نرسد، اين موضوع ميتواند برداشتهاي غلط و اشتباه از سوي هنرمند و مخاطب را به همراه داشته باشد قطعا در چنين شرايطي هيچكدام به نتيجهاي نخواهند رسيد و تنها يك اثر هنري تلف ميشود.
فيلم گرگ بازي هم از همين نقطه (فيلمنامه) و ادراك ذهني در به وجود آوري آنچه در ذهن فيلمسازش گسترش يافته آسيب ديده است. نظامدوست در ساخت اولين فيلم سينمايياش با فرمگرايي ساختاري سعي داشته فيلمي نامتعارف بسازد، وجه مثبت گرگبازي در شرايط ساختاري آن نهفته شده است بهطوري كه اين فيلم با وجود فيلمهاي كمدي سخيف يك فيلم كاملا جدي است، اما اين جدي بودن يا نامتعارف بودن فضاي فيلم چه تاثيري ميتواند در مخاطب ايجاد كند؟ يا چرا نظامدوست كه سالها در فيلمهاي مختلف مسووليت توليدي داشته فيلمي مثل گرگبازي ساخته؟ اساسا به چه اندازه فيلم معمايي در سينماي ايران كشش و طالب دارد؟
گرگبازي اذعان دارد كه يك فيلم معمايي است كه مخاطب بايد در طول فيلم درگير اين معما و رمزگشايي باشد اما گرگبازي پيش از آنكه يك اثر معمايي باشد يك فيلم پيچيده است اما ناقص، پيچيدگياش با بخش فرميك فيلم ادغام شده در صورتي كه اين پيچيدگي بايد با محتوا همسويي ميداشت، اين فيلم سه فيلمنامهنويس داشته اما باز هم قصهپردازي و موقعيتسازيها، گرهافكني و پرداخت شخصيتها با مشكل مواجه شده، احساس ميشود فيلمنامهنويسان محترمِ اين فيلم بيش از حد درگير سينماي اروپا بودند و از خاطر بردند كه فضا و شكل فيلم را ايرانيزه كنند، اساسا ساختار يك فيلم معمايي با خوف بودن يا تاريكي شكل نميگيرد يا نميشود با خلق يك يا دو كاراكترِ عجيب و غريب شخصيت معمايي خلق كرد، ارجاع ديالوگي و شكبرانگيزي يا تعليق و رهايي داستان در انتها نميتواند پارامترهاي يك فيلم معمايي يا غيرمتعارف باشد، گرگبازي يك اثر تجربي است كه ميكوشد تا قصه تعريف كند. ازدياد شخصيتها كه بهشدت بيمصرف تعريف شدهاند، نميتوانند قصهيي را شكل بدهند و آن بازي گروهي كه هسته مركزي فيلم است، براي مخاطب نامفهوم ميماند يك بازي كه اصول آن مشخص نيست چند جوان با در دست داشتن چند كارت معلق در فضاي جدي و شوخي به يكديگر تكهپراني ميكنند، چهل دقيقه از فيلم گذشته و مخاطب هنوز نكته اوليه فيلم را دريافت نكرده و فقط بحث و جدلهاي مهران و ليندا و سعيد و دكتر را نظاره ميكند، مخاطب در اين فيلم يك نظارهگر است و نميتواند با فيلم همراهي كند زيرا جنس محتوايي اين فيلم به شكلي است كه مخاطب برايش بياهميت است، چرا؟
گرگبازي ديالوگ محور است تا شخصيتمحور، آدمهاي فيلم فقط حرف ميزنند اما حرفهايشان به فيلم كمكي نميكند. شك ليندا به شوهرش يا فلاشبكي كه از آزادي كاوه از بازداشتگاه نشان داده ميشود، اين دو موضوع در كجاي فيلم كاركرد دارد؟ فيلم آنقدر مشكل در موقعيتسازي دارد كه حتي رابطه سعيد و هما هم درنميآيد فقط چند فلاشبك ميبينيم كه هيچ كمكي به مخاطب نميكند. از سوي ديگر يك پرستو در فيلم داريم كه همهكاره است و اساسا دكتر به خاطر او كه در نمايشش سرمايهگذاري كند به آن خانه ميآيد اما چرا پرستو به اين اندازه منفعل است چرا هر كسي از او سوالي ميپرسد فقط ميخندد؟ در فصل معرفي دكتر از زبان خودش ميفهميم كه كسي از آشنايان پرستو دكتر را جهت سرمايهگذاري معرفي كرده! اين آشنا چه كسي است كه پرستو سراغ او نميرود تا هويت دكتر قلابي فاش شود؟ اگر جريان يا شرايط داستان ماورائي بود، ميشد قطع برق يا حضور آن همسايه بالايي را قبول كرد اما حالا با چند مرد و زن كه بازيگر نمايش هستند طرف هستيم. آنها چطور به راحتي گول ميخورند؟ پرستو چندينبار تاكيد ميكند كه طبقه بالا مخروبه بوده اما باز هيچكس از اين جمع حاضر نميشود تا با مرد همسايه براي ورود غيرقانونياش دست به يقه شود يا پرستو ميتوانست به عنوان يكي از وراث با مرد همسايه برخورد كند اما فيلمنامهنويس ترجيح ميدهد شخصيتها را منفعل و عقبافتاده خلق كند.
در سكانس آخر سعيد و هما و مرتضي و دكتر كجا هستند؟ سعيد چگونه به قتل رسيد؟
كارگردان زماني كه دستش كوتاه ميماند سه كارآگاه را وارد فيلم ميكند. اينكه چرا اين سه كارآگاه بايد صداي خوبي داشته باشند يا چرا آنها در لابهلاي فيلم در راهروهاي تو در تو نشان داده ميشوند، مثل ساير موارد در فيلم مشخص نميشود اما فصل آخر و بازپرسيها تكرار مكررات است و به هيچوجه نكتهيي را به مخاطب انتقال نميدهد، در سكانس آخر نشان داده ميشود كه مرتضي و دكتر قلابي همدست هستند و وارد شدن مرتضي به عنوان برقكار در خانهها يك شگرد است اما شگرد براي چه كاري؟ تلكه كردن؟ كشتن يك فرد خاص يا آشفته حالي؟ معتقدم گرگبازي پيش از اينكه فيلم معمايي باشد يك ابزودِ بيحاصل است، فيلم در شرايطي كه به نتيجه منطقي نرسيده و هنوز جهانش ميتواند ادامه داشته باشد به پايان ميرسد. يكي از كارآگاهان پرونده ميگويد براي رسيدن به نتيجه بايد خودمان هم داخل بازي شويم! اين استدلال نميتواند متقاعدكننده باشد چراكه مخاطب براي به پايان رسيدن فيلم دليل محكمي نياز دارد، فيلمنامهنويسان محترم اين فيلم اگر نيمنگاهي به فيلمها و رمانهاي جنايي انداخته باشند قطعا درك خواهند كرد كه نوشتن فيلمنامه جنايي عناصر مختلفي را براي جذب مخاطب نياز دارد. اما ساختار چه نقشي در به وجودآوردن يك فيلم معمايي دارد؟ بازي كردن با فرم بصري در اينگونه از فيلمها جواب نميدهد، دوربين روي دست يا پلانهاي طولاني يا نماهاي بسته، لرزشهاي بيمفهوم و قابهاي غيراستاندارد و استفاده از سايه يا رنگهاي خنثي عناصر تشكيلدهنده فيلم معمايي نيستند، فرم بصري
در ازاي يك محتواي منطقي به دست ميآيد، اين منطق محتوايي است كه ميتواند فرم را شكل بدهد در غير اين صورت فرم تبديل به يك بازي ميشود كه فيلمساز هر بلايي كه ميخواهد سر آن ميآورد. اگر عباس نظامدوست محتواي فيلمش را براساس قاعده و چارچوب محكمي بنا ميكرد قطعا ميتوانست فرمِ بينظيري را به مخاطب نشان بدهد، در اين شرايط گرگبازي از نظر محتوا و فرم كاملا تلف شده است. نظامدوست تنها در انتخاب بازيگرانش هوشمندي به خرج داده؛ نگارجواهريان، علي مصفا و هانيه توسلي را از فيلم دربياوريد، آيا كسي حاضر به ديدن اين فيلم ميشود؟ اين سه بازيگر باعث شدند كه مخاطب براي اين فيلم به سالن سينما برود البته اين سه بازيگر همراه ديگر بازيگران نتوانستند بازي استانداردي را ايفا كنند اما باز هم مقصر اين ماجرا فيلمنامه خامي است كه نظامدوست براي ساخت اولين فيلمش انتخاب كرده. گرگبازي صرفا يك فيلم تجربي است كه فيلمسازش قصد داشته شرايط حال حاضر سينماي ايران را دور بزند و يك فيلم نامتعارف بسازد اما غافل از اينكه نامتعارف بودن هم پارامترهاي ساختاري خودش را ميطلبد.