درباره فيلم «هندي و هرمز»
زنگ بيداري
ساره بهروزي| فيلم «هندي و هرمز» را شبهاي پاياني جشنواره جهاني فجر ديدم، اما پس از گذشت چند ماه هنوز ذهنم درگيرش است. اكران مردمي اين فيلم در سينماي «هنر و تجربه» بهانه خوبي براي پرداختن به موضوع فيلم بود. فيلم به واقع هشداري است براي بيداري و آگاه شدن خانوادههاي ايراني. نمايش اين آسيب اجتماعي نهيب ميزند كه وقت آن رسيده از سطح فراتر برويم، بينديشيم و درستتر تصميمگيري كنيم. اين امر حاصل نميشود مگر اينكه تعليم در دستور كار قرار گيرد و قانون هم مددرساني كند. كاش فيلم «هندي و هرمز» همراه با آسيبها و پيامدهاي آشكارش زنگ هشداري ميشد براي خانوادههايي كه ازدواج كودكانشان را بدون فكر و آگاهي ميپذيرند. صدالبته اين مهم به دست نميآيد، مگر با تدبير از پيش تعيين شده كساني كه نقشي كليدي در جامعه دارند. به راستي اين تب مهلك نياز ويژهاي به درمان دارد. هندي و هرمز نمايندگاني از هزاران قرباني ازدواج كودكان هستند. چرا چشمي نميبيند و گوشي نميشنود را ميتوان در بستر زندگي همان طبقه اجتماعي جستوجو كرد. عباس اميني كارگردان اين فيلم مستند اجتماعي، با نگاهي ريزبين و دقيق، برشي از زندگي سنتي را در جزيره هرمز نشان ميدهد. در اين جزيره كه 8 كيلومتري بندرعباس قرار دارد، مشكلاتي نظير فقر فرهنگي شديد و آسيبهاي ناشي از آن هشداردهنده جلوه ميكند.«هندي و هرمز» با صحنه عروسي دو شخصيت نوجوان و چهره اندوهگين «هندي» (عروس) آغاز ميشود. صداي افراد و شستن ظروف را خارج از صحنه، گنگ و مبهم ميشنويم. اما تصوير فقط تصوير عروس و دامادي نوجوان است كه يك كلمه هم با يكديگر صحبت نميكنند. در ادامه خيلي زود متوجه ميشويم اين دو در بند جبر محيط، پيوند زندگي مشترك را ناخواسته جشن محقرانهاي گرفتهاند. تسليم و اطاعت در برابر پافشاري مادر هندي كه از فقر اقتصادي و فرهنگي رنج ميبرد، جاي تامل دارد. او دخترش را از پشت نيمكت مدرسه به اجبار به زندگي سخت و پر فراز و نشيب مشترك وارد ميكند. او ميخواهد معاش خود را نيز تامين كرده باشد. مادر هندي خطاب به هرمز ميگويد: «پس كي كار پيدا ميكني و خرجي ميدهي...» او نگران است در تنگدستي و فقر زندگياش هرمز را نان دهد؛ هرمزي كه قرار بوده نانآورش باشد. هندي و هرمز هم كه در ابتدا همبازي يكديگر ميشوند، خيلي زود سختي و مرارتهاي زندگي واقعي برايشان غافلگيركننده است. مخاطب در فراز و نشيب اين وقايع ملموس، فقدان مراقبت و نبود آموزش لازم و كافي در محيطهاي بسيار كوچك و سنتي را با تمام وجود درك ميكند.اما به راستي جاي نوجوان 13 ساله و 16 ساله كجاست؟ پاسخ اين پرسش را بايد در صدر آموزش خانوادههايي قرارداد كه هنوز با آگاهي بيگانهاند و در تعصبات خود و سنتي ديرينه غرق شدهاند. در محيطي كوچك كه راه هر نوع پيشرفتي را بر خود ميبندند. آنها (خانوادهها) براي تامين معاش ازدواج زودهنگام را ميپذيرند، زيرا خودشان نيز همانگونه با زندگي آشنا شدهاند و راه گريزي بر فرزندان نميبينند. ذكر يك نكته را ضروري ميدانم. زيرا بارها شنيدهام گاهي سختگيري قانوني هم جوابگو نيست و در خفا كودك دختر 9 يا 10ساله را براي نوجوان ديگري به اصطلاح «نشان» ميكنند تا سن 13 سالگي و قانوني فرا برسد. مگر نه اينكه نوجوانان بايد پشت نيمكت مدرسه بنشينند و آموزش ببينند، درس بخوانند و شيطنت كنند، تا در فرآيند تجربه و تعليمهاي بيشتر به بلوغ فكري برسند؟ فكر و انديشه در سايه تحصيل و رشد اگر باشد، افراد ميتوانند راه و رسم زندگي مشترك و نحوه رفتارهاي متقابل را بياموزند. چرا هنوز گروهي از خانوادهها نهالي درخت نشده توقع ميوه دارند؟ بچهداري توسط يك نوجوان همچنين بيوهشدن در سن سيزدهسالگي را فاجعهاي ميپندارم، همچون جريان گدازههاي سرخ و سوزان آتشفشاني كه با حركتش همهچيز را ميسوزاند و ذوب ميكند. هر چه به جا بماند ديگر رنگ سابق را نخواهد شد، چون تغيير شكلي اساسي يافته است. اين سوختن را درماني نيست، جز هوشيار كردن و آموزش دادن محيطهاي اجتماعي كه سنت بر آنها غالب است.ازدواج «هندي» را ميتوان به ناآگاهي زنان بيسرپرستي همچون مادرش نسبت داد. آنها اگرچه زناني كوشا هستند و هميشه كار ميكنند، اما نياز به حمايت مالي از مردان دارند. آنان نيز در بستر حوادث تلخ محيط زندگي، خيلي زود بدون همسري را تجربه ميكنند و با وجود فرزند سرگردان ميشوند. همين سرگرداني به همراه مواردي كه ذكر شد آنان را وادار به انجام ازدواج زودهنگام فرزندان ميكند كه خود نيز در گذشته دچارش بودهاند. گمانم «هرمز» در فيلم ميتواند داراي چند معني و مفهوم باشد. نام نوجواني اسير شده، تك و تنها مانده از خانوادهاي كه وجود ندارد. تعبير اسير شده را بهكار ميگيرم چون او اسير در چنگال جهالتي وهمناك از جانب چند نفر است كه راه فرار را بستهاند. اسير مردي كه وعده كار را منوط به ازدواج او ميداند و زير قولش ميزند. اسير مادر هندي است كه ميخواهد نانآورش باشد. اسير ديگري كه سوءاستفاده ميكند تا او را به زندان بيندازد. اسير جنين هندي و... فريادرس و شنوندهاي ندارد. همچنين در معناي گستردهتر اطلاق به نام جزيره با ويژگيهاي انحصاري از سنت نيز هست. هرمز نوجواني رها شده و سرگردان است كه از سرنوشت و گذشته خانوادهاش بيخبريم؛ البته سرنوشت خانواده هرمز دور از ذهن نيست. ميتوان حدس زد كه سرنوشت اغلب افراد در جزيره مانند يكديگر است. امن نيست چون سواد و آگاهي ندارد و به اقتضاي سنش تجزيه و تحليل مسائل را نميداند. پسري شانزده ساله كه به زودي پدر ميشود و در جزيره سرگردان است. او به جاي تحصيل در مدرسه، خودش باعث و باني مرگ زودهنگام و تلخ ميشود. زيرا كه تدبير را هنوز نميشناسد تا بهكار بگيرد؛ البته كه مجالي نبوده آموزش ببيند تا بتواند انديشه كند.نبود پدر هندي، پدر و مادر هرمز، نوزاد بدون پدر هندي، همه نشانههايي هستند كه اين زنجيره در پي سنت و فرهنگ غالب منطقه را نشان گرفته و مدام تكرار ميشود. در آخرين سكانس اما نوري در چشم مخاطب سوسو ميزند. هندي سيزدهساله و شوهر مرده، با نوزادش وارد مدرسه ميشود. يعني او ورود به آگاهي را بر خود و فرزند تازه متولد شدهاش واجب ميداند. اي كاش روزي فرا رسد كه قيچي تيز دانش و تفكر زنجيره جهل را بريده و قطع كند. قانون هم مددرساني كند تا براي هميشه از نگراني آسيبهاي جسمي و رواني ازدواجهاي زودهنگام رهايي يابيم.