پرسپوليس خسته، هنوز از پا ننشسته!
علي ولياللهي
همين الان كه قيافهام از هميشه آويزانتر است، همين الان كه دوست دارم زمين دهان باز كند و من و اين كامپيوتر و هرچه پيرامونم هست را يكجا ببلعد، همين الان كه آمادهام يك هفته كامل را به فنا بدهم، همين الان كه دوست دارم به زمين و زمان گير بدهم تا حرصم را يك جوري خالي كرده باشم، همين الان كه حوصله هيچ كاري را ندارم و مدام با خودم زمزمه ميكنم: با تمام وجود غمگينم، مثل وقتي كه تيم ميبازه، همين الان كه تصميم گرفتم براي اين يادداشت تيتر بزنم «شنبه روز بدي بود!»، همين الان كه در سايتها و كانالهاي فوتبالي ميچرخم و پشت سر هم اتفاقات بازي پرسپوليس و كاشيما را مرور ميكنم و دلم ميخواهد از همهچيز انتقاد كنم؛ حتي از كت و شلوار برانكو، درست همين حالا و يك ساعت بعد از سوت داور چيني اعصابخردكن كه نشان داد قرمزها دو هيچ بازي رفت را به برزيليهاي چشم باداميها باختهاند، دقيقا همين الان كه همه چي مهياست براي فرو رفتن در خود و نااميدي مطلق، دوست دارم آهنگ خدا بيامرز فرزين را بگذارم روي دور تكرار و همنوا با آن بخوانم: پرسپوليس خسته، هنوز از پا ننشسته!
نه! ترجيح ميدهم اين يك هفته را به هيچكدام از اينها فكر نكنم. درست مثل بارتلبي محرر در داستاني به قلم هرمان ملويل؛ شخصيتي كه هرچه به او ميگفتند پاسخ ميداد: ترجيح ميدهم كه نه! من هم در مقابل تمام افكار منفي كه از اطراف به سراغم ميآيد همانطور عمل ميكنم. من ترجيح ميدهم اين يك هفته را بدون فكر كردن به اتفاقات بازي رفت سر كنم. ترجيح ميدهم كه فراموش كنم چطور بازي در نيمه دوم از اين رو به آن رو شد. فراموش كنم موقعيت فوقالعادهاي كه عليپور از دست داد. فراموش كنم حركت عجيب سيامك نعمتي را. فراموش كنم اشتباهات كوچك اما تاثيرگذار را. انتقاد فني؟ قطعا اين انتقادات لازم است و ميتواند راهگشا باشد. ولي براي اين انتقادات تا سالها وقت است و تازه خود برانكو و دستيارانش خيلي بهتر همهچيز را ميدانند. قرار نيست من توي اين يك هفته درس تاكتيكي به پروفسور بدهم. در عوض همه اينها دلم ميخواهد در اين يك هفته به بازگشتهاي فوقالعاده در دنياي فوتبال فكر كنم. به بازگشت بارسلونا مقابل پياسجي. جايي كه آخرش فردوسيپور آنقدر هيجان زده شده بود كه گفت: اصلا چيه اين فوتبال! دلم ميخواهد به كامبك دپورتيوو لاكرونيا جلوي ميلان فكر كنم. به بازگشت ليورپول مقابل شاگردان آنجلوتي در 8 دقيقه. اصلا چرا راه دور برويم. همين خود تيم پرسپوليس. همين پرسپوليسي كه در اين فصل بازي باخته جلوي الجزيره را برگرداند؛ آن هم دو بار. بازي باخته مقابل الدوحيل را تبديل به برد كرد. وقتي همه نااميد شده بودند و دست به دعا. همين پرسپوليسي كه فصل قبل وقتي در بازي رفت مقابل الاتحاد با 2 گل شكست خورد، موفق شد در بازي برگشت حريف عربستاني را زمينگير كند. دلم ميخواهد در اين يك هفته پيش رو مدام به اين چيزها فكر كنم. به قدرت فوتبال. به غير قابل پيشبيني بودنش.
با وجود اينكه با «رد ردينگ» در فيلم رستگاري در شاوشنگ بهشدت موافقم كه خطاب به همبندش «اندي دوفرين» گفت: بذار يه چيزي رو برات روشن كنم رفيق، اميد چيز خطرناكيه، اميد ميتونه يه مرد رو تقريبا ديوونه كنه! اما اين يك هفته را ميخواهم بدون توجه به توصيههاي رد بگذرانم. مطمئنا هيچچيزي به اندازه اميدوار بودن در اين شرايط سخت نيست، اما خب جذابيت ماجرا هم همينجا است. لذت انجام دادن كاري كه سخت است. همانطور كه تصور قهرماني پرسپوليس در چنين شرايطي مو به تنم راست ميكند. تصور كنيد كه در استاديوم يكصد هزار نفري آزادي، مقابل پرچمهاي قرمز در باد به اهتزاز درآمده، تيم برانكو بتواند باخت دو هيچ را جبران و جام قهرماني را تصاحب كند. تصور كنيد كه كه چه شگفتي بزرگي رقم خواهد خورد وقتي علي پروين جام را به سيدجلال ميدهد كه بالاي سر ببرد. آنجا كه يكصد هزار نفر همصدا با هم ميخوانند: پرسپوليس قهرمان شده، خدا ميدونه كه حقشه! چقدر چشمان تمام دنيا به آزادي قرمزپوش خيره خواهد شد. چه قصهها كه از دل اين قهرماني بيرون خواهد آمد. فقط تصور كنيد!
يك هفته ديگر، در ورزشگاه آزادي پرسپوليس ميزبان تيم كاشيما آنتلرز ژاپن خواهد بود؛ تيمي كه در بازي رفت در دقايقي آنقدر شكننده نشان داد كه در قلمرو قرمزها بتواند خرد شود. پرسپوليس در اين فصل از ليگ قهرمانان در آزادي به هيچ تيمي باج نداده. با احتساب فصل قبل، شاگردان برانكو 13 بازي خانگي است كه در تهران نباختهاند و اين توانايي را دارند كه 13 را 14 كنند. آنها ميتوانند نه تنها بازنده بازي نباشند، بلكه برنده هم باشند. بازيكنان تيم پرسپوليس اين را بارها و بارها ثابت كردهاند. پس عجالتا اجازه بدهيد اين يك هفته را تماما اميدوار به بازي برگشت باشيم. فرصت براي عيب و ايراد گرفتن از بازيكنان و تصميمات كادر فني زياد است. فرصت براي آيه يأس خواندن زياد است. ما اميدوار ميمانيم. بگذار هر اتفاقي قرار است روز شنبه هفته آينده بيفتد، همان موقع بيفتد. اگر مرگ است و اگر زندگي. بگذار در لحظه باشد.