برخيز و اول بكش (75)
فصل هشتم
مئير داگان و تخصصش-
شروع پاكسازي نژادي
نويسنده: رونن برگمن / ترجمه: منصور بيطرف
صبح گرم يك روز شنبه در اوايل ژانويه سال 1971، يك مدير تبليغاتي 30 ساله به نام باب آرويو، خانوادهاش را براي يك كوهنوردي بر فراز «باردويل لاگون» كه در ساحل مديترانهاي شبهجزيره سينا واقع بود، برد. آرويو كه در مالت متولد و در انگلستان بزرگ شده بود در سال 1969 همراه با همسرش، پرتي، و دو فرزندش مارك و آبيگل به اسراييل نقل مكان كرده و در حومه كوچكي در شرق تلآويو مستقر شده بود. بچهها هنوز كوچك بودند – مارك هفت ساله بود و آبيگل پنج ساله- به همين خاطر آرويو برنامه يك كوهنوردي كوتاه و آرام را ريخته بود؛ آنها در هواي تازه و آفتابي به سمت جنوب راندند سپس براي شام زودهنگام به سمت خانه حركت كردند. هر دو بچهها به غايت زيبا بودند و از آنجا كه پدرشان در برخي از برنامههاي تبليغاتي كه طراحي كرده بود از آنها استفاده شده بود، چهرهشان در اسراييل معروف بود.
تا ساعت 3 بعدازظهر، خانواده آرويو كوهنورديشان را تمام كردند و براي سوار شدن به خودرو فورد كورتينا خودشان برگشتند تا به خانه خود بروند. آنها از طريق آلآريش و از كنار ورودي نوار غزه به سمت شمال راندند و از دهكدههاي فلسطيني و اردوگاههاي پناهندگاني كه در كنار بزرگراه اصلي قرار داشت عبور كردند. در آن زمان، اسراييليهايي كه به سمت سينا ميرفتند غالبا از طريق نوار غزه رد ميشدند چون كوتاهترين و راحتترين مسير بود و تا آن زمان هم كاملا امن.
آنها درست در شمال شهر غزه نزديك به كارخانه سونآپ، سر يك چهارراه ايستادند تا تغيير جهت بدهند. يك نوجوان به سمت ماشين دويد و نارنجك دستي به صندلي عقب انداخت. انفجار نارنجك تقريبا تمام داخل خودرو را به آتش كشيد و خودرو تبديل به يك توپ آتشين شد. آرويو، بهشدت مجروح شد و خيزان خود را به بيرون خودرو كشاند و از دو جواني كه ايستاده بودند تقاضاي كمك كرد. اما آنها خنديدند و مسخره كردند. آبيگل در خودرو مرد. مارك در بيمارستان درگذشت. جراحات پرتي او را براي تمام عمرش فلج كرد. دور روز بعد، آرويو، كودكانش را در يك قبر در قبرستان قديمي بيتالمقدس در «مونت آو اوليوز» در يك مراسمي كه دهها هزار اسراييلي حضور داشتند، دفن كرد. سرلشكر ربي شولمو گورن، سرپرست ارشد «آي دي اف»، مداحي كرد . تمام اسراييل عزادار بود.
دو هفته بعد شين بت مجرمان را دستگير كرد. بچهاي كه نارنجك را پرتاب كرد، يك پسر 15ساله به نام محمد سليمان الزكي از روستاي شجاعيه غزه بود. دو همراه ديگرش شانزده و هفدهساله بودند. هر سه نفر آنها دانشآموزان دبيرستان فلسطيني شهر غزه بودند كه توسط يك عامل ارشد فتح به خدمت درآمده بودند. حمله به خانواده آرويو، اولين ماموريت آنها نبود.
قتل مارك و آبيگل آرويو، نقطه عطفي را در واكنش به سيل حملات تروريستي كه متعاقب جنگ شش روزه روي داده بود، رقم زد. مئير داگان گفت، «ما تصميم گرفتيم كه اموررا نميتوان از اين مسيري كه وجود داشت پيش برد .بعد از آنكه آن بچهها به قتل رسيدند، آريل (شارون) خود شخصا موضوع ترور در غزه را در دست گرفت.» شارون با آنكه اطمينان كامل به داگان داشت اما ديگر به گزارشهايي كه از طرف او دريافت ميشد، رضايت نميداد. از آن نقطه به بعد شارون، «غالبا به ويلاي ما ميآمد و در برنامهريزي ماموريت و گشتهاي ما، از كل تا جزء آن درگير ميشد.»
قتل آرويوها همچنين به بحث در داخل نهادهاي دفاعي اسراييل درباره اين موضوع كه چگونه ميتوان جمعيت فلسطيني در قلمروهاي فتح شده را اداره كرد، پايان داد. رويكرد شارون غالب شد. نيروي عظيمي به داخل نوار غزه ريخت و تحتالامر شارون، خانهها را به بهانه پهن كردن دسترسي جادهها از طريق اردوگاههاي پرجمعيت پناهجويان، تخريب كردند. يك شب در ژانويه سال 1972 شارون دستور داد تا هزاران خانه بدويها در جنوب رفح را كه مساحت آن بالغ بر 2500 جريب بود تخريب كنند. سرهنگ «شولمو غزيت» كه نماينده دولت در مناطق اشغالي بود شوكه شد. او صبح روز بعد كه اين خبر راشنيد تهديد به استعفا كرد. او بعدا گفت، «در اينجا نميشد توصيفي جز پاكسازي نژادي و جنايات جنگي براي آن بهكار برد.»
توضيح: استفاده از واژه تروريستهاي فلسطيني براي حفظ امانت در ترجمه است، نه اعتقاد مترجم و روزنامه.