شعرهاي كوتاه منتشر نشده از هرمز عليپور
تنوعطلبتر از مرگ نيست
مگر ميشود به تو فكر كنم و
بگذرم از سيبي كه در توست
و تنها تو
در مناظري البته راه ميرود كسي
از بين درختان روشن
فرصت اما نميدهد به من
آن قدر كه
تصويرهايي براي خود بسازم و
بعد گفتوگويمان
به من چه ميگويد اين صبح
از من چه ميخواهد او
با اصرارش بر منظورهاي پنهان
چه رويايي را در خود مجسم ميسازد
كه بعدها به نگاهي ناخوش
چشمهايي ميرسد تا ما
كه بيخبر از هوش خود هستيم
خيلي از چيزها كه
با نوشتن آنها به خود ميباليم
به پيش از ما نوشته شدهاند
بياطلاعي گاهي براي همين بد نيست
يا كه ندانستن
كه انگيزه ميدهد به آدمها
تنوع طلبتر از مرگ نيست
با يكنواختي به ظاهرش
در نسبت تو با الفبا
ديگر نيازي به حرفهاي من نيست
اكنون كه عنوانهاي اصلي
بيشتر به تو ميرسند
اين يك امر اضافه است كه بخواهي
در نام هاي ديگري پنهان شوي
كه چون روز است آنچه از آن توست