برخيز و اول بكش (91)
فصل دهم
من مشكلي با كشتن نداشتم- كشتن حمشري
نويسنده: رونن برگمن / ترجمه: منصور بيطرف
دو هفته بعد، هدف بعدي مشخص شد: محمود حمشري، اسراييليها مدعي شده بودند كه او نفر دوم سپتامبر سياه است.
موساد او را به خاطر توطئه در استفاده از پست بينالمللي براي به كار گذاشتن بمبهايي كه در پرواز از اروپا به اسراييل هستند و با سنجش فشار تحريك ميشوند، متهم كرده بود. يكي از اين بمبها در فوريه سال 1970 و مدت كوتاهي بعد از آنكه هواپيما از شهر فرانكفورت به سمت وين پرواز كرد، منفجر شده بود اما خلبان با مهارت، يك فرود اضطراري انجام داده بود. خلبان هواپيماي سوييس اير پرواز شماره 330 هم كه از زوريخ به هنگ كنگ ميرفت و در تل آويو يك توقف داشت بعد از انفجار بمب در بخش بار آن نيز سعي كرده بود فرود بيايد اما در جنگل سقوط كرد و تمام 47 مسافر و خدمه آن كشته شدند. موساد همچنين معتقد بود كه حمشري در يك تلاش نافرجام براي ترور بن گورويون حين ديدارش از دانمارك در ماه مه 1969 مرتبط بود و نيز آپارتمانش در پاريس را براي انبار سلاح سپتامبر سياه قرار داده بود.
ماموران عملياتي تيم «سرنيزه» كه حمشري را در پاريس رصد ميكردند، متوجه شدند كه او بخش زيادي از اوقاتش را همراه با همسر و دختر كوچكش در خانه ميگذراند و مابقي را به ديدار دوستان مختلف كه عمدتا در مكانهاي شلوغ است، سپري ميكند.
براي گلدا مئير كه فردي به غايت حساس بود، وجود تعداد زيادي افراد بيگناه در حول و حوش حمشري يك مساله عمده بود. او حراري را به خانهاش براي صرف يك فنجان چاي دعوت كرد. گلدا مئير گفت «مايك، مطمئن باش كه يك مو از سر شهروندان فرانسوي كم نشود. حتي يك تار مو . متوجه منظورم ميشي؟»
گلدا مئير با وجود آنكه تازه تمايل پيدا كرده بود كه افراد را در اروپا بكشد، هنوز متوجه بود كه بايد پروتكلهاي مشخصي را رعايت كند. همچنين او از اينكه تنها فرد مسوول براي صدور حكم كشتن افراد است، بسيار ناراحت بود. هر زماني كه زامير از او ميخواست تا يك «ورقه قرمز» را، كه منظور همان دستور كشتن بود و به خاطر اينكه رنگ كاغذي كه روي آن اسامي افراد تايپ ميشد، قرمز بود به آن نام خوانده ميشد، امضا كند او يك گروه از افراد وزيران كابينهاش را انتحاب ميكرد- از جمله وزير امور مذهبي، زراخ وارهفتيگ كه در هر ماموريت مهر تاييد مذهبي آن زده شود- تا با او كنكاش كنند.
بنابراين، كشتن حمشري را بايد زماني انجام ميدادند كه او در داخل آپارتمانش ميبود. مئيري و رومي، نقشه عمليات را ريختند و خواهان مشاركت يك واحد ديگر هم شدند– يك انحراف از پروتكل معمول قيصريه كه در كل به عنوان يك واحد مستقل در درون موساد عمل ميكرد.
در سوم دسامبر يك تيم از تيم «رنگين كمان» («كشت» در عبري كه نام تازه كلوسوز، واحدي كه مسوول نفوذ مخفيانه بود شده بود) وارد آپارتمان حمشري شدند و دهها عكس كه به ويژه بر دفتر كارش متمركز بود، برداشتند. آن عكسها به اسراييل فرستاده شد تا توسط ياكوف رهاوي در بخش فني موساد بررسي و مطالعه شود. او متوجه شد كه تلفن روي يك پايه سنگ مرمري قرار دارد. او همكارش يك پايه مشابهي را درست كردند كه پر از مواد منفجره بود.
در هفتم دسامبر يك مردي كه خودش را روزنامهنگار ايتاليايي به نام كارل معرفي كرده بود اما در واقع همان نهميا مئيري بود به حمشري تلفن كرد و قرار يك مصاحبه براي روز بعد در كافهاي نزديك خانهاش گذاشت. همچنان كه مصاحبه داشت انجام ميشد، تيم «رنگين كمان» دوباره وارد خانه حمشري شد و پايه تلفن را عوض كرد. مدت كوتاهي پس از مصاحبه حمشري به خانهاش برگشت، تلفن زنگ خورد. يك صدا از آن طرف پرسيد «آيا شما آقاي دكتر حمشري هستيد؟» زماني كه جواب تاييد شنيده شد يك دگمه كنترل از راه دور فشار داده شد و پايه تلفن منفجر شد. بنا به گفته كوترس كه در عمليات مشاركت داشت، حمشري به خاطر تكههاي پايههاي تلفن «تقريبا دو نيم شده بود.» او چند هفته بعد در بيمارستان پاريس درگذشت.
توضيح: استفاده از واژه تروريستهاي فلسطيني براي حفظ امانت در ترجمه است، نه اعتقاد مترجم و روزنامه.