نژادپرستي بيماري كهن فرهنگ و فوتبال اروپا است
گلادياتوريسم
هومان دورانديش
در هفته شانزدهم ليگ برتر فوتبال انگليس، در جريان ديدار تيمهاي چلسي و منچسترسيتي، سه تماشاگر لندني از فاصلهاي نزديك به رحيم استرلينگ، بازيكن منسيتي، توهين نژادپرستانه كردند. در هفته چهاردهم ليگ برتر جزيره نيز، تماشاگران تاتنهام جلوي اوباميانگ، مهاجم آرسنال، پوست موز انداختند. رحيم استرلينگ بازيكن تيم ملي انگليس و اصالتا اهل جاماييكاست. اوباميانگ اما اهل گابن و بازيكن تيم ملي گابن است. ولي براي تماشاگران لندني فرقي ندارد كه استرلينگ انگليسي است و عضو تيم ملي انگليس. آنها عدالت را در نژادپرستي رعايت ميكنند. به سياهپوست خودي و سياهپوست غيرخودي يكسان توهين ميكنند.
چو پرده دارند كه به شمشير ميزند همه را!
در دو، سه هفته اخير كه بحث نژادپرستي در فوتبال انگليس دوباره بالا گرفته، اين نكته هم مطرح شده است كه ريخت و پاش مالي بازيكنان سفيدپوست با تيترهاي توصيفي نشريات ورزشي اين كشور مواجه ميشود اما اگر بازيكنان سياهپوست دستشان در جيبشان برود و بيش از حد خرج كنند، نشريات انگليسي، اگر نه هميشه، دستكم در بسياري مواقع، با رويكردي منفي درباره رفاه و ريخت و پاش آنها تيتر ميزنند و گزارش مينويسند. گري نويل، مدافع سابق تيم ملي انگليس هم درباره فحاشي متفاوت تماشاگران به بازيكنان سفيدپوست و سياهپوست، گفت كه بازيكنان سفيدپوست فقط وقتي كه بد بازي ميكنند فحش ميشنوند اما بازيكنان سياهپوست چه در روز بدشان باشند چه در روز خوبشان، فحش ميشنوند.
اگرچه تماشاگران نژادپرست اقليتي از تماشاگران انگليسياند اما ظاهرا مشكل نژادپرستي در فوتبال انگليس و به طور كلي در فوتبال اروپا، ريشهكن نميشود. نژادپرستي در اروپا شايد كاهش يابد (كه كاهش هم يافته) اما از آنجايي كه برتري كنوني جهان غرب نسبت به جهان سوم تا حد زيادي محصول استعمار است، نژادپرستي اروپاييان هم ظاهرا محوشدني نيست؛ چراكه استعمار به هر حال نگاه از بالا به پايين را در ملل اروپايي نسبت به ملل غيراروپايي نهادينه كرده است. هر قدر هم كه دموكراتهاي جهان غرب بر طبل برابري و حقوق بشر بكوبند، آن «نگاه از بالا به پايين» به كلي از ذهن و ضمير بسياري از اروپاييان زدوده نميشود. شايد اگر ملل ديگر هم واجد برتري اروپاييها نسبت به ملل غيراروپايي بودند، به همين بليه نژادپرستي مبتلا ميشدند. تعريف مفهوم «نژادپرستي»، مثل هر مفهوم ديگري، چندان آسان نيست ولي شايد بتوان جوهره اين مفهوم را نوعي اعتقاد به «برتري ذاتي گروهي بر گروهي ديگر» دانست و از دل اين توصيف، تجويزي هم بيرون كشيد كه عبارت است از «حقوق بيشتر گروه اول نسبت به گروه دوم.» از اين منظر، كمترين حقي كه گروه دوم فاقد آن خواهد بود، حق «برخورداري از احترام» است. كاري كه عرب در دوران حكومت بنياميه با عجم ميكرد، مصداق بارز نژادپرستي اعراب و البته انحرافي مسلم از آموزههاي پيامبر گرامي اسلام بود. يهوديان نيز قرنها خودشان را «قوم برگزيده» و «امت مرحومه» ميدانستند اما دستكم از اواخر قرون وسطي، گرفتار نژادپرستي مسيحيان شدند و در فرهنگ جوامع مسيحي اروپا، ذاتا پست و حقير و لاجرم واجد حقوقي كمتر از مسيحيان قلمداد ميشدند. از اواخر دوران رنسانس، با دررسيدن پيشرفتهاي علمي، مفهوم يهودي «قوم برگزيده» جاي خودش را به مفهوم سكولار «ملل پيشرفته» داد. ملل پيشرفته با تكيه بر قدرت ناشي از علم، بساط استعمار را در ساير كشورهاي جهان پهن كردند و براي خودشان حق و حقوق بيشتري نسبت به ساير ملل عالم قائل شدند. مخلص كلام اينكه، نژادپرستي كنوني اروپاييان، ريشههاي كهني دارد. از مفهوم يهودي «قوم برگزيده» تا فرهنگ منحط مسيحي در دوران قرون وسطي و سپس مفهوم زميني و سكولار «پيشرفت»، همگي عواملي موثر در مفتوح بودن ذهن و ضمير يك اروپايي قرن بيستويكمي نسبت به نگاه نژادپرستانه در قبال غيراروپاييان و سياهپوستان است (ولو سياهپوستان اروپايي). چنين نگاهي البته ريشههاي رواني هم دارد؛ چنانكه خداوند در قرآن فرموده است عمل هر قومي را در چشمش آراستهايم. يعني نژادپرستي در «خودشيفتگي گروهي» ما انسانها نيز ريشه دارد. هر قومي به صورت طبيعي شيفته كار و كردار و آيين و سنن خودش ميشود و در داشتههاي اقوام ديگر، دستكم ابتدائا، به ديده تحقير و نفي مينگرد.
دموكراتيك شدن جوامع اروپايي و كل جهان كنوني، البته از عيار نژادپرستي در جهان امروز، از جمله در فوتبال اروپا، كاسته است ولي واقعيت اين است كه همه افرادي كه در ذيل يك نظام سياسي و در درون يك فرهنگ دموكراتيك زندگي ميكنند، لزوما دموكرات و قائل به برابري حقوقي انسانها نيستند. بنابراين هيچ بعيد نيست كه تعداد نژادپرستان ورزشگاههاي اروپايي بهمراتب بيش از اين چيزي باشد كه به چشم ميآيد. به عبارت ديگر، همه كساني كه باورهاي نژادپرستانه دارند، جرات نميكنند در ورزشگاههاي انگليس و ساير كشورهاي اروپايي مطابق باورهايشان عمل كنند و به رحيم استرلينگ و اوباميانگ و زيد و عمرو، الفاظ نژادپرستانه تحويل دهند و پوست موز پيش پاي آنها بيندازند. نژادپرستي شايد در اروپاي دهه 1950 چندان نابهنجار نبود، اما دستكم از دهه 1980 كه يوفا مقررات سفت و سختي عليه نژادپرستي در فوتبال اروپا وضع كرد، بسياري از تماشاگران، شمشير راسيسم را غلاف كردند. در سه دهه گذشته، باشگاهها نيز از ترس محروميت، تنبيهات سفت و سختي عليه تماشاگران نژادپرست درنظر گرفتند تا مجبور نشوند بابت رفتار احمقانه چند تماشاگر، هزينه سنگيني بپردازند. كمااينكه در دو مورد اخير نيز تاتنهام و چلسي اين چند تماشاگر نژادپرست را مادامالعمر از حضور در ورزشگاههاي خودشان در شهر لندن محروم كردند.
يورگن هابرماس معتقد است دموكراتيزاسيون «فرآيندي بسطيابنده» است و هر چه بشر پيشتر ميرود، عيار دموكراتيك زندگياش نيز بيشتر ميشود. تشديد مجازات تماشاگران نژادپرست اروپايي در سال 2018 در قياس با 40 سال قبل، به خوبي نشان ميدهد كه جوامع دموكراتيك اروپايي نيز در 50-40 سال گذشته دموكراتيكتر شدهاند. افزايش شمار مسلمانان و سياهپوستان در جوامع اروپايي نيز در تقويت اين روند موثر بوده است. آنچه در دهه 1960 ميلادي چندان نابهنجار نبود و مجازات قانوني سفت و سختي نداشت، امروزه بهشدت نابهنجار است و مجازاتش بسيار سنگين. هم از اين رو نژادپرستان اروپايي، ولو كه در اقليت باشند، در اختفا بهسر ميبرند. اما ريشههاي كهن نژادپرستي در فرهنگ اروپايي، در كنار سر برآوردن احزاب سياسي متعلق به جريان راست افراطي در اروپاي چند سال اخير و البته خشونت و نفرتي كه ذاتا از گلادياتوريسم حاكم بر ورزشگاههاي فوتبال برميخيزد، هر چند وقت يكبار موجب ميشود كه عدهاي از نژادپرستان اروپايي در ورزشگاههاي فوتبال، جنبهاي مهم اما مخفي از هويت سياسي و فرهنگي خودشان را آشكار كنند؛ آشكارگي پرهزينهاي، كه اگر رخ ندهد، به سود نژادپرستان لندني و رُمي و پاريسي و غيره است.