اسطوره يلدا
شروين وكيلي
يلدا كه بلندترين شب سال و زادروز ايزد مهر است از ديرباز در ايران زمين اهميت داشته و با آيينها و مراسمي گرامي داشته ميشده است. اين آيين بسيار ديرينه است و به همين خاطر با طيفي وسيع از روايتهاي اساطيري و داستانهاي باستاني گره خورده است. آنچه در اينجا بدان خواهم پرداخت، پيوندي است كه ميان شب چله و «يلدا»ي مهربغ برقرار است و نمادهايي كه اين پيوند را احاطه كردهاند.
اين را ميدانيم كه شب يلدا زادروز مهر دانسته ميشده و اين درست هم هست. چون درازترين شب سال خود به خود به افول شب و درازتر شدن تدريجي روز پس از آن منتهي ميشود كه ميتوان آن را به زاده شدن و قد كشيدن تدريجي خورشيد(مهر) حمل كرد. به همين خاطر يلدا از ديرباز با مهر و صورت زمينياش يعني جمشيد پيوند داشته است. با اين همه آنچه كه كمتر مورد مطالعه قرار گرفته، پيوند يلدا با جفتِ جمشيد- فريدون است. چراكه در يلدا سخن از مرگ مهر است و اين كمابيش با كشته شدن جمشيد به دست ضحاك برابر ميافتد. از اين رو باز زاده شدنِ مهر اگر در روايتهاي گيتيانه بازسازي شود با غلبه فريدون(نواده جمشيد، نماد مهر) بر ضحاك(نماد شب و تاريكي) همسان ميشود. در اين حالت توجه به داستان فريدون نيز اهميت پيدا ميكند و شگفت آنكه در ميانه روايت مردانه و جنگاورانه كشته شدن مهر در چاه مغرب و باز زاييده شدناش از شرق، نمادي شبانه يعني گاو را داريم كه با فريدون پيوند خورده و روشنايي شبانه را نشان ميدهد.
در داستان فريدون، شواهدي وجود دارد كه بر مبناي آن گاو هسته مركزي كينهجويي فريدون از ضحاك و دستاورد اصلي او در پيكار دادگرانهاش بوده است. در تجاربالامم چنين ميخوانيم كه وقتي ضحاك از فريدون شكست يافت از او خواست تا او را به انتقام خون جمشيد نكشد. اما فريدون گفت كه او را به خونخواهي گاو نري كه در خانه جدش(جمشيد) ميزيست خواهد كشت. طبري اين داستان را به شكل ديگري آورده و گفته كه سخن فريدون اين بود: تو را همچون گاوي كه در خانه نيايم(جمشيد) قرباني ميشد، خواهم كشت. البته برداشت طبري آن است كه اين سخن را فريدون از سرِ تحقير ضحاك بر زبان آورد تا تاكيد كند كه او همسنگ جمشيد نبوده است. با اين وجود اين دو روايت نشان ميدهد كه تعبيري از غلبه بر ضحاك به مثابه كينستاني به خاطر كشتن گاو وجود داشته كه در متون دوران اسلامي نامفهوم مينموده و به اشكال گوناگون تفسير ميشده است. گاو در اساطير كهن ايراني با چند مفهوم پيوند داشته است. از سويي گاو با شخم زدن زمين و باروري خاك و كشاورزي در ارتباط بوده است. شكل شاخ آن را نيز با هلال ماه و نيروهاي شبانه و مربوط به ماه مربوط ميدانستند. از آنجا كه ماه و شب با نيروهاي مادينه پيوند داشتهاند، ميبينيم كه گاو نمادي است كه در منظومهاي از علايمِ مربوط به باروري محاصره شده است. گاو نقشمايهاي مركزي است كه بدنش به دليل شير دادن و شكافتن زمين، تغذيه كننده و برومند است.
در برخي از متون باستاني به همانندگي گاو و زن اشاره رفته است. چنانكه فريدون در بدنه اصلي اساطير ايراني، ضحاك را ميكشد و دو دختر جمشيد را آزاد ميكند اما در اوستا بندي وجود دارد كه در آن گفته شده، فريدون پس از كشتن ضحاك گاوها را رها كرد و مراد از گاوها در اينجا همان زنان ضحاك هستند. بيروني هم همين روايت را نقل كرده و گفته كه ضحاك گاوها را زنداني كرده بود و نميگذاشت فريدون به آنها دست يابد اما وقتي شكست خورد، فريدون گاوها را به خانهشان بازگرداند.
زنان از سويي به دليل ارتباطشان با زايندگي و شير و ماه در قالب گاو نمادگذاري ميشدهاند و از سوي ديگر با آب پيوند داشتهاند چراكه آب به ويژه باران نيز با زايندگي و باروري در ارتباط است. از اين رو صداي تندر هنگام بارش باران را به خروش گاوي در گردون تشبيه ميكردهاند و باران را شيرِ ابر ميدانستهاند.
گاو از راهي ديگر نيز به اين مفاهيم مربوط است و آن هم نمادهاي شبانه است. شاخ گاو از ديرباز نماد ماه دانسته ميشده و با دگرديسي شكل ماه و نيروهاي شبانه و زنانگي بنابراين زايندگي پيوند داشته است. به همين دليل هم نمادِ ميترايي شيري كه گاوي را ميدرد به چيرگي روز(شير) بر شب(گاو) تعبير ميشده است. تعبيري كه به مراسم مشهورِ قرباني گاو توسط مهر اشاره دارد. زيرا چنانكه ميدانيم بر مبناي اساطير مهرپرستانه، ايزدِ مهر در درون غاري زاده شد و با راهنمايي كلاغي گاوِ نخستين را يافت. مهر گاو را كشت و با قرباني كردن او جانداران را آفريد. قرباني كردن گاو در آيين مهري از سويي به كنشِ ديرينه قرباني كردن يعني فدا كردنِ جانِ موجودي مقدس براي جان بخشيدن به ساير موجودات مربوط ميشود و از سوي ديگر نمادي است كه چيرگي نور بر ظلمت و روز بر شب و تابستان بر زمستان را نمايش ميدهد.
به اين شكل با تكرار نماد گاو در روايت مهر روبهرو هستيم. از سويي مهر پس از كشته شدن در قالب زمينياش(قتل جمشيد به دست ضحاك) به جهان زيرين و تاريكي تبعيد ميشود و بعدتر در روايتهاي عارفان ايراني خورشيد شبانه و روشنايي سياه را پديد ميآورد و از سوي ديگر بذري از او در دل شب باقي ميماند كه در شب يلدا زاده ميشود و ميبالد و رشد ميكند و در نهايت در نوروز بار ديگر بر سرما و تاريكي شب غلبه ميكند. در اين معنا نماد ماه آشكار و روشن است. مهر كه در ابتداي كار گاو را قرباني ميكند و با بدناش هستي را ميآفريند، خورشيدي است كه بر ماه چيره ميشود و مردي جنگاور است كه با زني بارور درميآميزد. از سوي ديگر وقتي مهر كشته ميشود، اين ماه است كه در مقام بزرگترين نماينده روشنايي در شب، جايگاه او را ميگيرد و بازمانده نور را در خود حفظ ميكند و همچون نيرويي پروراننده و حمايتگر زايش مجدد او را در يلدا ممكن ميسازد.
با اين زمينه، پيوند ميان گاو و فريدون نيز روشن ميشود. فريدون كه با نماد گاو پيوند دارد، جايگزين جمشيد ميشود كه نماينده مهر است. فريدوني كه در دوران ظلمت ضحاك با نيروهاي تاريكي ميجنگد توسط گاو/ ماه پرورده ميشود و به كينخواهي از گاو(نيروهاي بارور و زنانه) و براي رها كردن آن است كه به حنگ ضحاك ميرود. در اين معنا فريدون را ميتوان جلوه شبانه مهر دانست و اين همان است كه در شب يلدا زاده ميشود و تا نوروز(يعني بر تخت نشستن دوباره جمشيد) جنگيدن با تاريكي شبانه و سرماي زمستاني را بر عهده ميگيرد، كه جشن سده و آتشي كه در اين شب برافروخته ميشود، نمودي از آن است. به اين شكل روشن ميشود كه دو اسطوره به ظاهر مستقل جمشيد و فريدون در اصل يك روايت يكپارچه بودهاند و نقطه جوش خوردنشان آيين شب چله است و جشن سده و نمادي كه پيوندشان را نشان ميدهد، گاو است كه نشانه نيروي زنانه و روشنايي شبانه هم هست در آن هنگام كه در عصر حاكميت ضحاك توسط ظلمت محاصره شده باشد. كل بافت اين روايت خويشبينانه است و به زودگذر بودنِ سيطره ضحاك و شكست نهايي و زودهنگام نيروهاي تاريكي تاكيد دارد و براي ارج نهادن بر آن نقطههاي اندك اما نيرومندي از روشنايي اختصاص يافته كه مانند ماه در دل شب روشني ميزايند و مانند خورشيد زمستاني در عين بيرمقي همچنان ميتابند.