ادامه از صفحه اول
صدا و سيمايي كه برفك دارد
در اين راه، موفقيتهاي بسياري را كسب كردند تا جايي كه «لحن، نوشتار، دكور، نوع تدوينها» تغيير كرد و نه تنها تلويزيونها در دنيا زبان تازهاي را يافتند، بلكه فرم تحول يافته جذابي را نيز، به مخاطب عرضه كردند.
سوم) پاسخ اين پرسش همچنان در هالهاي از ابهام است كه چرا صدا و سيما در ايران، از اين تحولات نه تنها عقب مانده است، بلكه هنوز بر سر اصل اين تحول «دچار ترديد» است. گويي «نگاه حاكميتي» و نه حرفهاي از رسانهاي به اين گستردگي، قرار نيست دور شود تا جايي كه تلويزيون مجبور شد برخي از ستارههاي رانده شده قبلي خود را دوباره جذب كند و اينك ميبينيم كه همان برنامههاي اندك مجريمحور، «سبد مخاطبان تلويزيون» را تشكيل ميدهد. اما مادام كه در نگاه توليد خبري، «پاسخ به پرسشهاي مخاطبان» محور نشود و اطلاعرساني از نگاه حكومتي به سمت خواست مخاطب حركت نكند، انتظار جذابيت و رغبت مخاطب را نميتوان داشت. تازه اين تحول –در صورتي كه تحقق مييافت- اول راه بود؛ گام بعدي پيگيريهاي خبري، گزارشهاي ناب و بسيار جذاب و سپس مجلههاي خبري پربار بود كه ميتوانست تلويزيون را از سطح به اوج برساند؛ ديديم كه چنين نشد.
چهارم) واقعيت ديگر اين است كه تلويزيون جداي از محتوا و ضرورت روي آوردن به ژورناليسم تحليلي، بايد در فرم نيز تغييراتي جدي ايجاد كند؛ تغييراتي كه شامل «رنگ، دكور، فرم، شكستن قالبهاي قبلي، طراحي، گرافيك و پوشش مجريان» ميشود. صدا و سيما در اين زمينه بايد «خلاقيت» به خرج دهد و از نيروهاي خلاق براي ايجاد چنين تحولي سود جويد. البته باز، مشروط بر آنكه «نگاه مخاطبمحور» بر نگاه حاكميتي ترجيح يابد. آخر) اما برنامهسازي جداي از سريالهاي متوسط، ميتواند مانند يك شمشير دو دم عمل كند. تجربه چند سال اخير تلويزيون نشان داده است كه مجريان و ستارههاي برتر، توانستهاند جايي به برخي برنامههاي تلويزيون بدهند، اما اين به تنهايي كافي نيست. با وجود اين خود اين تجربه موفق نشان ميدهد كه ميتوان در عرصههاي مختلف از چهرههاي برتر همان عرصه سود جست و برنامههاي باكيفيتي را به مخاطب عرضه كرد. تنها به ياد داشته باشيم كه جهان امروز، جهان «فست وب» است؛ همه چيز كوتاه و ضربآهنگ متنوع و پرشتابي يافته است. از اين رو، دوران ساخت برنامههاي اصطلاحا تخت، طولاني يا كليشهاي بهسر آمده است. اين نيز ميتواند سرلوحه حركت آتي برنامهريزان اين رسانه گسترده، قرار گيرد.
استاد دانشگاه و پژوهشگر ژورناليسم
چرا يخ رحيم پور نميگيرد
دوم اينكه رحيم پور بهشدت سياست زده است. اگرچه همواره سعي دارد در دايره آدمهاي مستقل قرار بگيرد و از موضعي فراجناحي سخن بگويد اما هم خودش خوب ميداند و هم آناني كه تريبون در اختيارش قرار دادهاند كه اين ادعا بيشتر به شوخي شبيه است. نميتواني دعوي استقلال داشته باشي و از سر اتفاق همه طعنهها و كنايه هايت به يك جناح خاص برگردد. نميتواني بگويي دغدغه دين دارم اما براي حفظ ظاهر هم كه شده از آن همه وهن آشكار رييسجمهور مورد علاقهات نسبت به مفاهيم بنيادين تشيع بيخيال بگذري و اصلا به روي مبارك هم نياوري اما نوبت به رييسجمهور بعدي كه ميرسد به هر بهانهاي رگ گردني شوي و فرياد وااسلاما سر دهي.
3- ممكن است بگوييد رحيمپور اين روزها در مقام پرده داري است كه به شمشير ميزند همه را و ديگر چپ و راست برايش معنا ندارد. اجازه بدهيد با شما مخالفت كنم و صراحتا عرض كنم: اين بيپروايي به نظر تصنعي ميآيد. متاسفانه شجاعت به فرموده هرچه قدر هم شديد و غليظ باشد لطفي ندارد. رحيمپور سالها متجددان و متحجران را دو لبه يك قيچي ميدانست كه به قصد بريدن ريشه انقلاب به ميدان آمدهاند اما نوبت به مصاديق كه ميرسيد متجددان را با اسم و رسم و شماره شناسنامه و آدرس دقيق محل سكونت مينواخت منتهي به متحجران كه ميرسيد به گفتن كليگوييهايي مثل انجمن حجتيه بسنده ميكرد. حالا هم ميگويد چپ و راست براي من فرقي ندارند اما تا به امروز كسي به خاطر ندارد حتي يك بار نام وزراي دولت مورد علاقهاش را با اخم و تخم به زبان آورده باشد اما تا دلتان بخواهد صراحتا نام دولتمردان اصلاحطلب را بر زبان ميآورد و با شجاعت از لعن و طعن آنان سخن ميگويد.
4-رحيمپور بهشدت سعي دارد جا پاي زندهياد دكتر علي شريعتي بگذارد. شريعتي هرچه بود و هركه بود به صدق شهره بود و شايد هم همان صدق بود كه به سخنش قوتي حيرتانگيز ميبخشيد؛ قوتي كه ميتوانست در دل عامي و روشنفكر نفوذ كند و پير و جوان را چنان برانگيزد كه حاضر شوند از جان خود براي تحقق آن شعارها بگذرند. براي اثبات صدق كار خاصي نبايد كرد كه به قول شاعر: گواه عاشق صادق در آستين باشد!
5- رحيمپور حرف حساب كم ندارد. چنانكه در همين چند روز اخير كلي حرف قابل تامل زده اما در روزگاري كه دوغ و دوشاب بدجوري درهم آميخته است و خيليها كلمه حق بر زبان ميرانند و مراد باطل ميكنند به اين راحتيها نميتوان به او اعتماد كرد. همه حرف همين است.
وقتي پاسخگويي نيست
ثاثيرگذاري بيشتري را روي افكار عمومي داشته باشند. درحقيقت رسانههاي ما بايد بتوانند اخبار مربوط به اين افراد را در متن رويدادها دنبال كنند. به بياني رسانههاي امروز ما پازلهاي گمشدهاي دارند كه باعث ميشود پيامها به خوبي در ذهن مخاطبان آن نقش نبندد. به عنوان مثال هر يك از اين افراد وصل به آبشخورهايي هستند كه ريشههاي اصلي اين پروندها را تشكيل ميدهند . اما آيا صدا و سيما و رسانههاي ما ميتوانند به اين ريشهها بپردازند ؟! در چنين شرايطي و در وضعيتي كه جامعه ما سرخورده از انعكاس اخبار به شيوههايي اينچنيني است، شايد روزنامهنگاري «تحقيقي» يكي از بهترين گزينههاي موجود باشد. روزنامهنگاري كه براساس ريشهيابي و تحقيق در مورد رخدادها بنا شده است و ميتواند با حقيقتيابي و واكاوي مسائل و معضلات جامعه، به نوعي هم افكار عمومي را اغنا كند و هم آرامش را به جامعه بازگرداند و از همه مهمتر اينكه ژورناليسم فرسوده و خموده امروز را از وضعيت كنوني آن خارج كند. اميدوارم رسانههاي ما به سمت و سويي پيش روند كه مانند گذشتههاي نهچندان دور مرجع اعتماد و اطلاعرساني مردم و شهروندان باشند و نه فقط انعكاس دهنده صرف.