با وجود رشد روزافزون صحنه هنر ايران در طول يك دهه گذشته، هنوز رابطهاي زنده و پويا ميان اين صحنه وسيع هنري با ديگر صحنههاي هنري برقرار نشده است. به اين ترتيب هنر ايران هنوز انگار در فضاي بسته حركت ميكند، با حداقل تماس با جهان بيرون از خودش. هرچند كه مسائلي چون مميزي و ملاحظات فرهنگي تا حد زيادي مانع از برقراري اين رابطه ميشود، اما از طرف ديگر نهادهاي هنري ايران هنوز آنچنان كه بايد قدرتمند نيستند تا امكان تبادلات فرهنگي با ديگر كشورها را فراهم كنند. از اينرو برگزاري نمايشگاههايي چون «بومساني- همدلي» در بنياد لاجوردي از معدود فرصتهايي است كه براي اين قبيل تبادلات فرهنگي فراهم ميشود. اين نمايشگاه يكي از پروژههايي بود كه با همراهي اين نهاد در تهران برگزار شد و از معدود فرصتها براي شكلگيري يك همكاري فرهنگي بينالمللي هر چند در ابعاد كوچك و در قالب يك نمايشگاه. ولي با اينحال نشانهاي از تلاش نهادهاي هنري ايران براي گسترش دادن فضاي تبادلات فرهنگي. به بهانه اين نمايشگاه با زوزانه بوقن، كيوريتور اين نمايشگاه، صحبت كرديم. گفتوگويي كوتاه در واپسين روز حضورش در تهران. بيشتر درباره اين نمايشگاه و اندكي درباره تجربه كارش در تهران.
بعد از خواندن نوشته نمايشگاه اين نكته را دريافت كردم كه نمايشگاه درباره تبديل و هماهنگ كردن خود با شرايط است؛ آيا اين برداشت از هدف نمايشگاه درست است؟
ميتوان نمايشگاه را اين گونه هم ديد؛ هر چند كه موضوع و عنوان نمايشگاه ما صرفا به تبديل و هماهنگي محدود نميشود. منظور بيشتر طرح استراتژيهاي مختلف براي بقا بود. ما از يك اصطلاح حوزه زيستشناسي (بومساني) استفاده كرديم كه توضيح ميدهد چگونه يك ارگانيسم در محيط تازه امكان حيات و بقا پيدا ميكند. به عنوان مثال در گلسنگ، ارگانيسم حياتش را در كنار سنگ ادامه ميدهد، بيآنكه خودش را تغيير دهد، اين راهي است كه براي بقا پيدا ميكند.
پس به معناي زيستن در شرايط جديد يا ناهنجار است؟
شرايط ميتواند لزوما جديد هم نباشد. بهتر است اينطور فكر كنيم كه پرسش درباره بالغ شدن است. در دوران كودكي يك نفر ممكن است حضور در گروههاي مختلف را تجربه كند. در واقع در سن پايين ، فرد تلاش ميكند تا عضو يك گروه شود تا زماني كه سن بالاتر ميرود و شخص هويت فردياش را پيدا ميكند. اما در سنين نوجواني يك شخص هويتهاي مختلف را تجربه و آزمايش ميكند. پس لزوما موضوع ما راجعبه زيستن در شرايط جديد هم نيست. زماني كه موضوع نمايشگاه را انتخاب كردم، دست هنرمندان براي تفسير از موضوع را كاملا باز گذاشتم تا هر كس از منظر شخصياش به موضوع نگاه كند و هيچ منظري منظر ديگر را رد نميكرد.
به نظر ميرسد كه شما بيشتر هوادار برداشتهاي روانكاوانه بوديد تا نگاههاي اجتماعي يا سياسي؟
مشخصا خيلي در پي نگاههاي سياسي نبودم، ولي برداشتهاي اجتماعي و روانكاوانه، هر دو برايم جالب بودند. همچنان كه نگاه علمي و مبتني بر زيستشناسي و تكامل هم برايم جالب بود. در مورد نگاه سياسي بايد بگويم كه نظرگاه سياسي هم راهي براي تفسير اين نوشته بود. ولي وقتي قرار بر برگزاري نمايشگاه در ايران شد، من ترجيح دادم تا از نگاه سياسي احتراز كنم، چون نميخواستم كه اين نمايشگاه سياسي ديده و قضاوت شود. از طرف ديگر من در خارج از ايران زندگي ميكنم و هيچگاه به ايران نيامده بودم و به همين دليل فكر ميكردم كه نميتوانم درباره سياست در ايران قضاوت كنم. به همين خاطر فكر كردم كه بهتر است به سراغ نگاههايي بروم كه برايم آشناتر هستند و همگان بتوانند با آنها همراه شوند.
زماني كه فكر نمايشگاه را با ديگر هنرمندان مطرح كرديد، شاهد برداشتهاي مختلفي از طرف آنها بوديد؟
برداشتهايشان بسيار متنوع بود؛ مثلا يوخن لمپرت، در رشته زيستشناسي تحصيل كرده پس اين پيشنهاد براي او جزيي از كار روزمرهاش بود. ولي كمتر كسي بود كه به موضوع از منظر سياسي نگاه كرده باشد. همه هنرمندان دوست داشتند كه در اين نمايشگاه باشند، چون بسياري از آنها فقط در صورتي در يك نمايشگاه حاضر ميشدند كه موضوع برايشان جالب باشد.
اين نكته را در نظر گرفتيد كه به عنوان هنرمند اروپايي و با طرح اين موضوع ممكن است با برداشتهاي سياسي در تهران مواجه شويد؟
بله؛ نميخواستم اين نظرگاه را كاملا كنار بگذارم ولي در عينحال نميخواستم ديگران را تشويق كنم كه كار را از اين منظر ببينند و از اين طريق مانع ديگر نگاهها شوم.
آيا اين نمايشگاه در جاي ديگري هم به نمايش درآمده يا فقط در ايران برگزار شد؟
نه، اين نمايشگاه صرفا براي نمايش در ايران است. شايد بعد از اين نمايشگاه اين مجموعه را در جاي ديگري هم نمايش دهيم.
چرا ايران را انتخاب كرديد؟
يك دوست فيلمساز كه پيشتر به ايران آمده بود، اين پيشنهاد را به من داد. او قبلا چند فيلم در ايران ساخته بود و همين موضوع باعث شده بود تا چند بار درباره ايران با هم صحبت كنيم. همين صحبتها باعث تحريك حس كنجكاوي من شد. از طريق او با اميرعلي قاسمي آشنا شدم و با او فكر برگزاري نمايشگاه را مطرح كردم. او هم بنياد لاجوردي را به من معرفي كرد. به همين صورت پلهپله پيش آمد. در مورد اين نمايشگاه هم روند كار مثل هميشه بود، اول فكر مطرح شد و بعد براي نمايشش به مكاني نياز داريد، سپس بايد هزينهها را تامين كنيد و زماني كه همه اينها با موفقيت انجام شد نمايشگاه برگزار ميشود. در نتيجه اين نمايشگاه از ابتدا براي ايران طراحي شده بود. الان فكر ميكنم كه شايد بتوانيم نمايشگاه را به كشور ديگري هم ببريم، چون نمايشگاه همانطور كه گفتيد در مورد هماهنگي هم هست، پس براي خود من هم جالب است اگر آن را با جايي ديگر هماهنگ كنم، نميدانم كه آيا فكر اوليه را تغيير خواهيم داد يا شايد آثار را به شكلي عوض كنيم كه با مكان جديد هماهنگ شود.
با همين هنرمندان يا فكر ميكنيد كه به سراغ هنرمندان ديگري برويد؟
به احتمال زياد عدهاي از هنرمندان ثابت خواهند ماند ولي شايد با هنرمندان تازهاي هم كار كنيم. وقتي همهچيز در حد يك فكر است، صحبت كردن دربارهاش آسان نيست. ولي اين را ميدانم كه در آينده دوست دارم آثار هنري بيشتري براي نمايشگاه توليد شوند، البته كه مساله تامين سرمايه و هزينهها مطرح است.
چه مدت روي نمايشگاه كار كرديد؟ آيا با هنرمندان قرارهاي ثابت داشتيد؟
با عدهاي از هنرمندان بله و با تعدادي نه. كل پروژه حدود 1 سال و نيم طول كشيد. من همه هنرمندان را از نزديك نميشناختم ولي با كارشان آشنا بودم و به سراغ كساني رفتم كه كارشان به نظر مناسب موضوع نمايشگاه بود.
آيا همه هنرمندان پيشنهاد شما براي حضور در نمايشگاه را پذيرفتند؟
فقط يك نفر - در واقع يك تيم هنري - بود كه امكان همكاري با او فراهم نشد. هيچوقت به تلفنها جواب نداد و در همان دوره حتي وبسايتش را هم متوقف كرد. او پيشتر يك مدل بود و حالا از اعضاي بدنش در توليد هنري استفاده ميكرد. اگر بدن يك مدل ابژه نگاه عكاس است، او بر اين رابطه تسلط داشت و آن را كنترل ميكرد. نميدانم كه آيا ميتوان كار او را توليد هنري ناب ناميد يا نه و البته كه نميدانم آيا ميتوان به چيزي به اسم توليد هنري ناب قائل بود يا نه. ولي فكر ميكنم شايد تصميم گرفته بود كه ديگر كار هنري نكند.
آيا پيش از نمايشگاه فضاي بنياد لاجوري را ديده بوديد؟
نه، پيش از برگزاري حتي خود آقاي احسان لاجوري را هم نديده بودم و تمامي اطلاعات مربوط به ابعاد و شكل فضا را از طريق وبسايتشان به دست آوردم.
موضوع و عنوان نمايشگاه ما صرفا به تبديل و هماهنگي محدود نميشود. منظور بيشتر طرح استراتژيهاي مختلف براي بقا بود. ما از يك اصطلاح حوزه زيستشناسي (بومساني) استفاده كرديم كه توضيح ميدهد چگونه يك ارگانيسم در محيط تازه امكان حيات و بقا پيدا ميكند. به عنوان مثال در گلسنگ، ارگانيسم حياتش را در كنار سنگ ادامه ميدهد، بيآنكه خودش را تغيير دهد، اين راهي است كه براي بقا پيدا ميكند.