باني حيات ما و عذاب آنها
بابك احمدي
حسين پاكدل زماني در مراسم تجليل از يك عمر فعاليت فرهنگي و هنري دكتر علي رفيعي روي صحنه تالار وحدت قدر و منزلت او در تاريخ معاصر فرهنگ و هنر ايران را با فرش ايراني مقايسه كرد.
اين توصيف تا سالها در ذهن من خواهد ماند. پرسش اينجاست كه آيا مديران فرهنگي هم قدر اين درّ گران عرصه هنرهاي نمايشي را ميدانند؟ پاسخ تلخ است.
كدام چهره فرهنگ دوست باور ميكند يكي از معتبرترين كارگردان تئاتر و سينماي اين ممكلت با بيش از 80 سال سن و بيش از نيم قرن سابقه درخشان دست به كار خلق و توليد نمايش شود ولي امكانات مورد نيازش را در اختيار نداشته باشد. اين حقيقت گزنده روزگاري است كه در آن به سر ميبريم. روياي هنرمند مجال ظهور ندارد. بياييد يك لحظه تصور كنيم تا تشريح كنم چه چيزي از دست رفت.
خيال باطل كنيم قرار نيست صحنه تالار وحدت به عرصه جولان هر آنكس كه پول دارد، بدل شود و مديران كارشناس و فرهنگدوست تمام ملزومات فني از جمله عمق صحنه و نور را در اختيار كارگردان قرار دادهاند مثلا همه بسيج شدهاند.
توجه كنيد درباره كارگرداني صحبت ميكنم كه با نور نقاشي ميكند و با رنگ به صحنه حيات دوچندان ميبخشد و يك طراح صحنه متبحر است. برناردا وارد ميشود، خطابهاش را ميخواند و با هر دستور فاشيستي كه عليه آزادي مدني و حقوق طبيعي دخترها صادر ميكند، صحنه از عمق تا پيشاني كوچك و كوچكتر ميشود. در نهايت شمايل مسيح پشت سرش از بالا پايين ميآيد و زندان دخترها ساخته ميشود. كمترين خواست علي رفيعي كه در اين اجرا محقق نشد. بگذريم! بضاعت اين چند سطر حتي گنجايش اشاره به كارنامه خالق «شكار روباه» را ندارد. لابد طبق معمول بايد به همين اندازه كه «موفق شد اجرا كند» دلخوش باشيم. كارگرداني كه حضورش براي ما موجب حيات است و براي آنها موجب عذاب!