• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4276 -
  • ۱۳۹۷ دوشنبه ۱۷ دي

مراسم ترحيم آريا و فرشته؛ قربانيان بي‌مسووليتي‌ها برگزار شد

اين دخترها، هميشه سكوت كردند

گروه اجتماعي

مراسم ترحيم آريا و فرشته؛ دختران بي‌پناهي كه غروب يكشنبه 9 دي ماه با خوردن قرص به زندگي خود خاتمه دادند، توسط مسوولان «خانه خورشيد»، «بنياد اميد مهر» و «طلوع بي‌نشان‌ها» و با حضور جمعي از فعالان اجتماعي برگزار شد.

آريا و فرشته، دختران آسيب‌ديده‌اي بودند كه علاوه بر محروميت از يك خانواده سالم و صميمي، روزگار نوجواني و جواني خود را هم به تلخي سپري كردند تا در تصميمي مشترك، ترجيح دادند در عنفوان جواني، روايت ناخوش زندگي‌شان را نقطه پايان بگذارند. عصر روز شنبه، حاضران در مراسم اين دو جوان، بيش از آنكه بر سرنوشت تلخ آريا و فرشته اشك بريزند، دچار ناباوري و بهت بودند چرا كه حرف‌ها و رفتارهاي اين دختران، سراسر اميد به آينده و روزهايي بهتر بود. اما ظاهرا اين اميد به دورنمايي خوش، فقط ظاهر و پوسته بيروني هويت اين دختران بود و درون‌شان، متاثر از زخم‌هاي عميق و التيام نيافته ناشي از بي‌مسووليتي والدين، چنان غرق در افسردگي بود كه در روزهاي آغازين زمستان، فرار از سرماي زندگي را كه هيچ مهري به آنان هديه نكرد به بقا در دنياي مالامال از درد ترجيح دادند.

چنانكه مسوولان اين انجمن‌هاي غير دولتي حامي كودكان و جوانان آسيب ديده به ياد مي‌آوردند، آريا و فرشته، علاوه بر آنكه فرزندان طلاق بودند و والدين آنان، در سال‌هاي نخست پس از ازدواج از يكديگر جدا شده بودند، در دوران نوجواني هم از طعم مسووليت‌شناسي و تعهد‌پذيري والدين نسبت به فرزندشان محروم ماندند چنان كه مسوولان اين انجمن‌ها، تاكيد بر اين داشتند كه «آريا و فرشته در اين جامعه، رها شدند.»

هر دو دختر، فرزندان خانواده درگير اعتياد بودند. پدر آريا معتاد بود و همسرش، به همين دليل در اولين سال‌هاي پس از تولد تنها فرزندشان، از اين زندگي سراسر رنج خارج شد و نه تنها حاضر به قبول سرپرستي دخترش نشد، بلكه تا لحظه مرگ آريا هم حاضر نشد نگاهي به گذشته بيندازد. پدر بيمار هم كه پس از طلاق همسر، با تنها فرزندش راهي دروازه غار و در اين محله ساكن شده بود، با رفتارهاي غيراخلاقي خود فضاي خانه را براي آريا ناامن كرد و بارها، تنها فرزندش را به‌شدت مورد ضرب و شتم قرار داد. يكي از دوستان آريا تعريف مي‌كرد كه آريا، شب يلدا (9 روز پيش از اقدام به خودكشي) به خانه پدر رفته بود اما پدر، چنان او را به باد كتك گرفته بود كه دست آريا دچار شكستگي شد و روز خاكسپاري، جسد آريا را با دست شكسته غسل داده بودند.

پدر فرشته هم، معتاد بود و نسبت به همسر و دختر خود سوءظن بيمارگونه داشت و آنان را به‌شدت مورد ضرب و شتم قرار مي‌داد. در مراسم ترحيم آريا و فرشته، مادر فرشته نگران سرنوشت يكي از پسرانش بود كه چندي قبل و بر اثر رفتارهاي خشونت‌آميز پدر از خانه گريخته بود و هيچ كس از سرنوشتش خبري نداشت. آريا و فرشته، از چنين خانه‌هايي به خيابان‌هاي ناامن‌تر از خانه پناه بردند. آريا كه در دوران نوجواني و زماني كه همسالان او مشغول درس و دغدغه امتحانات مدرسه بودند، بر اثر رابطه با يك موادفروش هم محله‌اي، باردار شد، تا مدتي پس از زايمان هم با همين مرد زندگي مي‌كرد اما رفتارهاي غير اخلاقي همخانه موادفروش، خشونت خانگي و تردد مكرر زنان مصرف‌كننده و روسپي به اين خانه در حدي براي آريا آزار‌دهنده شد كه با وجود داشتن يك كودك شيرخوار، تصميم به ترك خانه گرفت و از همان زمان به خانه خورشيد پناه برد. ليلا ارشد؛ مديرعامل خانه خورشيد، در اولين روزهاي فعاليت خانه‌اي كه در يكي از آسيب خيزترين محلات تهران، پناه بسياري زنان رنج كشيده و بي‌پناه شد، آرياي 13 ساله را پناه داد و در طول 14 سال گذشته، با كمك انجمن‌هاي غيردولتي حامي زنان و كودكان آسيب‌ديده همچون بنياد اميد مهر و طلوع بي‌نشان‌ها، تلاش كرد آريا را از آسيب‌هاي خياباني در امان نگاه دارد. پيدا كردن سرپناه براي يك دختر نوجوان، از جمله خاطرات ليلا ارشد است. آشنايي مسوولان خانه خورشيد با فرشته اما قدمتي كوتاه‌تر داشت. فرشته، دختري 21 ساله بود كه علاوه بر سرپناه، نياز به حمايتي داشت كه خانواده در تمام سال‌هاي عمر كوتاهش از او دريغ كرده بود. مسوولان سه انجمن غير دولتي، با اجاره يك خانه كوچك و تامين وسايل زندگي، تلاش كردند اين دو دختر جوان را به وجود حاميان دلسوز نسبت به همه انسان‌هاي بي‌پناه، دلگرم كنند چرا كه بزرگ‌ترين نگراني آريا و فرشته هم، بي‌پناه شدن در اين دنياي سرد و بي‌رحم بود. در ظاهر، اين تلاش به ثمر نشست و يكي از دوستان مشترك آريا و فرشته كه مانند اين دختران، آسيب ديده بود و به خانه اين دختران رفت و آمد داشت، عصر شنبه براي جمع حاضر در مراسم ترحيم تعريف كرد: «آريا خيلي با انگيزه بود. خيلي دوست داشت درس بخواند و به جايي برسد اما متاسفانه به دليل بي‌مسووليتي جامعه و مادر و پدر و مسوولان، در اين دنيا گم شد؛ البته برايش امكان ادامه تحصيل فراهم كردند و حتي خانه جداگانه‌اي هم تهيه شد كه آريا با بچه‌اش در آن خانه مستقر شود اما به دليل احساس ناامني، تصميم گرفت سرپرستي بچه‌اش را به بهزيستي بسپارد و در نهايت هم بچه‌اش به عنوان فرزندخوانده، واگذار شد. براي دختراني مثل آريا و فرشته، تنهايي باعث نااميدي مي‌شود و البته دختراني مثل آريا و فرشته هم كم نيستند در حالي كه هيچ حامي‌اي ندارند و هيچ كس به آنها روي خوش نشان نمي‌دهد. آريا هميشه به من اميدواري مي‌داد و چون من هم سرنوشت مشابهي داشتم و از سپردن فرزندم به بهزيستي، رنج مي‌بردم، به من دلگرمي مي‌داد و مي‌گفت روزي خواهد رسيد كه بچه هاي‌مان را پيش خودمان بياوريم. آريا يك دوست واقعي بود و بيش از آنچه ديگران مي‌ديدند، مي‌فهميد و درك مي‌كرد.»

آنچه از چشم حاميان آريا و فرشته پنهان ماند، اينكه هر زخمي، نه به اين سادگي التيام پيدا مي‌كند و نه رد آن به اين سادگي محو مي‌شود. آريا در تمام سال‌هاي پس از محروميت از حضور مادر، تشنه شنيدن يك كلام محبت آميز از زبان مادر فراموشكار بود؛ مادري كه «استاد دانشگاه» بود و پس از جدا شدن از همسر، ازدواج دوباره داشت و فرزنداني آورد كه ظاهرا هم بسيار به آنها عشق مي‌ورزيد اما وجود آريا را در ذره‌ذره بافت‌هاي احساسش منكر شد. يكي از آخرين دفعاتي كه آريا با مادرش صحبت مي‌كرد، از مادر پرسيده بود «آيا من را دوست داري؟» آريا تشنه شنيدن ضمير اول شخص مفرد از زبان مادر بود اما مادر تحصيلكرده، به آريا جواب داد «هر مادري بچه‌اش را دوست دارد» و حاضر نشد بگويد «بله. من هم تو را دوست دارم.» اين مادر تحصيلكرده و مدرس دانشگاه، همچون مادر فرشته و همچون پدران آريا و فرشته، توسط مسوولان اين انجمن‌ها از فوت فرزندش مطلع شد اما حتي حاضر نشد به مراسم تشييع جنازه بچه‌اش بيايد.

 

آريا و فرشته، حتي فتوكپي شناسنامه نداشتند

اكبر رجبي؛ مديرعامل «طلوع بي‌نشان‌ها»، يكي از حاميان آريا و فرشته بود و در اين مراسم ترحيم با يادآوري خاطراتي از سرنوشت مشترك و تلخ تمام دختراني مانند آريا و فرشته، خطاب به ليلا ارشد و باقي حاضران در مراسم گفت: «اين بچه‌ها، يك عمر در سكوت زندگي كردند. يك عمر به آنها اجازه حرف زدن ندادند. داستان اين بچه‌ها، داستان سكوت است. خانم ارشد، من در تشييع جنازه اين بچه‌ها، ديدم كه شما دايم مي‌گفتي ببخشيد. ببخشيد كه نتوانستم كاري انجام دهم. مثل يك پزشك كه از اتاق عمل بيرون آمده و به همراهان بيمار از دست رفته مي‌گويد كه براي زنده ماندنش نتوانسته كاري انجام دهد. خانم ارشد، من همان موقع چروك‌هاي دست شما را ديدم و تنم لرزيد. شب قبلش، همه دنبال فتوكپي شناسنامه اين بچه‌ها بوديم كه بتوانيم اين بچه‌ها را به درستي دفن كنيم و فتوكپي شناسنامه‌اي وجود نداشت.»

يكي از مسوولان بنياد اميد مهر هم در اين مراسم و خطاب به حاضران گفت: «همه اين كودكان و اين دختران، فرشته و معصوم هستند. روزي كه ما بالاي سر آريا و فرشته رسيديم، با دو گل پرپرشده مواجه شديم. مگر مرداني مثل اكبر رجبي و خسرو منصوريان (مديرعامل انجمن احياي ارزش‌ها)، چند نفرند؟ اين نيروها را ما دانه‌دانه جمع مي‌كنيم و كاميون كاميون در پاي اين حجم آسيب تخليه مي‌شوند.»

ليلا ارشد هم به عنوان سخنران پاياني اين مراسم، خطاب به حاضران گفت: «وقتي براي مراسم ترحيم گل مي‌خريديم، گفتيم كاش آريا و فرشته حضور داشتند و ما اين كارها را در حضور خودشان انجام مي‌داديم. ما آرزوهاي زيادي براي اين دخترها داشتيم. ولي ما هم توان محدودي داشتيم و زخم‌هاي بچه‌ها، زخم‌هاي عميقي بود. خيلي ناباورانه آنها را از دست داديم. هر كدام از ما، جواني و آرزوهاي خود را در وجود آريا و فرشته مي‌ديديم و آغوش ما براي اين بچه‌ها باز بود ولي كفايت نمي‌كرد چون خلأ‌هايي كه اين بچه‌ها در وجودشان داشتند بسيار عميق بود. احساسات و عواطف و اتفاقات هم معمولا از يك جنس نيست. آريا و فرشته هيچ‌گاه در دوران كودكي مورد پذيرش نبودند و وابستگي‌هاي ناسالم را تجربه كردند. خانواده گسسته، خانواده دچار سوءمصرف و خانواده دچار بي‌اخلاقي، آنها از اين تجربيات ناخوشايند خسته بودند. مهم است كه آدم‌ها در كودكي تا چه حد تعلق و امنيت و وابستگي سالم داشته باشند. اين دخترها هميشه توسط خانواده‌ها ناديده گرفته شدند چون والدين، مشكلاتي بزرگ‌تر از توجه به اين دختران داشتند. متاسفانه امروز با وجود آمار بالاي طلاق، شاهديم كه خدمات مشاوره، بسيار گران است و شامل بيمه درماني هم نمي‌شود و جاي آموزش مهارت همسري و والدي خالي است؛ در حالي كه زخم‌هاي كودكي و نوجواني به سختي ترميم مي‌شود و پانسمان‌هاي عاطفي هم براي التيام اين زخم‌ها كفايت نمي‌كند. فرشته و آريا اولين و آخرين قربانيان بي‌مهارتي خانواده‌ها نيستند اما اگر والدين آنها، مهارت فرزندپروري و همسري را ياد گرفته بودند، فرشته و آريا هنوز در جمع ما و در كنار ما حضور داشتند.»


ما آرزوهاي زيادي براي اين دخترها داشتيم. ولي ما هم توان محدودي داشتيم و زخم‌هاي بچه‌ها، زخم‌هاي عميقي بود. خيلي ناباورانه آنها را از دست داديم. هر كدام از ما، جواني و آرزوهاي خود را در وجود آريا و فرشته مي‌ديديم و آغوش ما براي اين بچه‌ها باز بود ولي كفايت نمي‌كرد چون خلأ‌هايي كه اين بچه‌ها در وجودشان داشتند بسيار عميق بود. احساسات و عواطف و اتفاقات هم معمولا از يك جنس نيست. آريا و فرشته هيچ‌گاه در دوران كودكي مورد پذيرش نبودند و وابستگي‌هاي ناسالم را تجربه كردند. خانواده گسسته، خانواده دچار سوءمصرف و خانواده دچار بي‌اخلاقي، آنها از اين تجربيات ناخوشايند خسته بودند

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون