روسيه و اعراب
نخست به اعزام نيروهاي سوري در زمان حافظ اسد به لبنان اشاره مي كند و ميگويد كه اين كار به ابتكار امريكا بوده است. علاوه بر آن او مينويسد كه اين سازمان سيا بود كه بعد از تلاش ناكام صدام براي كودتا عليه حكومت عارف، او را در بيروت تحت حمايت و آموزش خود قرار داد. مواردي كه پريماكف نام ميبرد، زياد است. همچنين او در اين كتاب از سياستهاي شوروي و متعاقب آن از سياستهاي روسيه در دوران جديد انتقاد ميكند و آن را به خصوص در دهه 80 و 90 حاصل انفعال در سياست خارجي ميداند. مهمترين نكته در تحليل رابطه امريكا با اعراب، برخورد تحقيرآميز امريكاييها با عربها و تداوم سياست «استفاده ابزاري از افراطيون اسلامي عليه حكومتهاي منطقه» است. به نظرمي رسد، حادثه 11 سپتامبر به جاي اينكه به حمايت امريكا از گروههاي افراطي اسلامي پايان دهد، به شكل عجيبي باعث ايجاد و حمايت از دهها گروه اسلامگراي افراطي شد تا آنجا پيش رفت كه امريكا به القاعده كه عامل اصلي حمله به برجهاي دو قلوي نيويورك بود در جريان تلاش 8 ساله براي براندازي حكومت بشار اسد كمك كرد. شايد موفقيت كنوني روسيه در منطقه ناشي از اين واقعيت است كه اعراب انتظار زيادي از امريكا داشتند و اين انتظارات برآورده نشد. حتي معاملههاي بيسابقه نظامي كشورهاي عربي با امريكا نتوانست براي اين كشورها و منطقه امنيت بياورد. اعراب عنصر امنيت رواني را ندارند و با هر حادثه كوچكي درهم ميشكنند. در اين ميان روسيه برخوردي غيرايدئولوژيك و بر پايه منافع ملي با كشورهاي منطقه دارد. براي روسها فرق چنداني بين اردوغان با بنسلمان و ديگران وجود ندارد، چه بسا به آن فكر هم نكنند. بلكه روسيه به دنبال ايجاد تصويري مثبت از خويش در منطقه و همكاري همهجانبه، محترم شمردن حاكميت ملي كشورها، پرهيز از ايجاد يا حمايت از گروههاي معارض و شورشي، ممانعت از طرحهاي ضدروسي در منطقه و ايجاد تعادل در منطقه با توجه به قدرتهاي موجود است.