دانشگاه پرورشگاه
شخصيت دانشگاهي
حسين ميرزايي
در بحثهاي علوم اجتماعي و جامعهشناسي از كتاب دوركيم گرفته تا بعد از آن، مقوله اخلاق و اخلاق حرفهاي توانسته جايگاهي اساسي پيدا كند. به نظر ميرسد كه ما هم به عنوان افرادي كه در حوزههاي انساني كار ميكنيم، بايد بيش از بقيه به اين بحث بپردازيم. اخلاق در علم، اخلاق علم و آموزش عالي و هر قرائت ديگري كه داشته باشيد، همه يك عنصر ذاتي به نام اخلاق را در بر ميگيرد كه نسبت اين بحث را با بحثهاي ديگر مهم و قابل تامل ميكند. هر چند همه تفكيك علوم از همديگر را پذيرفتهايم اما نبايد از تاثير علوم بر همديگر غفلت كرد و فوايدي كه هر علم ميتواند بر ساير علوم داشته باشد را نبايد مورد غفلت قرار داد، از جمله اين علوم، علوم انساني است.
مقوله اخلاق را من از باب نظامسازي مورد توجه قرار ميدهم و علوم انساني برخلاف علوم فني و مهندسي كه داعيه نظامسازي را ندارند، اين ظرفيت را براي ما به وجود ميآورد كه اگر قرار است در باب آموزش عالي و علم تاملي صورت بگيرد، عالمان علوم انساني و علوم اجتماعي هستند كه بايد به اين بحث توجه كنند. يكي از اين نهادها، نهاد دانشگاه است كه در آن فعاليت اصلي خودمان را انجام ميدهيم.
دانشگاه جايي است كه بايد بيش از ساير بخشهاي ديگر جامعه به امر اخلاق توجه كند. دليل آن هم اين است كه فرهيختگي در جامعه اين انتظار را به وجود ميآورد كه اخلاقيترين محيط، محيط علمي باشد. مطالبي كه پژوهشگران ايراني در اين زمينه ارايه كردهاند، نشان از اين است كه گويا يك نوع اختلالي در اين حوزه به وجود آمده است و در نسبت رابطه بين استاد و دانشجو، دانشجو و استاد و اساسا همه اينها با سازمان و ساختار دانشگاه و قواعدي كه در آن وجود دارد، يك نوع بازانديشي و بازنگري بايد انجام بدهيم. از باب اينكه ببينيم كه اين محيط فاضلانه و فرهيخته كه قرار است فرهيختگي را
به صورت يك امر هنجارفرست به جامعه تزريق كند خود در چه وضعيتي به سر ميبرد.
شخصيت دانشگاهي و شخصيت علمي واژههايي است كه خود به خود در كنار واژه دانشگاه به كار برده ميشود. دانشگاه جايي است كه در آن اين شخصيت دانشگاهي پرورش پيدا ميكند.
به همين خاطر نظام انتظارات از دانشگاه در جامعه بسيار بالاست و از همين حيث هم كار دانشگاه سخت ميشود. به همين دليل مسائلي مانند پاياننامهنويسي و... مسائلي هستند كه براي خيلي از افراد قابل هضم نيستند، چراكه كليت و روح دانشگاه براي غير از اين مسائل و خطاهاست.
بخشي از اين مسائل شايد به توسعه كمي آموزش عالي در دو دهه اخير برميگردد و اين كميت احتمالا در آسيبزايي اين بحث اثر دارد، اما لزوما معناي تعيينكنندگي هم ندارد. يعني بسياري از افراد هستند كه در همين وضعيت در يك وضعيت اخلاقي تلاش ميكنند.
ما به عنوان افرادي كه علوم انساني و علوم اجتماعي خواندهايم و زيست روزمرهمان هم در دانشگاه است، موظفيم به مقوله اخلاق آموزش عالي توجه روزافزون كنيم و از علوم انساني انتظار است كه بتواند اين كار را انجام دهد، به همين خاطر حتما بايد وارد حوزههاي ديگر بشويم و بتوانيم به آن نظامسازي كمك كنيم.
ما بايد نظامسازيهاي خودمان را داشته باشيم و منظورم فقط آييننامهنويسي نيست. اتفاقا آن چيزي كه علوم انساني و علوم اجتماعي
به دنبالش است، بيش از آنكه به آييننامه برسد، فضاي عمومي فرهيخته و فضاي عمومياي است كه در آن اخلاق را ساري و جاري ميكند. آن حساسيت ايجاد كردن است و اين حساسيتهاست كه ميتواند به عنوان يك گفتمان اجتماعي در حوزه اجتماعي و عمومي به ما كمك كند تا بتوانيم جامعهاي فرهيخته داشته باشيم.
رييس پژوهشكده مطالعات فرهنگي و اجتماعي