مرگ مظفرالدينشاه و تولد راكي
مرتضي ميرحسيني
مرگ مظفرالدين شاه قاجار: دي ماه سال 1285 در اين روز، مظفرالدينشاه قاجار از دنيا رفت. او تقريبا سراسر دوره 10 ساله سلطنت خود را بيمار بود و جز به ندرت و ضرورت در كارهاي دولت و دربار مداخله نميكرد. اما 3 بار و هر بار به بهانهاي با همراهان فراوان به اروپا سفر كرد و در هر 3 مسافرت خود هزينههاي گرافي به دوش دولت انداخت؛ آن هم دولتي كه در بحران مالي فرورفته بود و از پس مخارج عادي و روزمره خود هم برنميآمد. در نخستين سفر با مشكلات زيادي مواجه شد و حتي در پاريس در سوءقصد يكي از آنارشيستها وحشت مرگ را تجربه كرد. همان روزها در ايران هم با اعتراض مردم و مخالفت علما درگير بود. اما نه آن ماجراها و نه اين سروصداهاي داخلي او را از سفر دوم و سوم منصرف كرد و نه بيپولي دولت و فقر كشور باعث كاهش ولخرجيهاي او شد. مشهور است كه در سفر دوم او و همراه با ترجمه روزنامههاي انگليسي، اصطلاح «افكار عمومي» به ايران راه يافت و رفتهرفته در گفتهها و نوشتهها به كار رفت و رايج شد. نويسندگان آن نشريات غيرايراني به مخالفت افكار عمومي ايران با وامهاي خارجي و آزردگي مردم از هزينه بالاي زندگي و مسافرتهاي شاه و نزديكانش اشاره ميكردند و از مشكلات بيشمار كشور ما و ناتواني سلطنت قاجار در تدبير اين مشكلات مينوشتند. سفر سوم شاه، خشم مردم را بيشتر و بسياري از علما را در پشتيباني از او دلسرد و متزلزل كرد و زمينه خيزش موج بزرگ اعتراض و مخالفت و اعتصاب را شكل داد؛ موجي كه پيش از فرونشستن به انقلاب مشروطه منتهي شد. گفتني درباره مظفرالدينشاه و دوره سلطنت او بسيار است و با چند جمله نميتوان به درستي زندگي و زمانه او را تصوير كرد. اما اينجا اشاره به اين نكته ضروري است كه اين شاه بيمار و ولخرج كه حتي از تسلط بر امور دربار خود هم عاجز بود با پذيرش خواستههاي جامعه و تن دادن به مشروطيت و بعد هم امضاي قانون اساسي نظام جديد، حيثيت و اعتبار زيادي براي خود دستوپا كرد و نام نيكي از خود به جاي گذاشت. عبدالله مستوفي در كتاب «شرح زندگاني من» مينويسد كه مظفرالدينشاه دو سه روز بعد از امضاي قانون اساسي، سوار كالسكه «در يكي دو خيابان گردش رفت. مردم به او اظهار قدرداني و خلوص زيادي نمودند و شاه را با فريادهاي شعف و زنده و پاينده باد پذيرايي كردند». اين «آخر نمايش مظفرالدينشاه» بود و او چند روز بعد از دنيا رفت. اين را هم اضافه كنم كه مظفرالدينشاه، آخرين شاه ايران است كه در خاك ايران درگذشت. 4 شاه بعد از او، محمدعليشاه و احمدشاه و رضاشاه و درنهايت هم محمدرضاشاه هر كدام به دليلي پيش از مرگ مجبور به ترك كشور- و البته وداع با تاج و تخت- شدند و جايي دور از ايران به آغوش مرگ فروغلتيدند.
همچنين: مرگ گاليله، رياضيدان برجسته ايتاليايي؛ عمده شهرت او به دادگاهي برميگردد كه در آن مجبور شد درباره يافتههاي علمي خود و تضاد آنها با آموزههاي آن روز مسيحيت توضيح بدهد. «متقاعد كردن مردمان آن زمان كار مشكلي بود... مهم اين بود كه دلايل موضوع را از كتاب مقدس استخراج كند و ميبايست فقط در اين كتاب براهين لازم را جستوجو نمايد». گاليله نيز چنين كرد و با تفسير متون مقدس «ثابت نمود كه اين كتب با نظريه حركت زمين توافق دارند». اما ماجرا به همين جا ختم نشد و جدال ميان او و مخالفانش بالا گرفت و كار تا محاكمه مرد دانشمند و «تفتيش عقايد» او پيش رفت. پيير روسو، نويسنده كتاب «تاريخ علوم» معتقد است كه روحانيون عيسوي از اين خشمگين بودند كه چرا شخصي غير از خودشان اقدام به تفسير كتاب مقدس كرده است(1642)؛ اجراي نخستين سيرك مُدرن در لندن(1768)؛ آغاز توليد فيلم «راكي»؛ سيلوستر استالونه با اين فيلم به شهرت رسيد(1976).