نئو ليبراليسم
همچون واقعيت اجتماعي
مراد فرهادپور
برخي واژهها هستند كه در خود واقعيتي پنهان دارند اما با بيتوجهي نسبت به آنها، به كناري رانده ميشوند مانند واژه سرمايهداري كه نسبت به طبيعت و ذات آن هيچ بحثي صورت نميگيرد. واژگان ديگري كه من ميخواهم به آنها بپردازم، شرايط فعلي نظام پولي و بلوكه شدن قدرت است.
در كشور بعد از وقايع انتخابات 88، رويدادهايي آغاز شد كه به بلوكه شدن قدرت و وضع فعلي نظام پولي منجر شد. به بيان ديگر در آن سالها دولت و انباشت اوليه در شكل غارتي كه در دولتهاي نهم و دهم آقاي احمدينژاد كه تا به امروز نيز با شيوهنامه نوشتن و ميليارد ميليارد پول پخش كردن، ادامه يافت، آغاز شد.
در واقع كل دعواي سياسي كه در آن سال ايجاد شد، بر سر همين شكل غارت سرمايه بود كه البته مقاومت جامعه در برابر اين قضيه تا حدي توانست جلوي برخي از جهات فاجعه را بگيرد. شايد بتوان اينگونه نيز مطرح كرد كه مردم براي جلوگيري از اين فاجعه در انتخابات شركت كردند تا دور جديد انباشت سرمايه (به نفع طبقه خاص و با هدف غارت) ايجاد نشود. اما انباشت سرمايه به راه افتاد و درست بعد از اينكه واقعيت اجتماعي زير فشار سياسي له شد، فضا دوباره توسط همين واژگان بيمعني و براي توجيه وضع پر شد. از سويي ديگر چون دانشگاه نداريم تا بتوانيم اقتصاد بازار را با واژگان مخصوصي كه در زمان اسميت و ريكاردو بهكار برده ميشد، مطرح كنيم و از طرف ديگر باتوجه به فضا و فقر فرهنگي جامعه و شكلنيافتگي طبقات و تا حدي فرصتطلبي و آنچه در جامعه ما وقاحت را در همه عرصهها از هنر گرفته تا اقتصاد به برگ برنده تبديل كرده، با واژگاني بيمعني تا حدي دو واقعيت امروز جامعه كه نظام پولي و بلوكه شدن قدرت است، پوشانديم و به جاي آن از مباحث بيمعنا كه در مجلات امثال آقاي غنينژاد به عنوان ديسكورسهاي ايدئولوژيك، مثل سنت و مدرنيته و جامعه مدني و يكسري خزعبلات مربوط به فلسفه سياسي كه هر كسي از مكتبي بگيرد، استفاده كرديم.
با اين كار عملا جامعه را از واقعيت اجتماعي و طبقاتياش دور كرديم. تاكيد من بر اين است كه اجازه ندهيم مفهوم نئوليبراليسم آلت دست گفتارها و مجلات و فضاي مبهم عمومي و فقر دانشگاه و گيجي كلي فضاي
روشنفكري شود.
از نظر من نئوليبراليسم صرفا يك برنامه اقتصادي و اجتماعي يك گروه يا يك توطئه يا حتي برنامه يك دولت يا حكومت نيست، بلكه يك واقعيت اجتماعي تاريخي است كه نشان ميدهد پيشرفتهترين و آخرين شيوههاي حركت و سلطه سرمايه، حاصل تكرار قديميترين و اوليترين حركتهاست. با همين استدلال است كه پيشرفتهترين كشورها با عقبماندهترين جوامع امروز تحت يك نظام مشترك گرد آمدهاند.
به اعتقاد من درسي كه از اين دويست سال مبارزه وراي پيروزي و شكست انقلابها ميتوان گرفت، اين است كه فهم واقعيت و نقد واقعيت به تعبير ماركس بايد از درون خود اين واقعيت صورت بگيرد. به همين دليل است كه ميبينيم نئوليبراليسم با وجود همه تفاوتها، توانسته است شرايطي را به وجود آورد كه جنبش جليقه زردهاي فرانسه در ذاتش با جنبش دي ماهي كه بيش از صد شهر ايران را فراگرفت، همپوشاني و نزديكي كامل دارد.
مقاومت را نبايد در ذيل ايدههاي گنگ حقوق مدني و سنت و مدرنيته، بلكه براي گرفتن كار و مبارزه با فقر و مقاومت در برابر بياعتنايي مطلق سرمايه به وضعيت پرآشوبي كه به وجود آمده، معني كرد. به نظر من بدون رجوع به واكنش واقعيت اجتماعي ما به نئوليبراليسم نميتوان اين
مفهوم را فهميد.
جامعه ما كاملا عادت كرده بود كه واقعيت وجود سرمايهداري را نه پشت گفتارهاي علمي دانشگاه، بلكه با گفتارهاي كلياي كه در مجلات و مطبوعات مطرح ميشود، تبيين كند. بحثهاي طولاني كه از دهه 1360، برخي روشنفكران با طرح مباحثي چون حقوق ديني و حقوق فردي و حق و تكليف و... ميكردند، در واقع ريختن خروارها جهل تاريخي براي خفه كردن و مبهم كردن واژهها بود. درحالي كه بدون مراجعه به خود واقعيتي كه در برابر نئوليبراليسم و در برابر جرقهاي كه دورههاي بعدي براي انباشت سرمايه زده شده، نميتوان اين مفهوم را چنان كه بايد و شايد فهميد.
خوشبختانه امروز شاهد اين هستيم كه خود واقعيت بدون درگيري با آنچه قبلا به عنوان حركتهاي تهيدستي به آن اشاره ميكرديم، در حال شكلگيري است. به بيان ديگر در شرايط فعلي شاهد مبارزه روشن و واضح معلمان، كارگران، پرستاران، مزد و حقوقبگيران به شكلهاي مختلف و آگاهانه با وجود همه فشار و سركوبي كه ميشود، هستيم. بايد از تلاشها براي بيان خودِ واقعيت حمايت كرد چراكه اگر چرخه انباشت سرمايه به اين صورت ادامه يابد، ميتواند كل هستي تاريخي ما را بر باد بدهد.
پژوهشگر و مترجم