آب و منفعتگرايي منطقهاي
مهتا بذرافكن
آب يك نعمت الهي است كه از نظر فيزيكي و زمينشناسي و محيط زيستي به سرزميني كه در آن واقع شده و حوضه آبريز وابستگي داشته و از اين رو حكمراني آب بدون مشاركت و درك مفهوم حوضه آبريز و مسووليت جامعه محلي از يك سو و دولتها و سياستگذاري ملي از سوي ديگر بسيار مهم است. مقولهاي كه در ايران يا درك نشده و يا ناديده انگاشته شده است.
نگرش غالب در سياستگذاري آب در ايران نگرشي سياسي و مصلحتي بوده است. آب در بسياري از مناطق هم از طرف مردم و هم از طرف سياستگذاران وجه المصالحهاي در جهت منافع فردي و يا جناحي بدون در نظر گرفتن حوضه آبريز و عدم درك چند بعدي بودن مفهوم حكمراني به كار گرفته شده است. در حقيقت ميتوان گفت كه «آب قرباني سياستبازي» شده و آنچه ناديده گرفته شده گرانبها بودن آب از يك سو و پيامدهاي اجتماعي تصميمات سياسي از سوي ديگر است. هم اكنون در مركز ايران شاهد بروز پيامدهاي اجتماعي اين تصميمات هستيم. پيامدهايي كه از طرفي ناشي از تصميمات فنسالاران است و از سوي ديگر به فقدان درك دقيق از حوضه آبريز و حكمراني آب در جهت منافع ملي از سوي مردم محلي مربوط ميشود. در برههاي از زمان، آب چون سفرهاي نذري پهن بوده و همگان لقمهاي از آن برگرفتهاند به اميد اينكه اين سفره هميشه پهن خواهد بود. در اين تفكر آيندهنگري جايي نداشته است. حالا اما از يك سو به دليل شرايط اقليمي و دخالتهاي مخرب و بيرويه انسان در محيط زيست با گرمايش جهاني مواجه هستيم و از طرفي با برداشتهاي بيرويه و بدون آيندهنگري از آبهاي زيرزميني با خشكيدگي اين منابع ارزشمند مواجه شدهايم. در چنين شرايطي دغدغه محيط زيست و حفظ تنوع زيستي كنار رفته و كشمكش براي به دست آوردن سهم بيشتري از منابع آب بالا گرفته است. براي نمونه اين كشمكشها را ميتوان در اعتراضهاي مردمي و انتقادهاي نمايندگان استانهاي مركزي مشاهده كرد. در اين فرهنگ، ذينفعان بيش از هر چيز نگران منافع خود هستند، همان گونه كه سياستمداران دغدغه حوضه آبريز را ندارند و بيشتر در پي راضي نگه داشتن نزديكان و همفكرانشان هستند.
مشاركت محلي براي حكمراني آب ريشه ديرينه در فرهنگ ايرانيان دارد و سيستم قنات و ميرابي گواه آن است، اما در آن روزگار و فرهنگ حكمراني محلي آب حيات و ممات همه موجودات زمين و همچنين پايداري آب را هم در نظر گرفته و با توجه به توان كشاورزان در سطح كشت آب تقسيم ميشد و كشاورزي لجامگسيخته وجود نداشت. از طرفي دستاندازي به منابع آب شيرين توسط صنايع آببر در خيال هم متصور نبود، اما تغيير سبك زندگي مبتني بر منافع فردي از يك سو و سياستهاي سودجويانه از سوي ديگر موجب شده حكمراني آب به بيراهه برود. اكنون نيز سپردن حكمراني آب به دست مردمي كه دركي از اهميت حوضه آبريز ندارند و پيوندشان با ريشههاي فرهنگي حكمراني جمعي در گذشته گسسته است فقط بر مشكلات و تنشها ميافزايد. براي مديريت اين تنشها قبل از هر چيز بايد به اين مساله توجه كرد كه مساله آب در ايران و حتي در برخي از نقاط جهان به نقطه قرمز رسيده است. در نتيجه سياستگذاريها در سطح ملي بايد بر پايه اين موضوع بنا شود كه كمآبي يك واقعيت غيرقابل كتمان است. به اين ترتيب بايد براي باقيمانده منابع آب در سطح ملي هم در بعد فرهنگي و هم در بعد فناوري تصميمات مهم و حساسي گرفته شود. پذيرش اين حقيقت از سوي مسوولان مهمترين چالش فعلي است و در مرحله بعد كشاورزان در همه نقاط كشور بايد به اين باور برسند كه نميتوانند چون دهههاي گذشته دستودلبازانه كشت و زرع كنند. همچنين بايد صنايع آببر نيز از مناطق خطر منتقل شوند تا حداقل آب موجود براي بقا در سرزمينها حفظ شود.
حفظ تنوع زيستي، تالابها و درياچهها و مديريت حوضه آبريز به ويژه در پاييندست مهمترين مساله است و نبايد به ديده قوميتي نگريسته شود چرا كه اينها منابع ملي ما و متعلق به همه مردم ايران است.