سياست گذراست
علي موذني
چيزي كه من در مورد نادر ابراهيمي ميپسنديدم، درك درست او از موقعيت نويسندگي بود. اينكه نويسنده در هر دوره و هر نظامي وظيفهاي جز نوشتن و عرضه كردن نوشتهاش ندارد. براي همين است كه او پيش از انقلاب در تلويزيون دوتا سريال ميسازد و در مطبوعات فعاليت چشمگير دارد. همين طور پس از انقلاب شاهد فعاليت وسيع او در زمينههاي مختلف هستيم كه چاپ كتابهاي متعدد و حتي ساخت يك فيلم سينمايي نشانگر اين است كه او هنرمندي نيست كه خود را به دلايل موهوم كنار بكشد و عرصه را خالي كند و جا را براي بيهنران باز بگذارد. يكبار كه منزل مرحوم اكبر رادي بوديم، مرحوم نادر ابراهيمي ميگفت: اگر من در تلويزيون پيش از انقلاب سريال نميساختم، مطمئنا ديگري ميآمد و سريال ميساخت و من با خالي كردن عرصه جا را براي ديگراني باز ميگذاشتم كه برنامه پركن بودند و هم پول ملت را هدر ميدادند و هم وقت ملت را. من اين نظر را ارج ميگذارم و اين گفته محمود دولتآبادي را بسيار عالمانه ميدانم كه گفته است؛ زندانهاي رژيم شاه مدتي از وقت مرا كه بايد به نوشتن ميگذشت، تلف كردند. گاهي كار كردن خيلي سخت ميشود، اصلا عين حقارت ميشود، اما بايد پايدار بود و كار كرد، چون كار خوب جايگاه دارد. كار خوب جنسي است قابل عرضه در همه دوران كه ميتواند ملتي را از وجود خود بهرهمند كند. من فكر ميكنم بغض و كينه ورزيدن و تحريم كردن امكانات به هر دليلي ناشي از كجفهمي است. بعضي نويسنده را تا سطح يك سياستمدار پايين ميآورند و براي او وظيفهاي جز برخوردهاي سياسي قائل نيستند كه اين از نظر من عين عقبماندگي است. وظيفه نويسنده درك و كشف خود و جهاني است كه در آن زندگي ميكند. او وظيفهاي جز اين ندارد كه درك و كشف و تجربهاش را از جهان هنري كند. سياست هم جزيي از زندگي است كه بايد به آن پرداخت اما همه آن نيست، چه بسا در برههاي از زندگي هر فردي سياست در اولويت قرار بگيرد اما حتما گذراست. پس با نگاه سياسي ادبيات و هنر را ديدن يعني هنر و ادبيات را تا سطح سياست پايين كشيدن و آن را تحقير كردن. من نادر ابراهيمي را از اين وجه بسيار پيشروتر از كساني ميدانم كه هنر را در خدمت هر چيزي جز خود هنر ميپندارند. نادر ابراهيمي چنين بود!