جادهها، خيابانها و كوچهها، همه براي رفتن و رسيدن آدمهاست از جايي به جاي ديگر. جادهها البته مقصد نيستند اما گاه در سرنوشت مقصد، بسيار اثرگذارند. جاده حتي اگر بيانتها باشد- كه نيست- اما براي همه و تا مقصدهاي گوناگوني كه دارند، لابد به يك اندازه
نيست.
يعني بايد هم اينطوريها باشد. جاده بايد به آدمها اين مجال را بدهد كه مقصدشان را تا هرجا كه خواستند در نظر بگيرند، كوتاه يا بلند، دور يا نزديك.
گاه، چهبسا دلشان بخواهد، عقلشان بگويد، تجربهشان رهنمون شود كه اندك توفقي كنند به تامل، پيش از رسيدن به مقصد.
چهبسا از بيخ و بن، به كلي- به هر دليل تازه يافته يا علت نوپديد- منصرف شوند، تصميم بگيرند راه آمده را بازگردند. هميشه هم نه براي تغيير مقصد بلكه گاه براي انتخاب جادهاي شناختهشدهتر، هموارتر، امنتر، باصفاتر و البته نزديكتر به مقصد.
جاده اما براي برخي مصداق «يك بار براي هميشه» است. مقصدشان نيز.
انگاري نوعي «تقدير سيزيفوار». چهبسا در كمال آرامش و رضايت، در اوج خونسردي- از آن دست خونسرديهاي حسرتانگيز كه گاه لج آدم در ميآيد- براي همه عمر، سرشان را پايين مياندازند و در جادهاي از پيش مقرر، به سوي مقصد ميشتابند.
تا وقت آن سرآيد. گاه تنها مرگ است كه پايان جادهشان ميشود و ميعاد مقصدشان.
هيچ لزومي ندارد كه براي نامگذاري اينجور آدمها از واژههاي ناروا و تحقيركننده، گرچه خيلي هم رايج باشد، استفاده كنيم: ارتدوكس، متحجر، خشكه مقدس، سخت سر
يا حتي اصولگرا. اينان حالشان خوب است و عالم را آب ببرد، آنان را خمار خواب، خواهد برد.
كمتر كسي را ياراي گفتوگوست پيرامون جاده و مقصدي ديگر با اين جماعت. چون مشتهاي گره كرده ذهن و روح و روانشان، حاضر يراق است و پا به ركاب. براي به چوب تكفير و برچسبزني نواختن هر كس كه حتي اندكي پيرامون مقصد و جادهاش، چون و چرا كند!
انگاري با خداي آنان شوخي كرده باشند. تجديد نظرطلب، بريده، واداده، پشيمان، عافيتجو، لقبهاي محترمانه اي است در فرهنگ و باور وفاداران به پارادايم «يك بار براي هميشه، يك مقصد و يك جاده»
اما خواه دلخور شوند و كژتابي كنند و كار به جاهاي باريكتر هم برسد يا دندان سر جگر بگذارند و به روي مباركشان نياورند، بيشينه آدمها در حال ارزيابي مدام جاده و مقصدند. هم بسي مقصدها را از نو ميكاوند و جادهها را نيز. نهتنها نقص و عيب نميدانند كه اگر «راه طي شده» متضمن مقصد و مقصود نيست، متوقف شوند، برگردند، راه تازهاي بجويند بلكه اين تجديدنظر و تغيير رفتار را حق طبيعي و نشانه عدم اعتياد و خودآگاهي و آزادگي ميدانند.
جاده يكطرفه كه هيچ امكاني براي تغيير مسير يا بازگشت از مسير خلاف مقصد نداشته باشد، بزرگترين دشمن آدم است.
ميگويم «جادهها و آدمها» و مقصودم منحصر و محدود به فرد يا حتي يك جمع و جماعت نيست.
در قواره يك جامعه، يك راهبرد فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي و نيز يك ساختار مديريت كلان و كليت يك نظام سياسي نيز، قاعده عقلي و عرفي و تجربه شده در تاريخ ديرپاي بشر، همين است.
اشتباه نشود. من از آنومي و بيهنجاري و قيقاج رفتنهاي هوا هوسي و احساسي و برانگيخته شده از موجهاي
هرزه گرد، سخن نميگويم.
سخن اين نوشته، شكستن تابوي «يك بار براي هميشه، يك جاده، يك مقصد» است؛ تابويي كه گاه زير نقاب «پاكديني و اصولگرايي و انقلابيمابي و حرف مرد، يكي ست» پنهان ميشود. اين حق طبيعي و عقلايي آدمهاست كه خود را گروگان جادههاي بيبرگشت و يكطرفه و گريزناپذير نكنند. براي رفتن به سوي مقصد، راه بهتري جستوجو كنند. نيمنگاهي به جادههاي بزرگراهي دور و بر، دور و نزديك بيندازيد. هر لحظه مجال تصميم براي تغيير مسير و مقصد يا دور زدن و توقف، فراهم است. آدمها، گروگان جادهها نيستند.