و تو چه ميداني سفر چيست؟
محسن آزموده
يك بار دكتر منصور صفتگل، استاد تاريخ دانشگاه تهران در كلاس درس گفت، بزرگراهها و «اتوبان»هاي جديد آدمها را نادان كرده است. اشاره او به اين بود كه اين مسيرهاي عريض و چند «بانده» سبب شده كه آدمها هنگام گذر از يك شهر به شهر ديگر، از راه و مسير هيچ نبينند و هيچ نفهمند، در ماشينهاي گرم و نرمشان لم بدهند، اگر هوا سرد باشد، بخاري روشن كنند و اگر گرم، كولر و در زودترين فرصت ممكن به مقصد برسند. نه از پيچاپيچ و دشواريهاي راه چيزي در مييابند (جز ترافيك) و نه از عوارض طبيعي و انساني بين راه، اعم از روستاها و كاروانسراها و شهرها و اتراقگاهها. در سالهاي اخير هم به لطف پول و امكانات، در طول مسير، مجتمعهاي خدماتي و رفاهي با پيشرفتهترين امكانات ساخته شده و مسافران اگر اندكي احساس خستگي كنند، ميتوانند به يكي از آنها بروند و بدون اينكه آب در دلشان تكان بخورد، احساس كنند كه در خانه هستند. انگار نه انگار كه به سفر آمدهاند و قرار است فضاهايي را غير از خانهشان تجربه كنند. تازه اگر پول داشته باشند، در مقصد هم به هتلها و اقامتگاههاي شيك و گرانقيمت ميروند و باز در آنجا از همان امكاناتي برخوردار ميشوند كه در خانه و اي بسا بهتر و به قول معروف «لاكچري»تر. استخر و جكوزي و سالن بيليارد و بارهاي رنگارنگ، با اينترنت رايگان و اتاقهاي لوكس مجلل و... خيلي اهل گشت و گذار باشند، به چند محل مشخص و مالوف گردشگري اعم از موزه و مكان تاريخي و طبيعي كه همه ميروند، سر ميزنند. براي غذا هم به رستورانها و كافههاي شيك و گرانقيمت ميروند كه در منويشان همان غذاهاي رايج است: كباب كوبيده و برگ و چنجه و جوجه و انواع خورشها و سوپها و... خيلي لطف كنند، چند غذاي معمولي محلي هم هست كه آشپزها تمام تلاششان را كردهاند، آنها را طوري طبخ كنند كه با همه ذائقهها جور در بيايد و محصول (عموما) يك غذاي معمولي و عادي شده است. مسافران ما در نهايت هم در بازارها و مركز خريدهايي مدرن (مالها و مگامالها) اجناس و كالاهايي به اسم سوغات ميخرند و برميگردند. در تمام طول مسير هم گوشيهاي هوشمندشان دستشان است و عكسهايي با محوريت خودشان ميگيرند. ممكن است اين شرح سفرهاي رايج در عصر ما اندكي اغراقآميز به نظر برسد. قطعا در زمانه ما نميتوان مثل ماركوپلو و ابنبطوطه سفر كرد. اما در همين روزگار كساني مثل ايرج افشار و منوچهر ستوده و محمدابراهيم باستانيپاريزي نيز زندگي ميكنند و سفر. انسانهايي فرهيخته و ژرفنگر كه با آگاهي وسيع و گسترده پاي در راه ميگذارند، به مسير احترام ميگذارند و يكسر به فكر رسيدن به مقصد نيستند، مسافرت براي آنها بيرون شدن از خويشتن و همهچيزهاي آشناست و براي كشف ناشناختهها و امور نامالوف سفر ميكنند و از قضا ميكوشند تا جايي كه ميتوانند از عادتهاي رايج خود فاصله بگيرند و با آدمهاي تازه دمخور شوند. در نهايت هم رهآورد سفر آنها نه كالاها و اشياي مصنوع كارخانههاي مدرن با قيمتي ارزانتر بلكه تجربيات ارزندهاي است در قالب سفرنامههايي خواندني و ماندگار.