رامي مالك براي ايفاي نقش فردي مركوري در فيلم «رپسودي بوهمي» شب و روزش را صرف مطالعه اين شخصيت كرد در مصاحبهاي گفته عاشق گروه «كويين» است: «اما چيزي از جزييات ريز زندگي فردي يا كويين نميدانم.» بنابراين تمام فيلمها و گفتوگوهاي آرشيو شده از آنها را زير و رو كرد. حتي پيش از اينكه مجوز ساخت فيلم داده شود مالك گفته بود كلاس آواز ميرود و چند مدرس حركات موزون دارد. اما فهميد كه مركوري روي صحنه فيالبداهه حركت ميكند و ميرقصد در نتيجه اين كلاسها و مدرسها را رها كرد. اما براي اينكه صدايش را قوي كند، هر روز ميخواند و به تماشاي فيلمها و مصاحبههاي او ادامه داد.
«رپسودي بوهمي» پاييز روي پرده رفت و با چنان استقبالي مواجه شد كه اين فيلم را به هفتمين فيلم پرفروش سال 2018 در سراسر جهان بدل كرد و سبب شد ژانر زندگينامهاي ركوردهاي تازهاي را در تاريخ گيشه ثبت كند. مالك جايزه بهترين بازيگري نقش اول را از هفتادوششمين دوره جوايز گلدن گلوب دريافت كرد و حالا يكي از مدعيان دريافت جايزه اسكار بازيگري مرد است و براي دستيابي به اين جايزه با كريستين بيل، بازيگر بريتانيايي كه در فيلم «معاون» بازي بينظيري را به نمايش گذاشته است، رقابت ميكند.
در ادامه گفتوگوي تام لمون، خبرنگار نشريه آبزرور را با بازيگر امريكايي مصري تبار ميخوانيد.
رامي مالك، بازيگر ساكن كاليفرنيا ميگويد: «پسر من نميدانم. به نظرم يك بشر ناشناختهام.» غروب است و در هايد پارك قدم ميزنيم. درباره راه رفتن عجيب اين بازيگر 37 ساله- بالا پريدنها، قدم برداشتنهاي زيگزاگ عصبياش كه در تمام طول مسير اين كار را ميكرد- صحبت ميكرديم. راه رفتنش باعث ميشد قدم زدنمان بيشتر از اينكه راهرفتني از سر تفرج باشد، گردشي در حالت ناهشياري به نظر برسد. مالك هنوز در اين كشور شناخته شده نيست اما با كارنامه بازيگري چشمگيري كه دارد و به سبب نقشآفريني شخصيت محوري سريال تلويزيوني «آقاي ربات» در وطنش شناخته شده است. دو روزي ميشود كه كار در بزرگترين پروژه زندگياش را به اتمام رسانده است. در اين پروژه كه به روايت شكلگيري گروه «كويين» ميپردازد، مالك شخصيت فردي مركوري را ايفا ميكند.
ابتدا فكر ميكردم ايفاي شخصيت مركوري دليلي براي اين نوع راه رفتن غيرقابل كنترلش است. شايد هنوز خودش را از درسهاي سنگين فيزيكي براي بازي اين نقش رها نكرده است؟ اما نه، اين بازيگر ميگويد اين جستوخيزها خصلت او است: «درست مثل استاكاتو٭ است، نه؟ در قدم برداشتنهايم نوعي تاب خوردن است... البته خود فردي هم راه رفتن خاص خودش را داشت.»
مالك هميشه طرفدار كويين بوده است. بنابراين وقتي شانس ايفاي نقش سرگروه فقيد اين گروه در فيلمي هاليوودي به او پيشنهاد شد، ته دلش ميگفت: «بايد اين نقش را بازي كنم.» اما شايد بپرسيد در آن وقت به چه چيز فكر ميكرد؟ حرفهاش با پروژه تلويزيوني «آقاي ربات» چنان روند خوبي را پشت سر گذاشته بود كه حالا ميتوانست به اين پروژه سينمايي پاسخ مثبت بدهد.
ايده ساخت فيلمي درباره كويين نخستينبار در سال 2010 مطرح شد. از آن زمان به يكي از پردردسرترين پروژههاي هاليوودي بدل شد و حتي پيش از اينكه به مرحله تدوين برسد، بدنام خوانده ميشد. دستكم دو بازيگر پركار بريتانيايي- ساشا بارون كوهن و بن ويشاو- براي ايفاي نقش فردي آمدند و رفتند تا اينكه قرعه به نام مالك افتاد. طبق گزارشها، نوشتن فيلمنامه به پيتر مورگان (فيلمنامهنويس فيلم «تاج» و سازنده سريال «ملكه») سپرده شد اما پس از اينكه كوهن كنار كشيد، او هم اين پروژه را ترك كرد. ميگفتند ديويد فينچر كارگرداني را بر عهده ميگيرد بعد گفتند تام هوپر تا اينكه در نهايت اسم برايان سينگر، كارگردان بحثبرانگيز، به ميان آمد. او هم بعد از دعوا و مرافعههايي كه با بازيگران داشت، مرحله فيلمبرداري را به نيمه رساند. دست آخر استوديو دكستر فلچر را جانشين اين كارگردان معرفي كرد؛ روز بعد از كنارهگيري سينگر، او را به اتهام آزار و اذيت جنسي به دادگاه فراخواندند. اتهامي كه او تكذيبش ميكرد.
با تمامي اين ماجراها به نظرم معجزه است كه امروز، 48 ساعت پس از حضور در صحنه فيلمبرداري، مالك عصبي نيست و بريده بريده حرف نميزند. درباره «رپسودي بوهمي» حرفهاي و بانزاكت صحبت ميكند و مشخصا از حضورش در اين پروژه مفتخر است. اما با وجود اين بايد از او بپرسم وقتي پاسخ مثبت ميداد، چه احساسي داشت؟ نيشش تا بناگوش باز ميشود: «لحظهاي بود كه انگار تفنگ را روي شقيقهام گذاشتهام. شما چي كار ميكنيد؟ فكر كردم اگر موقعيتي مثل موقعيت جنگ يا گريز است، بايد بجنگم. ترسناكترين تلاشهايي كه در زندگيام انتخاب كردهام با آنها مواجه شوم رضايتبخشترين و پرارزشترين كارهاي زندگيام شدهاند. و انتخابم از اين معادله حمايت ميكند.»
آنقدر صورتش جوان است كه اخيرا در كافهاي جلوي او را گرفتند و كارت شناسايياش را خواستند. مالك مصري- امريكايي است و ميگويد: «فكر كنم ژن خوبي داريم. خواهري دارم كه دكتر اورژانس است و بيمارهايش فكر ميكنند او براي دكتر بودن خيلي جوان است.» موجز و حتي يكنواخت حرف ميزند اما هرگز از روي تنبلي كلماتش را انتخاب نميكند و گاهي جملههايي پردردسر را انتخاب ميكند تا حرف زدنش كليشه به نظر نيايد. (به جاي اينكه بگويد «بازيگري»، ميگويد: «تلاش براي درخشيدن با تسخير ذات يك شخصيت ديگر.»
اگر « رپسودي بوهمي» فيلمي است كه تا به حال از تصميمگيريهاي بد رنج برده است، انتخاب مالك براي بازي در اين فيلم يكي از نقاط قوت فيلم محسوب ميشود. در مورد استعداد و بيقاعدگي شخصي، بازيگر و سوژه با هم جفتوجور هستند. قدم كه ميزديم همهچيز را - درخت، ترافيك، چند توريست فرانسوي كه او را براي بازي در «آقاي ربات» شناختند و پشت سرمان در فاصله كمي از ما قدم برميداشتند- از نظر گذراند. وقتي اين توريستها به ما رسيدند و ميخواستند با كمرويي سر صحبت را باز كنند، مالك پيشدستي كرد، تعظيم كرد و به فرانسوي گفت: «خوشوقتم.»
از پارك بيرون رفتيم و از جلوي رستوراني در منطقه اعياننشين ميفر گذشتيم كه مدتي نهچندان دور، مالك با برايان مي(مي واعضاي بازمانده گروه كويين، تهيهكنندگان فيلم «رپسودي بوهمي» بودند) براي صرف شام پشت يك ميز نشستند. مالك به خاطر ميآورد كه آن شب با ري ديويس- خواننده انگليسي- برخورد كردند و وقتي مي از رهبر گروه موسيقي «كينكس» خواست سر ميز آنها بنشيند، گپوگفتشان به خاطرات دو راكر قديمي از فردي مركوري بدل شد. مالك مسحور حرفهايشان ميشود و آنچه را كه «تاثير فردي روي ديگران بوده» را با جان و دل گوش ميكند: «اينكه چطور ميتوانست تكوتنها و آرام و خوددار و گاهي همانطور كه خودش را صدا ميزده، كسلكننده در خانه بنشيند. و بعد با قدرت روي صحنه حاضر شود. بخشندگياش نكتهاي بود كه مدام از آن صحبت ميشد. اينكه چطور ميتوانست اين احساس را بهشما بدهد كه مهمترين آدم جمع هستيد.»
ساشا بارون كوهن چند سال پيش و پس از ترك اين پروژه در مصاحبهاي گفته بود اين پروژه فرصتي است تا كشف بُعد تاريك شخصيت مركوري، ايده ساخت فيلم زندگينامهاي اين خواننده را جذاب كند. بارون كوهن دليل ترك اين فيلم را نپرداختن به موضوعات بحثبرانگيز حول شخصيت مركوري عنوان كرده بود. همچنين گفته بود اعضاي باقيمانده گروه باور نميكنند كه تمام فيلمهايي كه درباره «كويين» ساخته ميشود بايد با مرگ مركوري در سال 1991 به اوج برسند. در عوض آنها فكر ميكنند فيلم خوب فيلمي است كه نشان دهد چطور اعضاي باقيمانده به پيشرفتشان بدون مركوري ادامه ميدهند.
كسي صحت و سقم اين حرفها را نميداند. ناراحتيهاي لابلاي اين خطوط چيزي را ميسازد كه بدبينها آن را شاهد مثال اين موضوع ميدانند كه غالب عناصر زندگي مركوري - نه حداقل مرگ مخوف او در اوج همهگيري بيماري ايدز- ملايمتر نشان داده ميشوند. (زماني تماشاي موزيك ويديوي «رپسودي بوهمي» براي كودكان زير 13 سال در امريكا و زير 12 سال در بريتانيا توصيه نميشد.)
در اين مقطع مالك كلماتش را با دقت انتخاب ميكند اما از اشاره به موضوع خجالت نميكشد: «روايت زندگي يك آدم در دو ساعت كار دشواري است. ماهيت تجليل از يك زندگي چيست؟ قطعا اين نيست كه از نقل درگذشت او اجتناب كنيم يا چه چيزي مرگ او را رقم زده است كه در مورد مركوري ويروس ايدز بوده است. اما فكر ميكنم اگر از زندگي او، از تقلاهايش و پيچيدگي و دگرگون بودن شخصيتش تجليل نكنيم- و در عوض در غم آنچه متحمل شد و درگذشتش افراط كنيم- اين اقدام آسيبي جدي به طبيعت شاخص، چالاك و درخشان اين انسان ماندگار وارد ميكند.»
به قدمزني ادامه داديم و از كنار ساختمانهاي سفارت نزديك پارك عبور كرديم. مالك به پرچم متمايز سرخ، سفيد و سياه مصر اشاره كرد و فرياد زد: «واي! شانس به من رو كرد!» ديدن پرچم موضوع بحث را عوض كرد. درباره پيشينه خانوادهاش صحبت كرديم و اينكه چطور والدينش به امريكا مهاجرت كردند. «پدر و مادرم سال 1978 مصر را ترك كردند. پدرم نماينده آژانس مسافرتي بود و تداركات سفر ويزيتورهاي غربي را ميچيد. از طريق آنها وجود دنياي ديگري را ديد كه مشتاقش شد.» به آنها پيشنهاد ميشود به لسآنجلس نقل مكان كنند. ابتدا مادرشان اكراه داشت: «نميخواست مصر را ترك كند. دوستها و خانوادهاش آنجا بودند، درست همسايه ديوار به ديوارمان و رها كردن چنين چيزي براي رفتن به شهري مثل لسآنجلس كه گاهي محله به محلهاش حس غربت به آدم ميدهد، سخت بود.» در نهايت مادرش موافقت ميكند و با اين كار اجازه ميدهد نسل بعدي خانواده در امريكا شكوفا شوند. رامي مالك برادر دوقلويي دارد كه معلم است و خواهري كه دكتر است.
و خودش هم كه بازيگر است!
«خانوادهام آدمهاي خلاقي هستند، باهوش و دوستداشتنياند. اما من نسل اول امريكايي اين خانواده هستم... فكر نميكنم مادر و پدرم هرگز فكر كرده باشند كه بازيگر شدن بهترين كاربرد مهاجرت به آن سوي اقيانوس اطلس باشد. ميدانيد، آرايش كل هستيشان را عوض كردهاند بنابراين من هم ميتوانم شانسم را در هنر امتحان كنم؟»
از دبيرستان و زماني كه مالك شيفته نمايش شد از حمايت بيچون و چراي پدر و مادرش بهره برد. مالك ميگويد بازيگري به او كمك كرد تصوري از خودش داشته باشد: «مطمئنا از لحاظ فرهنگي احساس ميكردم پيشينه متفاوتي نسبت به 95 درصد بچههاي اطرافم دارم. در خانه عربي صحبت ميكرديم. احساس ميكردم شخصيتي كاملا متفاوت دارم. و نميدانم اين احساسي است كه خود آدم براي خودش ميسازد- و مطمئنا در رفتار آدمها منعكس ميشود- اما چنين چيزي وجود داشت و آنقدر با آن ميجنگي تا اينكه متوجه ميشوي داشتن چنين تاريخ و سنتي در رگ و ريشهات چقدر زيبا و قدرتمند است. ميدانيد؟»
رامي مالك بازيگري حرفهاي را 15 سال پيش آغاز كرد؛ نقشهاي فرعي و اغلب صداپيشگي را ايفا ميكرد و پيشخدمتي در رستورانها هم مكمل اين شغلها ميشد. دهه سوم زندگياش را «تكامل يك خشم تدريجي» مينامد. مدتهاي مديد مكلفترين شغل مالك ايفاي نقش فرعون مصري در سه فيلم «شب در موزه» بود. بعدها در درام تلويزيوني «24» با نقشآفريني شخصيتي خاورميانهاي، نقش جك بائر را پررنگتر جلوه داد. اما سرانجام شخصيت مالك زندگياش را دگرگون كرد. پرسيدم آيا بزرگترين نقشي كه در آن زمان ايفا كرد براساس ميراث عربياش بود؟
در جواب گفت: «وارد شدن به اين حرفه دشواريهايي دارد. اگر اين روش ورود من به اين حرفه بود، انتخابي بود كه بايد ميكردم. اما آگاه بودم چه زمان بايد از اين مقوله جدا شوم.»
«آقاي ربات» درامي سياه درباره هكرها با بازي كريستين اسليتر، تابستان سال 2015 روي پرده رفت. اتفاقا همان هفتهاي كه اين فيلم در لسآنجلس روي پرده رفت آنجا بودم و به خاطردارم كه بيلبورد بزرگي از چهره مالك در يكي از بلوارها گذاشته بودند. مالك هم اين بيلبورد را به خاطر ميآورد: نخستين باري كه بيلبورد را ديد پشت فرمان بود. چنان پايش را روي ترمز كوبيد كه ماشين پشتي به او زد. از او پرسيدم بهترين سانحه رانندگي عمرش بود؟ مالك شانه بالا ميبرد: «به نظرم نشانه يك نوع دستاورد بود. اما بايد به خاطر داشته باشي متولد لسآنجلسم. من از طرز تفكري آمدهام كه ميگويد: «ميدانم دو هفته پيش چه تصويري روي اين بيلبورد بود و ميدانم قرار است دو هفته ديگر روي آن چي باشد. اين حرفه مثل يك در چرخان است.»
«آقاي ربات» كه سه فصل آن ساخته شده است با روي آنتن رفتن فصل چهارم در سال 2019 تمام ميشود. تا آن زمان مالك بالاخره به طريقي خواهد فهميد كه تصميم پرمخاطرهاش براي پذيرفتن نقش فردي چه حاصلي براي او داشته است. بدترين سناريو اين است كه به هنگام عبور از در چرخان به بيرون پرتاب ميشود. در آخرين روزهاي «رپسودي بوهمي» توليد اثر آنقدر پراضطراب شد كه يكي از تهيهكنندهها به شوخي ميگفت گمان ميكند مركوري از روي شيطنت و سختگيري از آن بالا آنها را نگاه ميكند و «چند سالي موانعي را سر راهشان قرار ميدهد تا بالاخره كار را درست به سرانجام برسانند.»
از مالك پرسيدم رابطهاي معنوي با اين موزيسين برقرار كرده است. او گفت: «شايد عجيب يا ساختگي يا كمارزش به نظر بيايد اما الان رابطهاي براي من شكل گرفته است. شايد توهمات ذهنيام باشد. مفهومي كه در ذهن خودم از آن لذت ميبرم. اما براي خودم زيباست.»
تمام آن عصر تلاش كردم مالك گوشهاي از تصورش از مركوري را نشانم بدهد. آن خزنده شگفتآور روي صحنه يا آنكه «عزيزم» را كشدار و دلنشين ميگفت. مالك در انتهاي مصاحبه از شخصيت مركوري فاصله نگرفت و بدون فكر، نقلقولي از فردي گفت و لحن و حالت او را تقليد كرد. مالك گفت: «چه سوالهايي! همانطور كه فردي عادت داشت بگويد: «من خودم هستم.... خودم هستم، عزيزم.»
٭استاكاتو: نقطهاي است كه زير يا بالاي نت قرار ميگيرد و باعث ميشود نت خشك و تكه تكه اجرا شود. به اين صورت كه نصف ارزش نت اجرا و بقيه آن تبديل به سكوت ميشود.