تجربهاي ديگر و چند نكته
شهيندخت مياندشتي٭
عمق و گستردگي مسائل آموزش و پرورش در دل همه دلهره و نگراني به وجود ميآورد فرقي هم ندارد چه آن پدر و مادري كه فرزندش را به نظام آموزشي ميسپارد و چه معلم و مربي كه بار تعليم و تربيت را به دوش ميكشد يا مقامات دولتي و نمايندگان مجلس كه بايد پاسخگوي كميها و كاستيها باشند. وقتي كه اين مسائل فهرست يا به توصيف آن پرداخته ميشود عمق و گستردگي مسائل بيشتر نمايان ميشود، سال 93 به ويژه نيمه دوم آن و به خصوص دو ماه آخر به نسبت، افكار عمومي و فضاي رسانهاي متوجه آموزش و پرورش شد و پس از سالها نااميدي و بيتفاوتي تحركي ايجاد شد، به همين منظور چند نكته نيازمند يادآوري و تامل است كه به طور خلاصه به آن اشاره ميشود:
1- خروج از انفعال: نفس تحرك و پويايي براي مجموعه دستاندركاران نظام آموزشي كشور مفيد و سازنده است چرا كه ماهيت كار آموزشي و تربيتي با تحرك و پويايي معنا پيدا ميكند بنابراين هر رويكردي كه اين ضرورت را مورد تاكيد قرار دهد و مشوق آن باشد بايد مورد حمايت قرار گيرد.
2- پرهيز از كليگويي: تجربه نشان ميدهد مسائل در پرتو نگرش علمي و حرفهاي قابل حل و فصل است و هرگونه كليگويي و سطحينگري نهتنها مشكلي را برطرف نميسازد بلكه بر ابهام و استمرار آن مسائل ميافزايد. هر مسالهاي بايد با شناخت ابعادش مورد تجزيه و تحليل كارشناسانه قرار گيرد.
3- همهجانبهنگري: تكبعدي ديدن مسائل آموزش و پرورش مانند قرار دادن يك قطعه يا پازل از يك مجموعه بدون توجه به نسبت آن با ساير قطعات است متاسفانه عدهاي از دريچه صرفا اقتصادي و برخي اين مسائل را از منظر سياسي و بعضي از زواياي ديگر مورد نقد و بررسي قرار ميدهند كه هر شنونده يا خوانندهاي به دليل تكبعدي بودن آن و عدم انسجام با ساير ابعاد نميتواند خود را همسو و هماهنگ كند. به همين دليل معلمان وقتي از منظر خاص مسائل را ميبينند اوليا و مسوولان با آنها احساس ناهماهنگي ميكنند يا برعكس.
4- مساله محوري: بدون تمركز بر يك مساله كه اولويت مورد اشتراك معلمان، اوليا و مسوولان است نميتوان اميدي به فهم مشترك و يافتن راهحل مورد توافق داشت. طرح فهرستي از مسائل و تكرار عناوين آنها جز افتراق و نااميدي پيامدي ندارد و موجب ميشود همواره در سيكل باطل هميشگي گرفتار شويم.
5- تعامل به جاي تقابل: معلوم نيست چرا وقتي جاي افراد تغيير ميكند احساس و نگرش آنها نيز متفاوت ميشود به عنوان مثال يك معلم از فرداي روزي كه مسووليت اداري ميگيرد خود را در مقابل معلمان ميبيند يا معلمي كه به عنوان ولي به مدرسه ميرود آنگونه كه انتظار دارد وقتي اوليا به نزد او ميآيند رفتار نميكند دليلش هرچه باشد اين عدم تعامل ريشه بسياري از مشكلات است هم فهم مشترك را غيرممكن ميكند و هم انرژيها را به هدر ميدهد.
6- پرهيز از شخص محوري: نقد رويكردها و نگرشها و سياستها بر نقد افراد اولويت دارد چراكه اگر به رغم تغيير مديران مسائل پابرجا ميماند نشاندهنده عدم تغيير رويكردي است كه موجب استمرار مسائل شده است بنابراين بايد تمركز بر جهتگيريها باشد و اصرار بر تغيير مسيري باشد كه ما را از هدف دورتر ميكند به عنوان مثال يك جهتگيري غلط كه در دوره گذشته پررنگتر شد تمركزگرايي است در حالي كه بر كسي پوشيده نيست كه اين رويكرد آموزش و پرورش را ايستا و غيرخلاق ساخته است.
7- صبوري و استمرار: ما بيشتر يا عصباني ميشويم و پرخاشگر يا نااميد ميشويم و منزوي چراكه از تجربيات نياموختيم كه هر دستاوردي نتيجه دو ويژگي مهم بوده است يكي اينكه كنشگران آن عرصه صبوري پيشه كردند و ديگري اينكه به دنبال نتيجهگيري در كوتاهمدت نبوده و به خود و ديگران فرصت دادند و با پشتكار به طور مستمر پيگير خواستههاي خود بودهاند.
٭ مسوول صفحه مدرسه اعتماد