اگر جاي آنها بوديم...
سينا قنبرپور
يك جمله «ايمان معماريان» دامپزشك حياتوحش كافي است تا اندكي ما را به تامل و فكر كردن وادارد؛ «حيوانات زبان ندارند تا از دردهايشان بگويند». ما انسانها به عنوان حيوان ناطق همهچيز را مسخر خود كردهايم و هيچ چيز جلودارمان نيست. مسحور «بتون» شدهايم و گمان ميكنيم هر سازهاي در طبيعت بسازيم شاهكار كردهايم. دل طبيعت را ميشكافيم تا جاده بزنيم و بعد با خودروهايمان ميافتيم به جان طبيعت. تا به حال شده است كنار جادهاي بايستيد و اطراف جاده پلاستيك و بطري خالي يا اقلامي از اين دست را نبينيد؟ همين جادههايمان محدودههاي زندگي حيوانات را مخدوش ميكند. حيوانات به ويژه گربهسانان و سگسانان يا حتي چهارپاياني كه گوشتخوار نيستند در سرزمين وسيعي زندگي ميكند و ذات زندگي آنها اين است كه قلمروي وسيعي داشته باشند. اما همين كه ما براي خودخواهيهاي خودمان انواع جاده و امكانات خاص زندگي انساني را احداث ميكنيم، قلمروهاي آنان را تكهتكه و حركت آنها را در قلمروشان محدود ميكنند. حالا اين كارها انواع تاثيرات را بر زندگي حياتوحش برجا ميگذارد و ما به اين تاثيرات بيتوجهيم. همان قدر كه زندگي مدرن حيات ما را هم به هم ريخته است. استرسها و اضطرابها با ما چه كردهاند؟ آيا تا به حال شده به سراغ دكتر برويد و به شما نگويد كه حجم استرستان را بايد كم كنيد؟ اما حياتوحش همين اندك فرصت را ندارند كه نزد كسي بروند مثلا يك دكتر و بگويند قلمرويمان روز به روز كوچك و كوچكتر شده و خوراكمان محدود و محدودتر. نميتوانند با كسي درددل كنند و خيلي نميتوانندهاي ديگر. مهمتر اينكه نميتوانند حرف بزنند و اعتراض كنند. اعتراض پيشكش؛ نميتوانند حرف بزنند و بگويند چه حال و روزي دارند و الان چه مشكلي در جسمشان حس ميكنند. براي همين هم وقتي به بيمارياي مبتلا ميشوند با كوچكتر شدن قلمرويشان عملا فرصت كمتري براي تقويت خود دارند. رفته رفته تحليل ميروند و جان ميدهند. اگر به بيماري مسري مبتلا شوند عملا فرصت كنترل بيماري براي آنها نيست و به ناگاه ميبينيم جمعيت زيادي از آنها جانباختهاند. پس دستكم به حرمت همين كه زبانبستهاند و نميتوانند حرف بزنند و از آنچه برآنها رفته بگويند اندكي به وضعيت آنها فكر كنيم.