مروري بر «دله دزدها»
خانواده ابنالوقت
علي وراميني
هيروكازو كورئيدا سينماي سخت سادهاي دارد. بهراحتي ميتواند ما را عضو هر خانوادهاي كه روايتگرشان باشد، كند و خيال كنيم عمري است با آنها زيستهايم. ظاهرا كورئيدا براي بردن مخاطب در دل آن خانواده يا در كل اجتماعي كه مشغول روايت آنهاست، از دو عنصر استفاده ميكند؛ يكي ميزانسنهاي هوشمندانه، با جزئياتِ دقيق و ديگري بازيهاي فوقالعاده كه هر دو حكايت از سيطره او بر سينما دارد. اوجِ اين شگرد را ميتوان در آخرين ساخته او، «دلهدزدها» مشاهده كرد. او اين بار ما را در دل خانوادهاي ميبرد كه كارِ خلاف عنصر مشترك همه اعضايش است؛ گويي كه بزه امر قوامدهنده خانواده است. داستان فيلم با خانوادهاي شروع ميشود كه مايحتاج خود را با دزدي ماهرانه از فروشگاهها تامين ميكند. در معرفي ابتدايي خانواده، چهار عضو داريم؛ مادربزرگ، پدر، مادر، دختري نوجوان و يك پسربچه. تقسيم كاري بين اعضاي خانواده صورت گرفته و هر كس در اين خانواده فقير به نحوي به اقتصاد خانواده كمك ميكند. پدر و پسر با دزدي از فروشگاهها، مادر با برداشتنِ آنچه از جيبِ مشتريان خشكشويي كه در آن كار ميكند، دختر با كار در كلوبهاي جنسي و مادربزرگ با رشوه گرفتن از خانوادهاي كه در ادامه مشخص ميشود كيستند. شاهكار كورئيدا در معرفي اين خانواده فقير وقتي نمايان ميشود كه او هيچ چيز بيروني، غيرواقعي و تحميل شده را براي نشان دادن فقرِ اين خانواده به تماشاچي تحميل نميكند. بيننده با ميانجيگري دكوپاژهاي پرجزييات و قابهاي هوشمندانه از خانه اين خانواده است كه پي به فقر آنها ميبرد و نكته اينجاست كه در تمام طولِ فيلم ديالوگي مبني بر شكايت از وضعيت يا بازنمايي فقر در كلام، از اين خانواده نميشنويم.
اولين نقطه عطف فيلم زماني اتفاق ميافتد كه پدر و مادر خانواده، دختر خردسالي (يوري)، را در كوچهاي پيدا ميكنند. دخترك كه مورد آزار و اذيت جسمي در خانه قرار ميگرفته با چنان مهري از خانواده بزهكار روبهرو ميشود كه نه او ميلي به بازگشت به خانهاش دارد و نه ديگر اعضاي خانواده (جز پسر). يوري هم رفتهرفته عضوي از اين خانواده ميشود و در دزدي از فروشگاه كمكشان ميكند. تا يكسوم پاياني فيلم با خانوادهاي ابنالوقت طرف هستيم كه به معناي واقعي در لحظه زندگي ميكند، كامجو است و اعضايش از هر چيزي براي شادماني و ردوبدل كردن احساسات مثبت خود با يكديگر نهايت استفاده را ميبرند. اما يكسوم پاياني فيلم تصويري ديگر از اين خانواده نشانمان ميدهد. البته كه در تصوير جديد، همه باورهاي پيشين
در رابطه با اين خانواده فرو نميپاشد اما دو چيز هويدا ميشود؛ اينكه اعضاي بزرگسال خانواده آنطور كه گمان ميكرديم نيستند و دوم اينكه خانواده، خانوادهاي موقت است و با اولين بحران فرو ميپاشد، چراكه اساس آن بر پايه لذتجويي شكل گرفته است و نه پشتيباني. فيلم از هنگامي كه خانواده با بحران مواجه ميشود، دچار افت شديدي در نوع روايت ميشود و در حقيقت براي باز كردن گرهها از همان سبك كليشهاي بازجويي مقابل دوربين استفاده ميكند. البته فيلم در پايانبندي به همان ساختار قبل و در واقع زبان تاليفِ كورئيدا بازميگردد و با همان قوتي كه شروع كرده بود، پايان مييابد.