زيدان دوباره به مادريد بازگشت
خودخواهي پشت نقاب
ابرقهرمان
علي ولياللهي
284 روز بيشتر از آن بعدازظهري كه همه خبرگزاريهاي حتي غيرورزشي نوشتند: «خبر فوري؛ زيدان از سرمربيگري رئال مادريد استعفا داد.» بيشتر نگذشته بود كه در يك عصر ديگر دوباره همه آن خبرگزاريها با يك خبر فوري فوتبالي ديگر جنجال به پا كردند؛ «خبر فوري؛ زيدان به رئال مادريد بازگشت.» 284 روز قبل زيزو به غيرمنتظرهترين شكل ممكن از تيم موفقش جدا شد و حالا به غيرمنتظرهترين شكل ممكن به رئال بازگشته است. آن زمان آمد تا ويرانههاي بعد از بنيتز كوچك براي رئال را بازسازي كند و حالا بازگشته تا شب مادريد را سريعتر به صبح متصل كند؛ بعد از نابودي كامل. زيزو شخصيتي بسيار دوستداشتني است و ميتوان در مورد بازگشت او به مادريد افسانهسراييهاي زيادي كرد. بدون شك استعفاي زيدان بعد از آن همه موفقيت و جدايي و دوباره بازگشتنش روايتهاي پرشماري را ميطلبد. با اين حال زيدان با قبول تماس پرز خودش را در موقعيت پرسشهايي كاملا جدي قرار داده است؛ پرسشهايي گريزان از زبان استعاري و لفاظيهاي رسانهاي. پرسشهايي كه شايد امروز هواداران مست از بازگشت زيدان نخواهند بپرسند يا به آن فكر نكنند، اما وجود دارند. همينجا حي و حاضر حضور دارند و احتمالا آدمهاي زيادي هستند كه دوست دارند اين سوالها را بپرسند و انتظار دارند زيدان نيز صريح به آنها جواب بدهد.
سوالهاي پيش روي زيزو و پرز و رئال مادريد از اينجا شروع ميشود. اگر زيدان ميخواست با يك تماس پرز برگردد چرا 284 روز پيش رفت؟ سوال بعدي ميرسد به اينجا كه اگر زيدان خواهان بازگشت بوده است، چرا بعد از رفتن لوپتگي نيامد؟ سوال بعدي اين خواهد بود كه چرا حالا؟ رئال قرار است تا پايان فصل چه كار كند؟ آنها هيچ جامي نخواهند برد. زيدان آمده است در اين فصل چه كار كند؟ چرا از ابتداي فصل بعد نيامد؟ سوالهاي زياد ديگري وجود دارد كه به نوعي با همين چند پرسش اساسي گره خورده است. زيدان در كنفرانس خبري بعد از قبول هدايت دوباره مادريد در مورد رفتن ناگهانياش گفت: «به نظر رئال در آن برهه به يك تغيير نياز داشت» و در مورد بازگشت ناگهانيترش گفت: «برگشتم چون رييس با من تماس گرفت و من هم به خاطر علاقهام به مادريد بازگشتم.» اينها دقيقا همان جوابهايي هستند كه هيچ كس علاقهاي به شنيدنش ندارد. نياز به تغيير؟ يعني چي رئال به تغيير نياز داشت؟ تيمي كه جامها را درو ميكند چه نيازي به تغيير اساسي دارد؟ اگر تغيير به معناي بهتر شدن و وارد شدن ايدههاي جديد است كه نيازي به تغيير سرمربي ندارد و زيدان ميتوانست با مشاوران و بازيكنانش هر روز به سمت يك ايده تازه حركت كند و چيزهاي جديد بياموزد. كاري كه در دو سال و نيم حضور در نيمكت رئال هم انجام داده بود. اما اگر زيدان فكر ميكرد ديگر هيچ چيز جديدي ندارد كه به رئال بدهد، چرا امروز فكر كرده كه چيزهاي جديدي كشف كرده است كه بايد در اختيار مادريديها قرار دهد؟ سوال بعدي در مورد نيامدن زيدان بعد از لوپتگي، زماني كه هنوز فرصت براي كسب جام وجود داشت، شايد با اين پاسخ ساده جواب داده شود كه حتما پرز از او درخواست نكرده، برگردد. بسيار منطقي است. با اين حال خيلي دور از ذهن است كه بپذيريم پرز در آن زمان علاقه داشته كه سولاري را روي نيمكت تيمش بنشاند. آيا هيچ تماسي بين پرز و زيدان بعد از رفتن لوپتگي برقرار نشد يا تماسي كه برقرار شده بود، آنقدر ملتمسانه نبوده كه زيدان قانع شود؟ در مورد اين نميتوان با قطعيت اظهارنظر كرد. با اين حال پاسخ پرسش سوم به نحوي بخشي از وجوه شخصيتي زيدان را برملا ميكند كه ميتوان از آن در پاسخ سوال دوم نيز استفاده كرد. اينكه چرا زيدان نگذاشت از ابتداي فصل بيايد. چرا زيدان دو بار و هر بار در بدترين شرايط هدايت رئال را قبول كرد؟ با اين تفاوت كه بار اول تيم شانس داشت و اينبار زيدان كار خاصي در اين 10 هفته باقيمانده نميتواند بكند. نكته اينجاست كه
به نظر ميرسد زيدان با تمام دوستداشتني بودنش، بسيار خودخواه است.
برخلاف آن چيزي كه زيدان در مورد علاقه به رئال مادريد ميگويد، رفتارش نشان ميدهد كه اين نابغه خودش را بيشتر از هر كسي دوست دارد. همچنين علاقه دارد حضورش به بارزترين شكل ممكن به چشم بيايد. با يك كنتراست بالا از وضعيت پيشين. زيدان ايستاد و ايستاد تا رئال دوباره تبديل به ويرانه شود و او، همچون بزرگترين منجي از راه برسد و نقش سوپرمن را بازي كند. فيلمهاي ابرقهرماني را به ياد بياوريد. قهرمانهايي كه ماموريتشان را انجام دادهاند و گوشهگيري پيشه كردهاند، اما وقتي سياهي و دشمنان مخوف دوباره شهر را به تسخير خود درآوردهاند، با درخواستهاي مكرر مردم قهرمان بازميگردد تا از هيچچيز همهچيز بسازد. بازگشت ابرقهرمان زماني كه اوضاع كمي بد است، تاثيرگذار نيست و به چشم نميآيد. فاصله بين اوضاع كمي بد تا اوضاع نرمال خيلي ديده نميشود و به تبع آن قهرمان هم كار بزرگي نكرده است. زيدان هم همين ذهنيت را دارد. او زماني رئال را تحويل گرفته كه همه در حال مرثيهسرايي براي تيم هستند. ايستادن زيدان در رئال، يعني 284 روز قبل و كسب موفقيتهاي دوباره ديگر نشان نميداد زيدان نابغه است. تغيير از قهرماني به يك قهرماني ديگر. اين براي زيدان ارزش چنداني نداشت. حتي موقعي كه لوپتگي رفته بود هم زيدان نخواست بازگردد چون رئال هنوز شانس نجات داشت و اينچنين به خاك سياه ننشسته بود. اما امروز، اوضاع جوري پيش رفت كه رييس، يعني آقاي پرز مغرور كه بزرگترين آدمها را با بيرحمي از رئال بيرون انداخته بود، مجبور شود زنگ بزند به زيدان و التماس كند مربي سابق تيمش برگردد. پرز براي هيچ شخصي اين كار را نكرده بود.
زيدان دوست دارد درموردش افسانه درست شود. اين اصلا اشكالي ندارد چراكه زيدان واقعا چيزي از يك موجود افسانهاي كم ندارد. ضربه سر او به سينه ماتراتزي در فينال جام جهاني يك خودخواهي محض در آن فينال بود كه قهرماني را از فرانسه گرفت. اما زيدان بايد كاري ميكرد كه جاودانهتر شود. قهرماني تيمش در درجه دوم اهميت قرار داشت. همانطور كه يك روز تصميم گرفت از تيم ملي فرانسه خداحافظي كند و بعد وقتي تيم در ته پرتگاه قرار داشت، تصميم گرفت برگردد. برگردد و تيم را تا فينال برلين ببرد و افسانهاي تازه خلق كند. اما او قهرماني جهان را داشت پس بايد يك شيرينكاري جديد از خودش نشان ميداد كه برجستهتر باشد.
آيا زيدان حق دارد اينچنين خودخواه باشد؟ اين سوال بزرگ و پر جزيياتي است و شايد بهتر باشد درگيرش نشويم. اما واقعيت اين است كه آدمها به اندازه جاهطلبيها و نبوغشان حدي از خودپسندي و خودخواهي را به نمايش ميگذراند اما معمولا آن را پشت نقابهاي متظاهرانهاي پنهان ميكنند. زيدان هماكنون نقاب يك ابرقهرمان دلواپس را به چهره دارد. ابرقهرماني كه بازگشته تا تيم دوستداشتنياش را نجات دهد. البته بايد به اين نكته هم اشاره كرد كه زيدان صرفا نقاب ابرقهرمان را به چهره ندارد، او بارها ثابت كرده كه ميتواند ابرقهرمان باشد و گويا ترسي هم ندارد كه مدام در اين جايگاه قرار بگيرد. در جايگاه گذشتن از خود براي ديگران. امروز هم زيدان در ظاهر از خودش گذشته تا روي شمشيري دو لبه حركت كند. ريسكي بزرگ را قبول كرده كه تيم به فنا رفته بدون رونالدو را قبول كرده است. خيليها با خودشان ميگويند اگر زيدان موفق نشود اعتبارش را از دست ميدهد و به همين دليل او مرد بزرگي است كه در اين شرايط مسووليت را پذيرفته. اما واقعيت شايد چيز ديگري باشد. شايد سالها بعد خيلي از هواداران رئال مادريد كه روزهاي زيادي در اين فصل را با خفت پشت سر گذاشتند زيدان را بازخواست كنند كه فقط به خودش اهميت ميداده و او نبايد در مورد علاقه به رئال حرف بزند. شايد سالها بعد مشخص شود كه انگيزه اصلي زيدان از ترك رئال اين بوده كه بيشتر و بيشتر قدرش دانسته شود و حرفهايي نظير نياز به تغيير چرندي بيش نبوده. شايد در آينده اتفاقات زيادي رخ بدهد اما فعلا مادريد سرشار از سرمستي بازگشت آقاي نابغه است.