تاكنون حداقل 10نفر از حزب دموكرات امريكا خودشان را براي انتخابات رياستجمهوري 2020 بهطور رسمي كانديدا كردهاند و جالب اين است كه اكثر آنها خانم هستند. احتمال دارد كه كانديداهاي ديگري هم به اين جمع اضافه شوند. در اين نوشتار به بررسي وضعيت اين كانديداها ميپردازيم و به اين سوالها پاسخ ميدهيم كه رابطه اين كانديداها با حزب دموكرات به چه شكل است و آنها در رابطه با نقد دونالد ترامپ و كمپين او چگونه خودشان را صفبندي خواهند كرد؟
در امريكا هر چند سال يكبار فضاي سياسي رنگ ديگري به خود گرفته و مسائل اجتماعي بخصوصي پررنگ ميشوند. بنابراين هر دوره انتخاباتي، در حقيقت يك دوره فرهنگي - سياسي جديدي است و بنا بر آن حزب يا كانديداها، استراتژي و برنامههاي انتخاباتي خودشان را با توجه به اين دوره فرهنگي و سياسي تعريف و تبيين ميكنند. با اين همه اين مسائل در خلأ پيش نميرود و بايد به چند عامل تاثيرگذار اشاره كرد. كانديداها و رهبران حزب دموكرات يا هر حزب ديگري با چند عامل متغير روبهرو هستند كه بايد با در نظر گرفتن آن عوامل متغير برنامهريزي و استراتژي انتخاباتي خودشان را پيريزي كنند. بنابراين قبل از اينكه در ارتباط با كانديداها و اسامي آنها بحث كنم به عوامل تاثيرگذار اشارهاي خواهم داشت.
عوامل كلي تاثيرگذار حزب
سوال اصلي اين است كه حزب دموكرات اكنون در چه شرايطي قرار دارد. قبل از هر چيز پيروزي ترامپ در 2016، يك شوك به جامعه امريكا و بهخصوص به حزب دموكرات وارد آورد. اين شوك ذهني كه يك سال به طول انجاميد، آنها را در يك آچمز استراتژيك قرار داده بود. دموكراتها در اين زمان مدتي به افشا كردن شخصيت ترامپ پرداختند، از نظر اخلاقي و منش او را مورد انتقاد قرار ميدادند و همچنين از نظر حقوقي مساله روسيه و رابطه كمپين روسها با او را مطرح ميكردند. اما اين روش نتيجه نداد. چرا؟ زيرا اين همان استراتژي سابق بود كه در انتخابات مردود شده و نتيجهاي نداده بود. آنهايي كه به ترامپ راي داده بودند، يعني طبقه كارگر سفيدپوست به دليل ايماژ پوپوليست و همچنين بخش محافظهكار طبقه متوسط كه به خاطر مسائل و منافع مالي در خط جمهوريخواهان ايستادند، هيچ اهميتي به رفتار مذموم ترامپ نميدادند.
در حالي كه نتيجه انتخابات مياندورهاي كنگره چند ماه پيش در نوامبر 2018 نشان داد كه استراتژي انتخاباتي حزب دموكرات تغيير كرده است. حزب با اين تغيير استراتژي موفق شد، اكثريت مجلس نمايندگان را به دست آورد. در استراتژي جديد حزب بر مسائل اجتماعي، بهداشت عمومي، هزينه تحصيل، اقتصاد و تاثير آن روي امرار معاش مردم و مسائلي از اين دست متمركز و قرار شد با شخصيت ترامپ وارد اصطكاك نشود. بر اين اساس هر كانديدا در ايالت خود و با نگاه ايالت خودش به اين مسائل پرداخت. اين روش در كمپين بسياري از نمايندگان، زنان، جوانان دموكرات جواب داد و آنها پيروز شدند. بنابراين بعيد نيست كه در دو سال آينده يعني تا سال 2020 در كمپين دموكراتها همين استراتژي ادامه يابد و كانديداها روي مسائل عمده اجتماعي، سياسي و بهداشت عمومي تمركز كنند. وظيفه حزب دموكرات در اين برهه آسان نيست و بايد يك دماسنج دقيق نسبت به جامعه، روح زمان و شرايط اجتماعي داشته باشد. از آنجا كه حزب دموكرات به عنوان جريان تحولخواه و ليبرال شناخته ميشود، بايد بالانسي را بين دو روند ايجاد كند. بر همين اساس اگر حزب دموكرات نسبت به خواستهاي ترقيخواه و ليبرال تند برود، از جامعه جلو بيفتد و يك پلتفرم خيلي مترقي را ارايه دهد، پيروز نخواهد شد. 30 سال پيش، مساله بهداشت عمومي بحراني جدي بود اما اين امر در همين زمان باراك اوباما انجام شد يا اينكه در انتخابات سال 1972، كانديداي حزب دموكرات جرج مك گاورن، شخصي بسيار مترقي و ضد جنگ ويتنام بود، ولي از ريچارد نيكسون قاطعانه شكست خورد، پلتفرم انتخاباتي مك گاورن از شرايط جامعه با فاصله زيادي جلوتر بود.
در توضيح اين نكته كه حزب چگونه از فرآيند، تپش قلب و نفس كشيدن جامعه ميتواند عقب بيفتد، مثال برني سندرز قابل توجه است. برني سندرز كسي است كه خودش را در اين 20 سال يك سياستمدار سوسياليست يا مترقي معرفي ميكرد. او شهردار شهر برلينگتون بود. او از ايالت ورمانت كانديدا شد و همواره به دليل آراي مترقي خود و مرتبط نبودن با سيستم قدرت، يك كاراكتر حاشيهاي در حوزه سياسي و پارادايم سياسي امريكا بود. او در دوران جواني يك فعال مدني دانشجويي بود و مانند ديگر نمايندگان كنگره يك وكيل دادگستري نيست كه به خاطر پيشرفت حرفهاي جلو افتاده باشد. بنابراين وقتي كه در سال 2016 در درون حزب، حاميان يا بدنه حزب دموكرات، مردم و جوانان اقبالي كه از برني سندرز (بهرغم اين پيشينه) نشان داده بودند، به توجه رهبران حزب نرسيد و نتوانستند شتاب و مقبوليت سندرز را رمزگشايي و درك كنند وگرنه شايد ترامپ پيروز نميشد. محبوبيت و مقبوليت سندرز به رهبران حزب ميرساند كه شرايط اجتماعي نيازمند تحولخواهي است و نه حزب سنتي دموكرات كه به والاستريت و ديگر جريانهاي قدرت مرتبط است. اقبالي كه مردم و جوانان نسبت به سندرز داشتند، ديده نشد و در نتيجه نبود آن دماسنج، حزب پيام مردم را دريافت نكرد و در انتخابات از جامعه عقب افتاد.
شرايط كنوني حزب: ليندا صرصور، رشيده طالب، الحان عمر
بعد از انتخابات نوامبر 2018، سوال اساسي اين است كه اكنون حزب دموكرات، جمعيت حامي حزب دموكرات و كل جامعه امريكا، هر يك به تفكيك در كجا قرار دارند؟ بايد مثالهايي را بزنيم تا بتوانيم شرايط را تحليل كنيم.
روزي كه ترامپ به كاخ سفيد ميرفت، تظاهرات عظيم مردمي بهخصوص از جانب زنان در واشنگتن و شهرهاي مختلف برگزار شد. يكي از ترتيب دهندههاي اين جريانات بزرگ خانم ليندا صرصور بود. او يك امريكايي فلسطينيتبار محجبه است. اين به ما نشان ميدهد كه جامعه و محفل فعالان زنان و كليت جامعه اين را پذيرا شده كه در آنجا خانم ليندا صرصور نقشي را بازي كند. بنابراين در زير پوست شهر و ديناميزم پوست حزب، اتفاقاتي در جامعه رخ داده كه ليندا صرصور توانسته در تظاهرات و شرايط بعدي نقش تعيينكنندهاي را داشته باشد.
اول اينكه، وقتي ما تركيب جمعيتي نمايندگان مجلس را مشاهده ميكنيم، چشمگير و قابل تحليل است. در بين همه نمايندگاني كه در نوامبر 2018 در مجلس نمايندگان انتخاب شدند، تعداد نمايندگان خانم بسياري ديده ميشود. اين موضوع را بياهميت نميتوانيم فرض كنيم. امريكا از نظر تكنولوژي و جامعه مدني خيلي پيشرفته است ولي در مورد نقش زنان در سياست عقبتر بوده است. بنابراين انتخاب اين تعداد خانم يك نقطه عطف است. دوم اينكه خيلي از خانمهاي منتخب، جوان و در سنين كم هستند. سن آنها از سي سال به بالاست. جوان بودن اين نمايندگان زن نيز يك پديده ديگر است. نميخواهم از شرايط استثنايي صحبت كنم، اما بالاخره در زير پوست جامعه ديناميزمي وجود دارد كه مردم ايالات مختلف بهخصوص ايالتهايي كه جمعيت آنها زياد است به اين شكل به خانمهاي جوان راي دادهاند.
الكساندرا كورتز، نماينده از نيويورك
در نيويورك يك خانم 29 الي 30 ساله كه خود را در كمپين انتخاباتياش سوسيال دموكرات معرفي ميكرد، مقداري نامتعارف است، چرا كه در فضاي سياسي امريكا، هيچگاه كانديدايي نميتواند خود را سوسياليست يا سوسيال دموكرات معرفي كند. با اين همه وي خود را اينچنين معرفي كرد و كانديداي سنتي حزب خود را در انتخابات مقدماتي شكست داد و حتي در انتخابات هم پيروز شد. به نظر ميرسد مقداري جوشش تحولخواهي وجود دارد، اما بايد ببينيم كه آيا حزب يا كانديداها ميتوانند اين نيروي تحولخواهي را خوب مديريت كنند كه جامعه بزرگ پذيراي آن باشد؟
بنابراين تا حدودي شرايط اجتماعي و شرايط حزبي اكنون به گونهاي شده است كه خانم رشيده طالب كه امريكايي فلسطينيتبار است از ميشيگان -جايي كه عربها هستند- انتخاب شده است. همچنين خانم الحان عمر كه مهاجري از سومالي است از مينهسوتا انتخاب شد. اين نخستين باري است كه امريكاييهاي مسلمانتبار كه خانم هم هستند در مجلس نمايندگان راي ميآورند اما اين پايان جريان نيست، بلكه بايد ببينيم كه شرايط كلي چگونه خواهد بود.
اكنون بر اساس ديناميزمي كه در كار است، خانم كورتز با انتقاد از جمهوريخواهان و ترامپ، خيلي حساب شده، علمي و با برنامه درازمدت پيش ميرود. اما خانم رشيده طالب يك الي دو اظهارنظر و دشنام خيلي تند نسبت به ترامپ داشته است كه اميدوار هستيم آن را فراموش كنند. اين اقدامها ناشي از بيتجربگي است. يك تپق زدن، بهانهاي را به چهرههاي حاضر در ساختار ميدهد كه شخص توسط دستگاه حزبي، ايزوله شود.
خانم رشيده طالب در كميته تفحص دو هفته قبل خيلي خوب كار كرد. خانم الحان عمر كه از مينهسوتاست او نيز خيلي خوب پيش ميرود. اما مشكلاتي هم وجود دارد. وقتي كه اليوت ايبرمز شخصي كه زماني در دستگاه ريگان و بوش بود و اصلا سابقه خوبي ندارد از سوي دولت ترامپ براي مساله ونزوئلا انتخاب شد و در كنگره براي پاسخگويي حاضر شد، خانم الحان عمر به شكل مسلط و خوب با او پرسش و پاسخي را پيش برد. در يك ماه گذشته خانم الحان عمر چند اظهارنظر در مورد اسراييل داشته است. اكنون سوال اين است كه حزب در اين مساله با وي چگونه برخورد ميكند؟ اظهارنظر الحان عمر انتقاد از امريكاييها و تعهد بيش از حد آنها به اسراييل را به خود اختصاص داده است. البته كه اين اظهارنظر وي در مورد لابي اسراييل نقطه عطفي است و تاكنون هيچ كس در چنين سطحي اظهارنظري نكرده است. اين موضوع در دو، سه هفته گذشته سر و صداي بسياري به راه انداخت. استبليشمنت و دستگاه حزب در حال حاضر فشارهايي را بر وي وارد كرده كه البته در مرتبه پيشين ايشان عذرخواهي كرد. اما اخيرا در توييتر خود مطلب ديگري را نوشته است كه دستگاه حزب و حوزه سياسي ايشان را به يهودستيزي متهم ميكنند.
از چهل الي پنجاه سال قبل اين سنت وجود داشته كه در فضاي سياسي امريكا هر كسي كه ميخواست از اسراييل انتقاد كند، متهم به مخالفت با قوم يهود و مردم يهودي ميشد. اين موضوع هميشه وجود داشته و مجددا اين اتهام يهودستيزي را به خانم الحان وارد كردهاند.
رهبران حزب در مجلس نمايندگان فكر ميكردند كه در عكسالعمل به خانم الحان عمر قطعنامهاي را صادر كنند كه يكسري مسائل (مثل انتقاد از اسراييل) ضديهود محسوب شود. ولي اتفاق غيرقابل پيشبيني اين بود كه تعدادي از نمايندگان حزب دموكرات مثل برني سندرز، تولسي گابورد و كورتز به حمايت از الحان موضع گرفته و اظهار داشتند، همانطور كه از كشورهاي ديگر خاورميانه ميشود انتقاد كرد، اسراييل نبايد استثنا باشد. فراكسيون نمايندگان سياهپوستان دموكرات در مجلس نيز تمايلي نداشتند كه الحان مورد حمله سياسي قرار بگيرد، در نتيجه متن قطعنامه كاملا عوض شد، بهطوري كه اسلامستيزي نيز محكوم شده و آن لايحه ديگر معطوف به شخص الحان عمر نبود. پيام اين قضايا اين است كه از انتخابات نوامبر 2018، تحولي در بخشي از حزب دموكرات صورت گرفته كه هژموني رهبري سنتي را محدود كرد.
زنگ خطر اوضاع خوب اقتصادي
براي دموكراتها
آيا وضع كلي اقتصادي كشور بهبود يافته است؟ آمار اشتغال بالا رفته و شاهد رشد اقتصادي 4 درصد هم بوديم. مولفهها و آمار نشان ميدهند كه وضع اقتصادي كشور خيلي بهبود يافته است. بيكاري كم شده و اشتغال بالا رفته است. رشد اقتصادي هم زياد بوده است. مثلا در پنج سال گذشته 5/2درصد بوده كه الان به 4درصد رسيده است. اما اهميت اين موضوع در چيست؟
اهميت آن براي حزب دموكرات اين است كه اگر وضع اقتصادي خوب شده باشد، عمدتا مردم رييسجمهور يا تركيب اصلي كنگره را تغيير نميدهند. حزب بايد به اين مساله توجه داشته باشد. اما اين كل داستان نيست، بلكه پيچيدگي ديگري هم دارد. منظور من از اينكه تغيير نميدهند، به اين معناست كه اگر وضعيت اقتصادي خوب باشد، مردم براي تغيير دادن رييسجمهور در دور دوم راي نميدهند. به دليل اينكه وضعيت اقتصادي خوب است. بنابراين اين ريسك را نميپذيرند. اما بحثي كه الان وجود دارد، اين است كه ما و جامعه جهاني در آستانههايي قرار داريم؛ اول اينكه نظرسنجيهاي سابق زياد دقيق نبودند. در انتخاب ترامپ يا در انتخابات انگليس اين موضوع را متوجه شدهايم كه ابزار خيلي دقيقي وجود ندارد. در اين انتخابات به عامل ديگري كه پي بردهاند، اين است كه آمار نشاندهنده عواملي است، اما به صورت كامل، كانتكست اجتماعي و زندگي مردم را نشان نميدهد. درست است كه اشتغال بالا رفته است، اما بعضي كارها پارهوقت هستند يا عمده كارهاي جديدي هستند كه درآمد آنها كم است. كارهاي جديدي كه مردم ناچارا به سمت آنها كشيده شدهاند و رفاه اجتماعي و بيمه ندارند. به اين معنا كه سبك اقتصاد و اشتغال متفاوت شده است. بنابراين مردم آن احساس امنيت سابق را ندارند بهرغم اينكه آمار نشان ميدهد، اشتغال بالاست. از طرف ديگر، ممكن است كه آمار رشد اقتصادي بالا باشد، اما اين رشد، شرايط كل جامعه را نشان نميدهد. به عبارت ديگر، منفعتي كه از رشد ميآيد، الزاما خوب و عادلانه توزيع نميشود. بنابراين سود برآمده از رشد بهطور ناموزون در جامعه تقسيم شده و مردم آن را در درآمد خود لمس نميكنند. در كتاب آمار نشان داده ميشود كه رشد به وجود آمده، اما بخش زيادي از مردم ممكن است كه آن را در زندگي خود مشاهده نكنند.
بهرغم اين آمارهاي مثبت، در مردم كماكان اضطراب امرار معاش وجود دارد. در حقيقت اين موضوع به دموكراتها در انتخابات كنگره نوامبر 2018 كمك كرد و ممكن است كه اين وضع ادامه پيدا كند. نكتهاي كه اين روند را در اقتصاد امريكا ثابت ميكند، «منحني فيليپس» است كه در طول تاريخ امريكا اين هميشه مصداق داشته است. به اين معنا وقتي كه اشتغال بالا ميرفت، بيكاري پايين ميآمد و استخدام بالا ميرفت. بنابراين تورم به شكل اتوماتيك بالا ميرفت. چرا؟ به دليل اينكه قدرت خريد مردم بالا ميرفت، همه اشتغال داشتند و دستمزدها بالا ميرفت و اين موجب تورم ميشد. اما امروز بهرغم اينكه آمارها نشان ميدهد؛ اشتغال بالا رفته، ولي تورم ايجاد نشده است. اين همان نكته را ثابت ميكند كه مردم فايده و سود را در امرار معاش خود در تحليل نهايي مشاهده نميكنند.
كانديداها در شرايط كنوني حزبي و اجتماعي
در بخش كانديداها همانگونه كه در شرايط حزب در انتخابات صحبت كرديم، در ارتباط با شرايطي كه كانديداها با آن روبهرو هستند، چند نكته را يادآور ميشوم. كانديداهاي يك حزب نيز همان وظيفه پرمخاطره را دارند. اينكه بتوانند خودشان را با شرايط كنوني حزبي از يك طرف و شرايط اجتماعي از طرف ديگر مطابقت بدهند. چالش كانديداها اين است كه بتوانند پيام و خط اصلي سياستي را كه دارند با پلتفرم حزبي و شرايط جامعه همراه كنند. آنها نميتوانند به صورت خيلي مترقي از حزب پيشي بگيرند، چرا كه اين يك نوع فاصلهگيري است. سوال اينجاست كه چگونه هماهنگ با ضرباهنگ حزب پيش بروند. در اين رابطه اگر بخواهيم، مثالي بزنيم و به انتخابات سال 2008 برگرديم كه اوباما براي اولين بار كانديدا شده بود؛ از طرف حزب دموكرات هفت الي هشت كانديدا بود. از ميان اينها آقاي كوسينيچ نماينده مجلس از اوهايو، آقاي گارول فرماندار سابق ايالت آلاسكا بودند. در حقيقت آنها پيامهاي خيلي مترقي و مثبتي را در سياست داخلي و هم سياست خارجي داشتند. اما پيامهاي اينها آن قدر مترقي بود كه نميتوانست با ضابطه محافظكار سرمايهداري امريكايي همراه شود. در حقيقت اين دو نفر با لابيهاي اسراييل از جمله ايپك هيچ تماسي نگرفتند تا آنها را خاطرجمع كنند. به اين دليل در سه، چهار ماه اول مشخص شد كه اين دو كانديدا فرصتي ندارند و به صورت جدي برنامه آنها پيش نخواهد رفت. باراك اوباما يكي از نمونههاي نامزدهايي است كه توانست خود را با حركتهاي اجتماعي امريكا مطابقت بدهد. باراك اوباما يك تيم قوي داشت و پيامهاي خود را به گونهاي هنرمندانه طراحي ميكرد. اوباما از نظر روانشناسي مردمي دريافته بود كه مردم از دو دوره جورج بوش و ديك چيني خسته هستند و تغيير و تحول ميخواهند. بنابراين تمام كمپين خود را بر اساس شعار «تغيير و تحول» بنا كرد. اوباما و تيم او اين ذكاوت را داشت كه دقيقا عنوان نميكرد كه قرار است چه چيزي را تغيير دهد، اما كمپين و مردم را منتظر تغيير نگه داشت. مردم در ذهن و فرافكني خودشان هر يك «تغيير» را به نوعي تعبير ميكردند. اين نكته فرعي است. اما نكته اصلي اين است كه تغيير و تحول را در شرايط امريكايي ميتوانست طراحي كند. در سياست داخلي و همچنين در تحولخواهي و واكنش به حزب جمهوريخواه در دوره بوش بهخصوص بر سر موضوع اسراييل حواس او جمع بود و ميدانست كه اين تعيينكننده است. بنابراين حاميان و لابيان اسراييل را اطمينان داده و به كنفرانس آيپك رفته بود. از آنجا كه هر كانديداي سنگين وزن در سنا و كاخ سفيد بالاخره بايد با لابي اسراييل تماس بگيرد و جدي بودن كانديداتوري خود را نشان دهد، بنابراين اوباما اين كار را انجام داد. بعدها اين سوال به وجود آمد كه اطمينان خاطري كه اوباما به لابي اسراييل پيش از انتخاب شدن داده بود تا چه اندازه بوده است؟ اين سوال زماني كه برجام حاصل شد از اهميت بيشتري برخوردار شد. زماني كه مذاكرات هستهاي به پايان خود نزديك شد و اسراييليها اوباما را در اين مساله راسخ يافتند، خشمگين شدند كه اوباما زير قولش زده چون قبل از انتخابات به آنها قول داده بود كه همواره مراقب اسراييل است و از آن حمايت خواهد كرد.
در آن مقطع حواس اوباما كاملا جمع بود. او در نوامبر انتخاب شده بود و قرار بود بيستم ژانويه به كاخ سفيد بيايد. در اول ژانويه 2008 قبل از اينكه ايشان به كاخ سفيد بيايد، اسراييل به غزه حمله كرد و دست به كشتار وسيعي از فلسطينيان در غزه زد. اوباما درباره اين تحول سكوت كامل اختيار كرد و تقريبا خود را در زيرزمين مخفي نگه داشت. محاسبات اوباما به عنوان يك عقل سياسي در شرايط سياسي سرمايهداري، اقتصادي امريكا اين گونه بود؛ « درست است كه من هميشه نميتوانم از حقانيت يا مسائل انساني دفاع كنم، اما اگر من موفق شوم و به كاخ سفيد بروم، ميتوانم كارهايي را در محدودهاي كه مناسبات قدرت در امريكا اجازه ميدهد، انجام دهم» و همين كار را هم انجام داد. در همين محدوده، به صنعت ماشين سوبسيد داد، در همان ركود اقتصادي تحت برنامه TARP به بانكها قرض داد، بهداشت عمومي را كه هيچ دولتي از پس انجام آن برنمي آمد به گونهاي كه البته نميتوان گفت عالي اما خوب بود، اجرايي كرد و در حوزه سياست خارجي نيز به برجام رسيد.
تقسيمبندي كانديداها
اكنون كانديداها درون حزب دموكرات به دو بخش تقسيم ميشوند: 1. در قالب سنتي حزب دموكرات، مثل اكثر كانديداهاي اعلام شده. 2. خيلي مترقي، عبور از قالب سنتي حزب دموكرات، مثل برني سندرز و خانم تولسي گابورد.
كانديداهاي حزب سنتي دموكرات كه اكثرا هستند، كانديداتوري خودشان را اعلام كردهاند و حدودا و تا آنجا كه فرصت بوده پلتفرمهاي خودشان را اعلام كردهاند. اما نكته مهم و كليدي اين است، درست است كه برني سندرز بهرغم شتاب معنوي و سياسي كه داشت در 2016 انتخاب نشد، اما مهم اين است كه پلتفرم و روحيه حزب دموكرات را تغيير داد. اكنون نهتنها حزب دموكرات بلكه كانديداهاي ديگر پيامها و پلتفرمهاي آنها رو به جلو و مترقيتر شده است كه اين موضوع خود را در مسائل اجتماعي نشان خواهد داد، بهخصوص اينكه بهداشت از مهمترين مسائل است، مساله بهداشت عمومي و سياست حزب در رابطه با آن در حال حاضر تغيير كرده است و برني سندرز توانست آن آستانه را بشكند و به همين دليل اين موضوع را در پلتفرم اين كانديداها مشاهده ميكنيم. البته در ارتباط با اين موضوع نام هر يك از كانديداها را خواهيم برد.
در مورد سياست خارجي و سياست سلطه جهاني و كششهاي امپرياليستي و جنگهاي مستقيمي كه امريكا در نقاط مختلف دنيا انجام ميدهد، ساختار حزب دموكرات مقاومت كرده و تا كنون آن وجهه مترقي برني سندرز را بهرسميت نميشناسد. به دليل اينكه سيستم قدرت جوانب متفاوتي دارد. در تحليل نهايي با سياست خارجي امريكا و تهديدهاي نظامي امريكا، با آن مقابله كردن و آن را مورد نقد قرار دادن چه بسا مشكلتر از جوانب ديگر سيستم قدرت است.
John Hickenlooper
استاندار ايالت كلورادو بوده است. پيام اصلي او «حمايت از محيط زيست» و مقابله با تغييرات اقليمي است. اين مساله به اندازه كافي دغدغه امريكاييها نيست كه وي را انتخاب كنند، بهرغم حياتي بودن موضوع، براي مردم يك مساله انتزاعي است و ملموس نيست. گويا از كمپين مي خواهد استفاده كند كه اهميت موضوع خطر براي محيط زيست را به عموم منتقل كند.
Sherrod Brown
نماينده كنگره از ايالت اوهايوست. ايالتهاي اوهايو و فلوريدا هر دو خيلي مهم هستند، چون در انتخابات به هر طرف ممكن است متمايل شوند، بران بهداشت عمومي قوي براي همه ميخواهد و كانديداي چپ در حزب شناخته ميشود، ولي كليت سندرز را ندارد.
Cory Booker
سياهپوست و جوان فارغالتحصيل دانشگاه ييل است. قبلا شهردار، ولي اكنون سناتور از ايالت نيوجرسي است. خيلي سعي ميكند با تظاهر به ارايه تصوير مترقي توجه جلب كند اما در معيار كنوني حزب، محافظهكار شناخته ميشود. براي كمپين انتخاباتياش از داماد ترامپ، كوشنر پول گرفته بود، نسبت به بهداشت عمومي راست شناخته ميشود. در مورد سياست خارجي از لابي اسراييل حمايت ميكند. چند سال پيش به عنوان يك وكيل دادگستري از شركت سرمايهدار
Bain Capital در دادگاه دفاع كرده بود كه اكنون وجه خوبي برايش ندارد.
Beto O’Rourke
نماينده مجلس نمايندگان از تگزاس . جوان و خيلي محبوب بين مردم است. در انتخابات نوامبر 2018 نزديك بود كه تد كروز جمهوريخواه دست راست را شكست بدهد. وي نيز پلتفرم مترقي نسبت به سياست داخلي ارايه ميدهد.
Joe Biden
معاون اوباما براي 8 سال در كاخ سفيد، سنش كم نيست، ولي بيش از همه، نماينده سنتي حزب دموكرات است. وي اكنون در نظرسنجيها بالاترين است. وي فعلا كانديداتوري خود را اعلام نكرده، ولي خيليها در حزب از وي حمايت ميكنند. بين طبقه كارگر سفيدپوست محبوب است كه براي پيروزي، حزب دموكرات نيازمند اين قشر اجتماعي است.
Steve Bullock
از سال 2013 استاندار ايالت مانتانا بوده است. معمولا استانداران در انتخابات رياستجمهوري شانس خوبي دارند، از آنجا كه مردم فكر ميكنند كه تجربه قوه مجريه را در يك ايالت داشتهاند، ولي بولاك كاملا ناشناخته بوده و ايالت مانتانا بسيار دور افتاده است. در اين مقطع به نظر ميرسد اصلا شانسي ندارد.
Kamala Harris
جوان و زن كه اين دو نكته مثبت به حساب ميآيد. وي رگه سياهپوستي و سرخپوستي نيز دارد. كانديدايي قوي و مترقي در چارچوب سنتي حزب شناخته ميشود. قبلا دادستان كل ايالت كاليفرنيا بوده و اكنون يكي، از آن دو سناتور كاليفرنياست. از نظر سياست داخلي و بيمه اجتماعي نيمه چپ و خيلي مخالف ترامپ شناخته شده است. خبر هست كه براي كمپين انتخاباتي از وزير خزانهداري ترامپ استيو منوچين وجوهات دريافت كرده بود. از نظر خاورميانه مثبت نيست و همراهي خود را با لابي اسراييل به نوعي منعكس كرده بود.
Kirsten Gillibrand
زن سفيدپوست و اكنون سناتور ايالت نيويورك است. وي بخش سنتي حزب دموكرات را نمايندگي ميكند و به هيلاري كلينتون نزديك بوده است. در برنامهها به مسائل و مبارزه با تبعيض عيله زنان و زن آزاري و توسعه اقتصادي توجه داشته است.
Elizabeth Warren
زن سفيدپوست است، قبلا استاد دانشكده حقوق دانشگاه هاروارد و اكنون سناتور ايالت ماساچوست است. در چارچوب سنتي حزب، خيلي مترقي و چپ محسوب ميشود. مادرش به تنهايي وي را بزرگ كرد و از طبقه كارگر آمده است. وي معتقد است كه برنامه رفاهي و بيمه اجتماعي از طرف دولت براي بخش آسيبپذير باعث شد كه وي بتواند استاد دانشگاه هاروارد و در نهايت سناتور بشود. معتقد است كه بنگاههاي فناوري مثل گوگل، فيسبوك و مايكروسافت بسيار بزرگ شده و به مونوپولي تبديل شدهاند. وي در پلتفرمش قول داده كه اين بنگاهها را به بخشهاي كوچكتر تقسيم كند (همانطور كه دههها پيش شركت نفت راكفلر به وسيله دادگاه تكهتكه شد) بانكها هم در امريكا بسيار بزرگ شدهاند، ولي وي قدرت آن را در خود نميبيند كه با بانكها روبهرو شود.
از نظر سياست خارجي مثبت نيست و به لابي اسراييل نزديك به نظر ميرسد. يكبار وقتي خبرنگاري از كشته شدن كودكان فلسطيني از وي پرسيد، وي پاسخ داد كه امنيت اسراييل براي ما خيلي مهم است. در رسانهها، از ديد روانشناسي، وي دشمن اصلي ترامپ شناخته ميشود.
كانديداهاي مترقي كه از ساختار سنتي حزب دموكرات عبور كردهاند
Bernie Sanders
سناتور از ايالت ورمانت، در كمپين انتخاباتي ٢٠١٦، مواضع مترقي، مثل بهداشت عمومي براي همه را به پلتفرم حزب تحميل كرد. مرد سفيدپوست و يهوديتبار است، ولي اين باعث نميشود كه در حمايت از فلسطينيان از اسراييل انتقاد شديد نكند. پدر وي از اروپاي شرقي مهاجرت كرده و سنت سوسياليستي اروپايي در وي بوده است. در دهه 60 ميلادي از فعالان دانشجويي و مدني بوده است. در طول سالها وي همواره خود را سوسياليست معرفي ميكرد. در انتخابات رياستجمهوري 2016، نزديك بود كه كانديدا شود و خيليها در ايالات صنعتي كه به ترامپ راي دادند، اذعان دارند كه حاضر بودند در 2016 به وي راي بدهند. در نظرسنجيها وي از شانس بالايي برخوردار است و فقط از جو بايدن عقبتر است. به همين جهت، در ٢٠١٦ تنها كانديدايي بود كه دعوت لابي اسراييل آيپك را قبول نكرده بود و از سپهر سياست خارجي حزب كاملا متفاوت و جلوتر است.
Tulsi Gabbard
زن جوان با تبار كمي بومي و مادر هندي است. خانم تولسي گابورد نماينده مجلس از ايالت هاوايي است. از خانواده نظامي ميآيد، به همين جهت وي براي جنگ عراق داوطلب شد. حضور وي در ميدان جنگ باعث شده كه وي مخالف شديد با سياست خارجي ميليتاريست امريكا و سياست سلطه و دخالت در كشورهاي ديگر داشته باشد. نسبت به سياست خارجي شايد بتوان گفت كه وي مترقيترين كانديداي دموكرات است، وي به عنوان نماينده مجلس از كميته امور خارجي به سوريه سفر كرده و با بشار اسد ملاقات كرده بود. پلتفرم وي اين است كه اگر كشوري خطر براي جامعه امريكا ايجاد نميكند، نبايد به آن حمله نظامي كرد، به همين جهت ماه گذشته بهطور غيرمترقبه و غيرمتعارفي در رسانههاي امريكا مورد حمله قرار گرفت. اين جور احساس ميشود كه حزب دموكرات يا رسانهها در چارچوب سيستم قدرت، بخواهند كه وي را بياعتبار جلوه دهند كه از دور خارج شود. بعضي رسانهها شايعهپراكني ميكردند كه روسيه از كانديداتوري وي حمايت ميكند. در صورتي كه گابورد بين جوانان بسيار محبوب است. خانم تولسي گابورد به برني سندرز نزديك است و مكمل يكديگر در اين كمپين انتخاباتي خواهند بود. سندرز چند اظهارنظر منفي در مورد سوريه و ونزوئلا اظهار كرده ولي تولسي گابورد در اين موارد ديسيپلينهتر به نظر مي رسد. در سال 2016 خانم گابورد معاون كميته مركزي حزب دموكرات بود ولي وي از آن مقام استعفا داد كه بتواند از كمپين سندرز حمايت مستقيم كند. گابورد واژه امپرياليسم را به كار نميبرد، ولي منتقد جدي سياست خارجي امريكاست. او تحت فشار بود كه از موضع الحان عمر نسبت به اسراييل انتقاد كند، ولي اين كار را نكرد. خيليها نسبت به اين سياستمدار جوان كنجكاوند.