درآمدي بر تاثير ادبيات بر سينما
اصالت فيلم
محسن آزموده
بحث از رابطه و نسبت سينماي داستاني و ادبيات مفصل و درازدامن است و در حوصله يك يادداشت مطبوعاتي نميگنجد. اين رابطه دو سويه است و هم در صورت (فرم) و هم محتوا امكانپذير است. نمونههاي اين تاثير و تاثر نيز در طول تاريخ سينما مشهود و آشكار است. در يادداشت پيش رو عمدتا به تاثير ادبيات بر سينما يا به عبارت ديگر اثرپذيري سينما از ادبيات خواهيم پرداخت. شايعترين و رايجترين شكل اين اثرپذيري اقتباس سينما از آثار ادبي است، يعني اينكه فيلمي بر اساس فيلمنامهاي مبتني بر يك اثر ادبي اعم از قصه، داستان بلند، رمان، زندگينامه، خاطرات و يادداشتهاي ادبي يا ... ساخته شود.
اين شكل اقتباس نيز ميتواند به طرق مختلف صورت بگيرد. يعني ممكن است سينماگر يا فيلنامهنويس، فيلم خود را - تا سر حد امكان - طابقالنعل بالنعل بر اساس اثر ادبي خلق كند و سكانس به سكانس، مطابق فصلبندي قصه يا داستان يا رمان يا ... شخصيتها و گفتارها و توصيفات آن را به تصوير بكشد. اقتباس همچنين ميتواند به صورت برداشت آزاد باشد، يعني سينماگر يا فيلمنامهنويس بر قطعه يا بخش خاصي از اثر ادبي متمركز شود يا به اصطلاح ايده كلي را از آن اخذ كند و به آن شكل و شمايل مورد نظر خود را بدهد.
يكي از رايجترين كارها در اقتباس سينمايي از آثار ادبي، مقايسه اثر سينمايي با اثر ادبي است، يعني اين بحث كه نسخه سينمايي را با نسخه ادبي ميسنجند و به برتري يا فروتري يكي نسبت به ديگري حكم ميكنند. در اين مقايسه بايد وجه قياس روشن باشد و گرنه دچار خطاي سنجش دو امر غيرقابل قياس ميشويم. يعني مثلا بايد روشن شود كه سنجش مثلا فيلم دكتر ژيواگو (اثر ديويد لين) با رمان دكتر ژيواگو (اثر بوريس پاسترناك) بر چه مبناست، آيا به لحاظ اقبال مخاطبان و اثرگذاري در ايشان قياس ميشوند، آيا مراد سنجش موفقيت در پايبندي به الزامات يك اثر سينمايي موفق يا اثر ادبي است يا ... نكته حائز اهميت ديگر اينكه گاه دو فيلم اقتباسي (خواه هر دو از اثري واحد اقتباس شده باشند يا از آثاري متفاوت) از جنبههاي مختلف با يكديگر مقايسه ميشوند. مثلا گاهي اين مقايسه از جهت پايبندي و وفاداري به اثر اوليه صورت ميگيرد و زماني مقايسه از اين باب است كه كدام يك توانستهاند ارزش افزودهاي در قياس با اثري كه از آن اخذ شدهاند، ارايه كنند يا خير!
اما نكته حائز اهميت در همه اين صورتهاي اقتباس آن است كه فيلم و ادبيات، با وجود مشابهتهاي ظاهري دو گونه و صورت هنري متفاوت هستند و هر يك زبان هنري و الزامات و امكانات و ظرفيتهاي منحصر به فردي دارند. نكته مهمتر آنكه به دليل اين تفاوتهاي سرشتي و بنيادين زبان و منطق اين دو صورت هنري، هر برداشت سينمايي از يك اثر ادبي، حتي آنكه بيشترين تلاش را براي انطباق با «اصل» ادبي صورت ميدهد، در كنه خود اثري مستقل و «در خود» است و «اصل» ادبي، در اينجا صرفا اشاره به خاستگاهي دارد كه ايده اوليه اثر سينمايي را پديد آورده است.
غير از اقتباس، صورتهاي ديگري از تاثير ادبيات بر سينما را نيز ميتوان متصور شد. حضور يك شخصيت (كاراكتر) ادبي، مجازي يا حقيقي (نويسنده) به عنوان يك شخصيت سينمايي و استفاده از متن ادبي (اعم از نثر يا نظم) در «ديالوگ»ها يا گفتارهاي اثر سينمايي نمونههايي از اين اثرپذيري است.
اثرپذيري سينماي ايران از ادبيات اعم از فارسي يا غيرفارسي، در هر يك از صورتهاي مذكور چندان قابل ملاحظه نيست. عمده اين اثرپذيريها در قالب اقتباس و برداشت صورت گرفته است و در اين زمينه سينماگراني چون داريوش مهرجويي و ناصر تقوايي و امير نادري و كيومرث پوراحمد و فرزاد موتمن و واروژ كريم مسيحي شاخص هستند. در مورد اثرپذيري سينماگران از ادبيات در صورتهاي ديگر، يعني ارجاعات بينامتني و بينالاذهاني به ادبيات، ميزان آن بستگي به سطح آشنايي و فرهيختگي ادبي سينماگران و فيلنامهنويسان دارد.
براي لاغر بودن سينماي ايران از حيث اثرپذيري از ادبيات (در هر يك از صورتهاي فوق) دو علت يا دليل عمده به نظر ميرسد: نخست آشنايي اندك و ناچيز سينماگران و فيلمنامهنويسان ايراني با ادبيات (ايران و جهان) كه باعث ميشود ادبيات خواه به صورت اقتباس و برداشت مستقيم و خواه به اشكال ديگر در آثارشان بازتاب نيابد. اما دليل مهمتر درك غلط سينماگران ايراني از آموزه سينماگر مولف است. اين درك غلط كه سينماگر مولف كسي است كه خودش فيلمنامه يا ايده كار را نوشته باشد، باعث شده كه بسياري از سينماگران براي انتخاب قصه يا داستان يا حتي محتوا به سراغ آثار ادبي نروند. حال آنكه از قضا مولف بودن در سينما بيش از هر چيز به نگاه منحصر به فرد و خاص سينماگر باز ميگردد، ديدگاهي اصيل و متشخص كه حتي اگر در ساخت يك اثر به صورت مستقيم از يك اثر ادبي اقتباس كند، باز مهر اختصاصي سينماگر را بر آن ميزند و آن اثر ادبي را به خدمت به تصوير كشيدن آن نگاه ميسازد. به عبارت ديگر، سينماگر مولف الزاما كسي نيست كه متن فيلمنامه و ديالوگهاي آن را خودش نوشته باشد. اين سخيفترين برداشتي است كه ميتوان از اين آموزه داشت. سينماگر مولف كسي است كه چشماندازي نوين پديد بياورد، منظري نو و جديد كه از رهگذر آن همه چيز، حتي روايت يك اثر ادبي مالوف و آشنا به صورتي نوين آشكار ميشود. بر اين اساس ميتوان از اصالت و استقلال سينما در عين اثرپذيري آن از ساير گونههاي هنري سخن گفت و نگران اين تاثير و تاثر نبود.