ميلاد سراج
ملي شدن صنعت نفت در آن برهه زماني اقدام بسيار خوبي بود، اما بايد توجه داشت كه ما تكنولوژي اكتشاف و فناوري نفت را در اختيار نداشتيم و اين كار را براي فروش نفت ايران در بازارهاي جهاني بسيار سخت ميكرد. همين امر سبب شد تا دولت مصدق دچار بحران شود. در اين ميان انگلستان تمام عزم خود را جزم كرد تا مانع فروش نفت ايران شود. انگلستان با ملي شدن صنعت نفت از چرخه توليد نفت ايران خارج شد و پس از مدتي در قالب يك كنسرسيوم به دولت مصدق پيشنهاد نفتي دادند كه مصدق با اين پيشنهاد مخالفت كرد.
لايحهاي كه رزمآرا به مجلس برد
رزمآرا لايحهاي را به مجلس برده بود تا سهم ايران قبل از ملي شدن نفت به 50 درصد برسد. جبهه ملي با اين لايحه رزمآرا در مجلس به شدت مخالفت كرد و حتي مصدق علنا در مجلس گفت كه من ميخواهم به خاطر اين لايحه و دفاع از حق ايران با دستان خودم تو را خفه كنم. در اين ميان رزمآرا ترور ميشود و اين لايحه نيز بررسي نميشود و ملغي ميشود تا زماني كه مصدق به طور كلي نفت را ملي ميكند. مصدق به همين دليل كنسرسيوم را نميپذيرد، زيرا سهمي كمتر از لايحه پيشنهادي رزمآرا نصيب ايران ميشد.
در همين برهه زماني است كه مصدق ميگويد اگر ما نفت خود را آتش بزنيم اما به استعمار و كنسرسيوم آن را نميدهيم. دقيقا در همين نقطه است كه داستان كودتاي 28 مرداد كليد ميخورد.
وقتي انگليس امريكا را براي مشاركت در كودتا عليه دولت مصدق همراه كرد
اينجاست كه انگلستان ميتواند امريكا را متقاعد كند كه اگر همين وضع ادامه پيدا كند، ايران به پشت پرده آهنين ميرود و به كشورهاي كمونيست خواهد پيوست. انگلستان با وجود پروپاگاندايي كه در داخل ايران داشت، توانست امريكا را بترساند و با خود در كودتا همراه كند. ترس از كمونيسم بود كه باعث شد امريكا در اين كودتا انگلستان را همراهي كند. بعد از سقوط دولت مصدق ايران بالاخره با كنسرسيوم وارد همكاري شد. وضعيت در اين كنسرسيوم بهتر از قراردادي بود كه انگلستان به مصدق پيشنهاد داده بود اما بايد توجه كرد باز هم حق ايران به صورت كامل در حوزه نفت اخذ نميشد.
تاسيس اوپك و تاثير آن در درآمدهاي نفتي ايران
تاسيس اوپك و پيشرفت ايران در حوزه علم نفت باعث شد تا ايران بتواند به تدريج سود بيشتري از توليد نفت به دست آورد و نهايتا در حوالي سال 1352 بود كه ايران تقريبا توانست تمام منافع نفت خود را تصاحب كند. ملي شدن نفت در ايران تاثيرات مثبت زيادي داشت. در عرصه اقتصادي و اجتماعي به وفور شاهد تغييرات هستيم و ايران از آن وضعيتي كه در زمان قاجار و اوايل دوره پهلوي داشت، فاصله گرفت.
همانطور كه در زمان حال كشورهاي حاشيه خليجفارس به طور كلي به واسطه درآمد نفتي متحول شدند، كشور ما نيز در آن زمان به واسطه همين درآمدهاي نفتي به كل متحول شد. واردات كالا در آن زمان افزايش يافت و سرمايههاي بيشتري نيز به سمت كشور جذب شد و همه اينها مديون اقدام مصدق است. نكتهاي كه بايد گفت، اين است كه ملي شدن نفت در بلندمدت به نفع ايران شد و در همان ابتداي امر سود چنداني نصيب ايران نكرد. همين سودهاي هنگفت اقتصادي بود كه در آينده نزديك محمدرضا شاه را ديكتاتورتر كرد.
انگلوفيلها و مخالفان ملي شدن صنعت نفت ايران
در داخل كشور و در داخل دربار و رسانهها، افرادي بودند كه مخالف ملي شدن نفت بودند و اكثر آنها انگلوفيل بودند و استدلال آنها اين بود كه ما تكنولوژي مربوط به نفت را نداريم و انگلستان بهتر ميتواند آن را مديريت كند. اين طيف در مقابل خواست همگاني مردم نميتوانستند، ابراز عقيده علني كنند. شخصي مثل رزمآرا كه ملي شدن نفت را مسخره ميكرد در آن برهه زماني ترور شد و مردم براي مرگ او خوشحالي ميكردند.
تحريم نفت ايران و آغاز مخالفتها
با دولت مصدق
بيشتر مخالفتها با مصدق از زماني آغاز شد كه نفت ايران را تحريم كردند و ما وارد بحران اقتصادي شديم. اين بحرانهاي اقتصادي تبعات اجتماعي به بار آورد و باعث شد همه حزبها از توده گرفته تا مذهبيون و دربار با وي مخالفت كنند. اين مخالفتهاي سراسري با مصدق در زمان بحران اقتصادي بود و گرنه در زماني كه هنوز تحريم نشده بوديم فقط انگلوفيلها به صورت غيرعلني با آن مخالفت ميكردند. انگلوفيلها قصد خيانت به كشور را نداشتند يا عامل بيگانه نبودند، بلكه آنها بر اين باور بودند كه استفاده از روش انگلستان يا سپردن اموري همچون نفت به آنها بهتر خواهد بود. اين باور از زمان قاجار بود و خيلي از روشنفكرها به آن دچار بودند. در زمان حال هم بسياري از مردم همچنان بر اين باور هستند.
انتقادي كه به مصدق وارد است
ملي شدن صنعت نفت در ذات خود اقدام بدي نبود و پشتوانه اجتماعي در پشت آن قرار گرفت پس زمان مناسبي بود و شرايط براي آن انقلاب آماده بود، اما تمام صحبت بر اين است كه مصدق نتوانست انتظارات آن پشتوانه اجتماعي را برآورده كند وگرنه ملي شدن نفت بزرگترين خدمت جبهه ملي و مصدق به كشور بود، اما هنگامي كه سياستمدار به دنبال حرف مردم باشد و وعدههاي آرماني بدهد و نتواند آنها را اجرايي كند هم به خود و هم به مردم آسيب ميزند.
مصدق بايد با مردم حرف ميزد و به آنها ميگفت كه به زودي نميتوانيم منافع صد درصدي از ملي شدن نفت داشته باشيم و ممكن است با مشكلاتي مواجه شويم. اين را حتي خود اعضاي جبهه ملي نميدانستند. اگر قرارداد رزمآرا به امضا ميرسيد قطعا كودتا صورت نميگرفت و قطعا پاي قدرتي جوان مثل امريكا به كشور ما باز نميشد و ما فقط در عرصه خارجي با انگليس ضربه خورده از جنگ جهاني دوم روبهرو بوديم و در كوتاهمدت نيز سهم بيشتري نصيب ايران ميشد اما اگر آن قرارداد امضا ميشد تا همين ده سال پيش پابرجا ميبود.
تاثير ملي شدن نفت ايران بر منطقه
از دو منظر ملي شدن صنعت نفت ما بر منطقه تاثيرگذار بود. اول آنكه حس مبارزه با استعمار و زور را در مردم منطقه بيدار كرد به گونهاي كه جمال عبدالناصر هميشه مصدق را مقتداي خود ميدانست. بسياري از جنبشهاي ضد استعماري ديگر در منطقه نيز تحت تاثير جبهه ملي و مصدق قرار گرفتند و آنها را الگو قرار دادند. خلع يد انگلستان و آن ضربهاي كه مصدق به انگلستان زد در ذهن مردم منطقه بسيار بزرگ ديده ميشد و اين را در ذهن آنها ايجاد كرده بود كه ما هم ميتوانيم در مقابل استعمار بايستيم و حق خود را دريافت كنيم. از منظر دوم كشورهاي حاشيه خليجفارس مشاهده كردند كه اين جنبش در بلندمدت باعث شد تا ما پيشرفت كنيم و به جهش اقتصادي برسيم و اين جهش اقتصادي سبب تحولات خوب در كشور ما شد و بسياري از كشورهاي عربي منطقه اين جنبه اقتصادي ملي شدن نفت را سرلوحه كار خود قرار دادند.
الگوي ملي شدن صنعت نفت و ارتباط آن با تاسيس اوپك
الگوگيري اوليه كشورهاي پيشرفته عربي از ما بود. جنبش ملي شدن نفت تاثير بسزايي در تشكيل اوپك داشت و باعث شد تا كشورهاي ديگر نيز امورات نفت خود را به دست بگيرند و در نگاهي فراتر حتي باعث شد تا كشورهاي خاورميانه حرفي براي گفتن در عرصه جهاني داشته باشند.
درسي كه ملت ايران بايد از اين رويداد تاريخي بگيرند، اين است كه نبايد غلو كرد و از اشخاص قهرمانهايي ساخت كه انتظار برود يكشبه ملت ايران و كشور ايران را متحول كند. خيلي از مردم ايران در آن برهه زماني فكر ميكردند كه اگر نفت ملي شود تمام مشكلات كشور يك شبه حل خواهد شد و هنگامي كه ما وارد بحران شديم به جاي اينكه همبستگي را حفظ كنند و پشت مصدق بايستند به او فحاشي كردند و عليه او شعار دادند. متاسفانه اين بسيار غمانگيز است كه طبق اسناد يكي از كم هزينهترين كودتاهايي كه سيا انجام داده، كودتاي 28 مرداد است. اين بسيار مايه وهن براي كشور ماست كه مردم از قهرمان خودشان حمايت نكردند و اين حمايت نكردن ريشه در اين داشت كه مردم انتظار داشتند همه چيز يك شبه
بايد حل شود.
هنگامي كه مصدق نتوانست مشكلات را سريع حل كند، مردم پشت او را خالي كردند. در زمان حال نيز همين مساله وجود دارد و برخي مردم قدردان خدمات نيستند. سياستمداران ما بايد از تجربه مصدق استفاده كنند و نبايد پشت حرف مردم قرار گيرند، بلكه بايد مردم را رهبري كنند. بد نيست سياستمدار به حرف و خواست مردم توجه و آن را برآورده كند، اما اينكه سياستمداري به دنبال اجرايي كردن شعارهاي مردم باشد و هر چيزي را توجه كند و هر صدايي را بخواهد اجرايي كند، يك پوپوليست است و نميتوان اسم سياستمدار بر او گذاشت. بزرگترين اشتباه مصدق در آن برهه زماني اين بود كه پشت حرف مردم ايستاد. اگر مصدق خواستههاي مردم را هدايت ميكرد و آنها را راهبري ميكرد كار به اينجا نميرسيد. جامعه هزاران خواسته دارد كه بسياري از آنها آرمانگرايانه و غيرواقعي بود. جبهه ملي و مصدق نبايد اين اشتباه را ميكردند اما به آن دچار شدند.
انگلستان با ملي شدن صنعت نفت از چرخه توليد نفت ايران خارج شد و پس از مدتي در قالب يك كنسرسيوم به دولت مصدق پيشنهاد نفتي داد كه مصدق با اين پيشنهاد مخالفت كرد.
مصدق ميگفت اگر ما نفت خود را آتش بزنيم اما به استعمار و كنسرسيوم آن را نميدهيم.
انگلستان با وجود پروپاگاندايي كه در داخل ايران داشت، توانست امريكا را بترساند و با خود در كودتا همراه كند.
وضعيت در اين كنسرسيوم بهتر از قراردادي بود كه انگلستان به مصدق پيشنهاد داده بود هرچند باز هم حق ايران به صورت كامل در حوزه نفت اخذ نميشد.
تاسيس اوپك و پيشرفت ايران در حوزه علم نفت باعث شد تا ايران بتواند به تدريج سود بيشتري از توليد نفت به دست آورد و نهايتا در حوالي سال 1352 بود كه ايران تقريبا توانست تمام منافع نفت خود را تصاحب كند.
در داخل كشور و در داخل دربار و رسانهها، افرادي بودند كه مخالف ملي شدن نفت بودند و اكثر آنها انگلوفيل بودند و استدلال آنها اين بود كه ما تكنولوژي مربوط به نفت را نداريم و انگلستان بهتر ميتواند آن را مديريت كند.
بيشتر مخالفتها با مصدق از زماني آغاز شد كه نفت ايران را تحريم كردند و ما وارد بحران اقتصادي شديم. اين بحرانهاي اقتصادي تبعات اجتماعي به بار آورد و باعث شد همه حزبها از توده گرفته تا مذهبيون و دربار با وي مخالفت كنند.
ملي شدن صنعت نفت ما بر منطقه تاثيرگذار بود. اول آنكه حس مبارزه با استعمار و زور را در مردم منطقه بيدار كرد، به گونهاي كه جمال عبدالناصر هميشه مصدق را مقتداي خود ميدانست. بسياري از جنبشهاي ضد استعماري ديگر در منطقه نيز تحت تاثير جبهه ملي و مصدق قرار گرفتند و آنها را الگو قرار دادند.
خيلي از مردم ايران در آن برهه زماني فكر ميكردند كه اگر نفت ملي شود تمام مشكلات كشور يك شبه حل خواهد شد و هنگامي كه ما وارد بحران شديم به جاي اينكه همبستگي را حفظ كنند و پشت مصدق بايستند به او فحاشي كردند و عليه او شعار دادند.