نزديك سه هفته است كه سيل از شمال تا جنوب، از شرق تا غرب ايران را فراگرفته است. كمتر استاني است كه گرفتار اين سيل توفنده نشده باشد. حالا مردم خود از راه كوه و دره به امدادرساني با ديگر بلاديدگان ميشتابند. دولت اما با تمام تيرهاي انتقادي كه در اين روزها از همه جا بر او ميبارد، به طور همهجانبه با تمام امكانات خود از همه نقاط ايران، به ياري استانهاي مصيبتزده شتافته است. قوه مجريه، در حالي مجبور است پاسخگوي انتقادهاي بجا و بيجاي تريبونهاي مختلف باشد كه خود فاقد تريبوني فراگير است و انتقادها كه گاهي از مرز نقد عبور كرده و بيشتر به درشتگويي و حتي شايعه و دروغ و تخريب شبيه ميشوند، بعضا بيپاسخ ميمانند. رسانه ملي كه اين روزها ميتوانست فضاي روحي و رواني جامعه را در دست گيرد و خللها و نقصانها را مسوولانه براي مردم توضيح دهد، باري به هر جهت حركت ميكند و چه بسيار كه نوك تيز حملات و انتقادهايش متوجه دولت و مديراني ميشود كه در ميدان حاضرند و به قول وزير كشور بعضا از مردم عصباني كتك هم خوردهاند!
با اين وصف رنج دولت از نداشتن يك رسانه فراگير كاملا آشكار است؛ بنابراين برخي صاحبنظران تاسيس رسانهاي براي دولت خصوصا در مواقع بحراني را ضروري ميدانند و از امكان تحقق اين مهم ميگويند. اسماعيل گراميمقدم سخنگوي حزب اعتماد ملي در يادداشتي كه در صفحه يك همين شماره ميخوانيد، از راههاي احياي صداوسيما گفته و سروش اكبرزاده، فعال سياسي اصلاحطلب نيز در يادداشتي ديگر كه در همين صفحه ميخوانيد، به مقايسه نسبت ميان دستاوردهاي دولت و ضعفهاي موجود در اطلاعرساني پرداخته است. با اين همه اما آنچه در ادامه ميخوانيد گفتوگويي است با مرتضي مبلغ، عضو شوراي عالي سياستگذاري اصلاحطلبان و معاون سياسي وزارت كشور در دولت سيد محمد خاتمي.
ارزيابي شما از عملكرد صداوسيما خصوصا در ارتباط با فعاليتهاي دولت از جمله در مساله سيل چگونه است؟
باوجود اينكه بناي نويسندگان قانون اساسي بر اين بوده كه صداوسيما، صداوسيماي ملت باشد، نه يك جناح خاص ولي با كمال تاسف شاهد هستيم كه به تدريج عمدتا تبديل به صداوسيماي يك جريان و جناح خاص شده و در تراز يك صداوسيماي ملي عمل نميكند. البته اين نكته تنها به بحران سيل ربط ندارد، بلكه صدا و سيما در اكثر زمينهها چنين عمل ميكند و صداي منتقدان بسياري را در طول اين دو، سه دهه گذشته، بخصوص يك دهه گذشته را در آورده است. هر چه هم دلسوزان اين كشور تذكر و هشدار ميدهند هيچ فايدهاي ندارد. گويا يك جريان خاصي در آنجا حضور داشته و برنامهسازيهاي خود را انجام ميدهد و به هر نحوي كه بخواهند، بدون حساب و كتاب، برنامهسازي ميكنند، شبكههاي خبري را نظم و سامان ميدهند.
آنجا كاملا يكطرفه و يكسويه عمل ميكنند و متاسفانه آسيبهاي زيادي را به فضاي رسانهاي كشور، وجدان جامعه، شرايط سياسي اجتماعي و فرهنگي وارد كردهاند.
اين طبيعي است كه در هر مساله مهمي اين مشكل وجود دارد از جمله جريان سيل اخير. يعني در موضوع سيل همه نشان دادند اين بحران يك آسيب ملي بوده كه بر همه كشور عارض شده است و همه بايد يكصدا و همنوا در راستاي حل مشكلات عمل كنند. از سويي همگان هم اذعان داشته كه اگر كاستيها و كمبودها و تقصير و قصورهايي وجود داشته متوجه همه است. يعني همه به انواع مختلف در آن سهم داشته و نميتوان آنها را بر يك دستگاه و قوه خاص متمركز كرد و به آن تقليل داد. اما متاسفانه در چنين شرايطي شاهد هستيم، آنطور كه بايد و شايد عمل نميشود و صداوسيما همان رفتار همواره خود را ادامه داده و ادامه ميدهد.
آيا دولت براي ارتباط مطمئن و مستمر و پايدار با بدنه اجتماعي و مردم با مشكل روبهروست؟! آيا قوه مجريه را براي رفع خلأ موجود نيازمند يك رسانه گسترده همچون صداوسيما ميدانيد؟!
اگر صداوسيما واقعا نقش قانوني و ملي خود را ايفا ميكرد، صداي ملت بود، صداي همگان بود، ما خيلي كمتر با اين مشكلات مواجه بوديم. متاسفانه صداوسيماي ما انحصاري است و اجازه هم داده نميشود رسانه موازي در برابر آن قد علم كند. خب موسسان قانون اساسي هم مطلقا تصور امروز را از رسانه ملي صداوسيما نداشتند و فكر ميكردند، واقعا رسانهاي است كه چون منتسب به حاكميت است صداي ملت خواهد بود و هيچ تبعيضي قائل نميشود و كاملا در راستاي منافع و مصالح ملي و عمومي عمل ميكند و كمترين تصوري از وضعيتي كه امروز براي صداوسيما به وجود آمده نداشتند. وگرنه من مطمئنم به هيچوجه رسانه را انحصاري نميكردند.
به هرحال با نقشي كه اين رسانه اعمال ميكند، واقعا بسيار ضروري است كه سازوكارهاي قانوني ايجاد شود براي اينكه دستگاهها و جريانها و جناحهاي سياسي مختلف كشور، دولت و ساير قوا بتوانند رسانههاي خاص خود را داشته باشند كه بتوانند حرف خود را بزنند. طبيعي است كه ساير رسانهها ميتوانند، نقد كنند. اما به اين شرط كه بتوانند قدرت پاسخگويي و قدرت دفاع از خودشان را داشته باشند. هم نقد شوند و هم پاسخ دهند.
شرايطي كه در حال حاضر جريان دارد، به گونهاي است كه يكسويه همه نقدها از طرف يك جريان و دستگاه متوجه دولت ميشود. اين در حالي است كه اگر دولتي سر كار بيايد كه باب طبع جريان صداوسيما باشد، ميبينيم نه تنها نقدي وجود ندارد بلكه سعي ميكنند نقدها را پوشانده و همه چيز مثبت جلوه داده شود. كمااينكه در آن سالهاي كذايي دولت قبلي شاهد اين رفتار بوديم. بنابراين اگر بشود سازوكاري پيدا كرد كه همه دستگاهها و جريانها بتوانند رسانه مختص خود را داشته باشند و از خود دفاع كنند و همه هم بتوانند در قالب مقررات همديگر را نقد كنند شرايط كاملا سازندهاي فراهم خواهد شد. البته من نميدانم چنين امكاني به اين زودي محقق ميشود، اما دولت ميتواند از امكانات موجود در فضاي مجازي استفاده كرده و از سايتهاي مختلف و خبرگزاريهايي كه در اختيار دارد يا ميتواند داشته باشد، روزنامهها، مطبوعات به نحو احسن استفاده كند. البته متاسفانه بارها در طول اين شش سال گذشته گفته شده كه يكي از نقاط ضعف خيلي جدي دولت موضوع تيم رسانهاي دولت است كه عقيم و ناكارآمد و ضعيف است. دولت بايد يك تيم قوي و منسجمي را ترتيب بدهد تا بتوانند كار اطلاعرساني قوي داشته و از كارهاي خود دفاع كرده، پاسخ منتقدان به ويژه مخربان را بدهند و البته متقابلا انتقادها را گوش كرده و نقاط ضعف خودشان را رفع كنند. متاسفانه دولت در اين زمينه بسيار ضعيف عمل كرده و يكي از نقاطي كه باعث شده آسيبهاي جدي به دولت وارد شود همين ضعف تيم رسانهاي دولت است كه از ابتدا بوده و همچنان هم ادامه دارد.
موانع ايجاد يك پل ارتباطي رسانهاي ميان دولت و ملت چيست؟ آيا دولت بنا بر قانون نميتواند يك راديو و تلويزيون مستقل داشته باشد؟
ظاهرا بر اساس قانون و تفسيري كه شوراي نگهبان از قانون اساسي دارد، هيچ دستگاهي نميتواند رسانه از جنس صداوسيما اما به طور مستقل داشته باشد، البته ميتوانند از ساير انواع رسانهاي برخوردار شوند، كمااينكه دارند. مگر اينكه سازوكار جديد يا تفسير جديدي ارايه شود كه اين موضوع به حوزه حقوقدانان مربوط ميشود. اينكه اشاره كردم كه دولت بايد تيم رسانهاي خود را قوي كرده و از مكانات و ظرفيتهاي رسانهاي استفاده كند، اين به اين معني نيست كه اهميت صداوسيما را كمرنگ نشان دهم. به عقيده من در شرايطي كه صداوسيما چنين يكجانبه عمل كرده و برخلاف مصالح عمومي در موارد عديدهاي عمل ميكند، دولت بايد از طرق ديگري اين كمبودها و كاستيها را جبران كند. اما در مورد اينكه دولت چطور ميتواند با جامعه رابطه برقرار كند، به نظر من مهمترين سازوكار اين است كه نخست يك تيم رسانهاي كاملا قدرتمند و كارآمد را شكل دهد. بعد از آنجا كه دولت طبق قانون اساسي نمايندهاي در شوراي نظارت بر صداوسيما دارد، بايد جديتر عمل كرده و با شهامت و شجاعت اين مطالب را پيگيري كند، ميتواند از اين طريق گزارشي مبني بر اينكه اين اشكالات اعلام و تذكر داده شده است را به مردم اعلام كند كه با وجود اين تذكرات كسي توجه نكرده است. از اين طريق حداقل مردم مطلع ميشوند كه اين اتفاقات افتاده و پيگيري صورت گرفته است اما دولت حتي اين كار را هم نميكند.
از طرف ديگر اگر تيم رسانهاي قوي وجود داشته باشد، ميتواند رابطه دوسويه و قوياي با بدنه اجتماعي برقرار كند. يادمان باشد صداوسيما به همين اندازه كه يكطرفه و يكسويه عمل كرده، متاسفانه به همين اندازه هم اعتماد خود را در جامعه از دست داده است. يعني شما ببينيد امروز متإسفانه چه استقبال گستردهاي به سمت رسانههاي فارسيزبان خارج از كشور وجود دارد . يقينا يكي از دلايل مهم آن، نوع رفتار صداوسيماست كه خيليها را به سمت رسانههاي فارسي زبان خارج از كشور كه هيچ خيري براي اين جامعه نميخواهند، كوچ داده است. بنابراين صدا و سيما تا اندازه زيادي اعتماد خود را در جامعه از دست داده است. شاهد اين نظر هم گسترش ماهوارهها و مخاطبان رسانههاي خارجي است.
بنابراين در اين شرايط دولت بايد از ظرفيتها، فايده بيشتري برده و روابط سازندهاي با جامعه برقرار كند. به نظر من اين شدني است. اگر بخواهم به نكته بعدي اشاره كنم، موضوع شجاعت است. در بيان حقايق يك شجاعت لازمي نياز است كه مديران و دولتمردان بايد داشته باشند. به دليل فضاهاي مختلف سياسي امنيتي و فشارهايي كه هست، اين شجاعت از بسياري مديران گرفته شده است. ولي به نظر من اين نميتواند عدم شجاعت را توجيه كند. بالاخره كساني كه با راي مردم آمدند و در مسند مسووليت قرار گرفتهاند يا بايد در راستاي مطالبات مردم و وعدههايي كه به مردم دادند، شجاعانه عمل كنند يا اگر نميتوانند، نبايد اين مسووليت را قبول ميكردند. كسي كه وزير است بايد محكم و شجاعانه از كار خود دفاع كند. اگر تهمتي ميزنند، اگر اشتباهي ميكنند، اگر شانتاژي براي كارش به انواع مختلف به راه مياندارند، بايد سعي كند پاسخ دهد و نگذارد اين يكهتازي عليه جريانها رخ دهد و لذا اين شجاعت را ما در خيلي از مديران نميبينيم، دليلش را اشاره كردم ولي اين را توجيه نميكند. يعني كساني كه كار رسانهاي ميكنند، بايد شجاعت افشاي حقايق و كساني كه عليه منافع ملي عمل ميكنند را داشته باشند. اگر دايم محافظهكاري كنند و از كنارش بگذرند كه مبادا دردسري برايشان درست شود خب همين آش و همين كاسه است كه ميبينيد.
بدون در نظر گرفتن موانع قانوني اين مساله، با توجه به عملكرد صداوسيما، آيا دولت بايد رسانهاي در سطح رسانه ملي داشته باشد؟
فكر ميكنم اين مسالهاي ضروري است ولي اينكه به گفته شما قانون اجازه ميدهد يا خير، بحث ديگري است. سالهاي سال است اين بحث مطرح شده كه دولتها يك رسانه مستقل براي خود داشته باشند، برنامهها و سياستهايشان را بگويند، با مردم ارتباط مستقيم داشته باشند. ولي خب تا اين لحظه قانون چنين اجازهاي را نداده است.
باوجود اينكه بناي نويسندگان قانون اساسي بر اين بوده كه صداوسيما، صداوسيماي ملت باشد، نه يك جناح خاص ولي با كمال تاسف شاهد هستيم كه به تدريج عمدتا تبديل به صداوسيماي يك جريان و جناح خاص شده و در تراز يك صداوسيماي ملي عمل نميكند.
همگان هم اذعان داشته كه اگر كاستيها و كمبودها و تقصير و قصورهايي وجود داشته متوجه همه است. يعني همه به انواع مختلف در آن سهم داشته و نميتوان آنها را بر يك دستگاه و قوه خاص متمركز كرد.
اگر صداوسيما واقعا نقش قانوني و ملي خود را ايفا ميكرد، صداي ملت بود، صداي همگان بود، ما خيلي كمتر با اين مشكلات مواجه بوديم. متاسفانه صداوسيماي ما انحصاري است و اجازه هم داده نميشود رسانه موازي در برابر آن قد علم كند.
سالهاي سال است اين بحث مطرح شده كه دولتها يك رسانه مستقل براي خود داشته باشند، برنامهها و سياستهايشان را بگويند، با مردم ارتباط مستقيم داشته باشند. ولي خب تا اين لحظه قانون چنين اجازهاي را نداده است.