شايد تاكنون جز چند يادداشت كه بيشتر به معرفي فيلمهايي با موضوع اعتياد پرداختهاند و تمركز آنها به جنبه سينمايي و تاثيرگذاري بازيگران اين حوزه سينما بوده است و چند مقاله انگشتشمار، نگاه اجمالي و كارشناسي به اين آسيب اجتماعي در زاويه نگاه سينماگران نشده است. سوژه اصلي كارگردانها و فيلمنامهنويسها در طول تاريخ به نوعي مسائل اجتماعي بوده است و شايد جاي تعجب باشد كه در حدود 40 سال رصد سينماي ايران هنوز شاهد اتفاق شگرفي در پرده سينما با موضوع اعتياد نبودهايم. با اينكه اين معضل حدود 20 سال است به عنوان اولين و پررنگترين آسيب كشور معرفي ميشود و خود دليل اصلي آسيبهاي ديگر چون طلاق، بزهكاري و خشونت است.
با نگاهي به تاريخ سينماي ايران ميتوان گفت اولين بار كه سوژه اعتياد مدنظر فيلمسازان قرار گرفت دهه 40 و اواخر آن بود كه با چند كار گيشهپسند از كارگردانهاي پيشرو در ساخت فيلمفارسي اين موضوع به عنوان يك قسمت از فيلم مدنظر قرار گرفت و اوج اين نگاه در دهه 50 با ورود كارگردانهاي بزرگ و صاحب سبك بود كه تغيير شگرفي ايجاد شد و فيلمهايي مثل كندو (فريدون گله) و پشت و خنجر (ايرج قادري) با نگاهي خاص به معضل اعتياد پرداختند. شايد شاهكار فيلمهاي حوزه اعتياد در آن دهه و به نظر برخي از منتقدان بزرگ سينماي ايران در كل تاريخ سينماي ايران فيلم گوزنها (مسعود كيميايي) بود كه در سال 1353 جزء فيلمهاي خاصپسند و عامهپسند سينماي ايران شد. سيدرسول نماد يك شخصيت كامل اعتيادي كه گرفتار مصرف مواد مخدر شده بود و اين فيلم توانست خبرهاي اجتماعي مصرف مواد مخدر مثل خريد و فروش آن، تاثيرات خانوادگي و فردي را به نحو واقعبينانهاي آشكار كند و به دليل ضعف كارهاي قبلي سينماگران در حوزه اعتياد و تا آن سال (سال 54) توانست نگاه مخاطب را بسيار به خود جلب كند. اما بعد از انقلاب اسلامي ايران با پوستاندازي سينماي ايران و تغييرات جهاني الگوهاي مواد مخدر در دنيا در دهههاي 70 و 80 ميلادي و سياستهاي حاكم بر اعتياد ايران كه بسيار روشهاي آزمون و خطا در آن وجود داشت خود به خود سينما نيز از اين فضا الهام گرفت و در دهه 60 شاهد فيلمهاي قدرتمندي در اين حوزه بوديم كه شاخصترين آنها باز هم از كارگردانهاي موفق دهه 50 بود كه قبل از آن به اين آسيب ورود كرده بودند.
ايرج قادري و مسعود كيميايي بعد از تجربههاي موفق پشت و خنجر و گوزنها اين بار با فيلمهاي تاراج و تيغ و ابريشم وارد شدند كه تاراج يكي از خاصترين فيلمهاي اعتياد است كه به موضوع قاچاق و عوض شدن پايه مصرف مواد كشور از ترياك به هروئين است و شخصيت زينال با بازي درخشان جمشيد هاشمپور هنوز به عنوان يك نماد عصيانگر الگوي خيلي از سينماگران در بعد از آن شد و شايد بتوان به نوعي سينماي اعتيادي دهه 60 را سينماي به تصوير كشيدن قاچاق نشان داد چرا كه در شاهكار اعتيادي مسعود كيميايي با بازي درخشان فريماه فرجامي به عنوان اولين زني كه توانست نقش يك معتاد را بازي كند نيز ورود مواد مخدر و اثرات آن به تصوير كشيده شده، البته اين نگاه در حوزه اعتياد بسيار غلط است چرا كه ما در اين نگاه صرفا خود را قرباني مافياي بينالمللي اعتياد جهان ميدانيم و قدرت پيشگيري از اعتياد را نمييابيم. البته در دهه 60 هيچ نگاه پيشگيري از اعتيادي در سياستهاي اعتياد كشور موجود نبود و صرفا بحثهاي مقابلهاي فعال بود. البته در آن دهه فيلم خوشساخت شبشكن خسرو ملكان هم بود كه شايد به خوبي مورد توجه منتقدان و علاقهمندان سينما قرار نگرفت. فيلمي كه فراتر از زمان خود را ديد و اعتياد را در خانواده به خوبي نمايانگر شد و ليكن باز هم تحت تاثير آن نگاه قرباني و اينكه اعتياد ارمغاني است كه به عنوان ابزاري براي نابودي ايران از غرب ميآيد.
شايد بتوان گفت در 20 سال دهه پنجاه و شصت جز همين چند فيلم ديگر اثر شاخص قابل بحثي در حوزه اعتياد وجود نداشت ولي با شروع دهه 70 و موج جديد سينماي ايران خصوصا از سال 77 به بعد اعتياد مورد توجه خيل عظيمي از كارگردانهاي ايران قرار گرفت كه اين امر بدون شك نشأتگرفته از سياستهاي كشورمان به حوزه اعتياد بود و اولين اسناد و قانونگذاريهاي جديد در خصوص اعتياد خصوصا در زمينه پيشگيري وضع شد و نقش سازمانهايي مثل بهزيستي، وزارت بهداشت و ستاد مبارزه با مواد مخدر در زمينه پيشگيري و آموزشي فعال شد و كمي از آن سياست قرباني بودن خارج شديم و متوجه ريشههاي رفتارهاي اعتيادي كه خود عاملي است براي مصرف مواد مخدر در كشور شديم.
با نگاه اجمالي به سه دهه 70، 80 و 90 شاهد اين موضوع كه تغييرات نگرش سياستهاي ضداعتياد كشور چقدر ميتواند بر پرده نقرهاي تاثير گذارد، هستيم چرا كه دولت با تقويت ستاد مبارزه با مواد مخدر در دهه هفتاد معضل اعتياد را از يك نگاه سياسي به نگاه اجتماعي تغيير داد و فضا براي كارهاي كارشناسي و نقدهاي اعتياد باز شد. حتي روشهاي درماني جديد هم كمابيش در آن سالها پا به كشورمان گذاشتند و از تكنيكهاي مندرس شده درماني مثل شورآباد و تفكر معتاد را بكش تا جامعه نجات پيدا كند خارج شد و نقش مسائل روان درماني و پزشكي و گروههاي خوديار مثل NA پررنگتر شد.
در سه دهه 70، 80 و 90 حدود 25 فيلم با موضوع متمركز اعتياد ساخته شد كه هم كارگردانهاي نسل اول مثل كيميايي، قادري و مهرجويي و هم كارگردانهاي نسل بعدي مثل بنياعتماد، درخشنده، جيراني و كارگردانهاي نسل سوم كه خود متولد حدود دهههاي 50 تا 60 هم بودند مثل كيايي، شعيبي، نعمتالله و روستايي وارد اين عرصه شدند. بدون شك پيشروترين كارگردان در اين حوزه رخشان بنياعتماد بود كه با فيلمهاي زير پوست شهر، مستند حياط خلوت خانه خورشيد و خونبازي به عوامل اجتماعي اعتياد به خوبي پرداخت و در خونبازي كه بدون شك يكي از سه فيلم برتر حوزه اعتياد تاريخ كشور است، توانست تركيب سنت و مدرنيته، عوض شدن پايه آسيب و اعتياد زنان را به خوبي نمايان كند و بعد از چندين سيمرغ و ديپلم افتخار و برتري در جشنوارههاي برونمرزي علاقه بازيگران در نقشآفريني در اين زمينه هم بيشتر شد. طوري كه بازيگران مطرح هر دهه بدون شك چند نقش اعتيادي را ايفا كردهاند. مسعود كيميايي ديگر معضل اعتياد را به عنوان محور اصلي فيلمهايش در نظر نگرفت و در اعتراض كه آغاز موج جديد سينماي ايران پس از دولت اصلاحات بود تاثيرات اعتياد در جواني و از هم گسيختگي نسل جوان را گوشزد كرد كه شايد نقش كمرنگ پارسا پيروزفر در آن فيلم آغازي بود در نقشآفريني ستارگان زيبارو براي ورود به عرصه اعتياد و پس از آن نيز با رييس خود به اعتياد زنان پرداخت و صحنههاي مصرف مواد توسط لعيا زنگنه نيز خطشكنهاي خاص سينماي كيميايي را در خود داشت ولي بعد از سيدرسول گوزنها شخصيت نقره سربازهاي جمعه را ميتوان بهترين شخصيتپردازي يك معتاد در سينماي كيميايي دانست كه هر دو شخصيت بهترين نقشهاي بازيگران آن در تاريخچه هنري ايشان است.
مهرجويي هم از پديده اعتياد راحت عبور نكرد و ابتدا در مهمان مامان يكي از اصليترين شخصيتهاي فيلم يعني يوسف را درگير اين پديده كرد تا تغيير سبك زندگي ايراني و عوض شدن الگوهاي ازدواج و اعتياد را به خوبي نشان دهد و سپس با سنتوري به اوج قله فيلمسازي در حوزه اعتياد رسيد و بدون شك سنتوري پراقبالترين فيلم ايران بود كه همه در منزل ديدند و لذت بردند! و اعتياد در خانوادههاي مرفه شايد تنها دغدغه مهرجويي بود كه در هر دو فيلم به خوبي به آن پرداخت. چرا كه هم يوسف مهمان مامان و هم علي سنتوري هر دو خروجي سبكهاي غلط تربيتي بودند كه اين كارگردان به خوبي به آن اشاره كرد و اين امر در سينماي ايران سابقه نداشته است چرا كه معتادان در سينماي ايران هميشه در مناطق جنوب شهر زندگي كردند نه در بالاي شهر.
جيراني هم در قصه پريا كه يك فيلم به سفارش ستاد مبارزه با مواد مخدر بود به معضل كراك كه آن روزها بسيار رواج داشت، پرداخت و روند درمان اعتياد و بيماري هموابستگي (وابستگي اطرافيان و افراد معتاد) را به خوبي نشان داد و شمعي در باد قصه جواني بود كه گرفتار قرصهاي روانگردان شده. اين اولين بار بود كه مردم با قرصهاي روانگردان از طريق پرده نقرهاي آشنا شدند و اين يكي از شاهكارهاي پوران درخشنده بود كه توانست توهم مواد روانگردان را به خوبي به تصوير بكشد. خيلي از بازيگران هنوز هم بهترين نقش خود را در حوزه اعتياد بازي كردهاند كه از آن جمله ميتوان به مهرداد در بوتيك حميد نعمتالله اشاره كرد كه با بازي خوب حامد بهداد همراه بود و اين روند در آرايش غليظ هم ادامه داشت.
تهمينه ميلاني هم در تسويه حساب توانست اعتياد زنان را از منظر خاص خودش و سينماي مورد علاقهاش نشان دهد و جالب است كه در سينماي ايران خصوصا در 20 سال گذشته زنان نقشآفريني بهتري از مردان در اعتياد داشتند و از آن جمله ميتوان به نقشآفريني زيباي طناز طباطبايي در مرهم داوودنژاد اشاره كرد.
داوودنژادي كه خود فيلمنامههاي مطرح اعتيادي زيادي را نگارش كرده بود و اين بار خود در مرهم سرگشتگي دختري كه گرفتار شيشه شده است به تصوير كشيد و مورد پسند بزرگان سينماي ايران مثل بيضايي قرار گرفت. دراماتيك بودن ابزار اعتياد در سينما ميتواند بسيار براي كارگردان هوشمند مفيد باشد به شرطي كه درگير هيجان و شعارزدگي نشود و اعتياد را تبديل به تقليدي مبالغه آميز از تظاهرات بيروني معتاد نكند. شايد اين روند را كارگردانهاي نسل جديد به خوبي آموختهاند و هومن سيدي با مغزهاي كوچك زنگزده و سعيد روستايي با ابد و يك روز و متري شش و نيم و شعيبي با داركوب توانستند در اين چند سال گذشته تمام جوايز مهم و نگاههاي طرفداران اين ژانر را به خوبي به خود جلب كنند. دور شدن از رفتارهاي كليشهاي معتاد (صداي خشدار، چشم خمار و كمر تا شده) باعث شده تا در سينماي امروز شاهد بازيهاي بهتري از اعتياد باشيم و كمي گذر كنيم از آن اعتياد عامهپسند آتقيوار كه در آيينه عبرت محسن شاهمحمدي ديديم و جالب است كه در بررسي 33 فيلم اعتيادي سينماي ايران بالاي 80 درصد معتادان مطلقه و يا مجرد بودهاند و محور بيشتر اين فيلمها مصرف هرويين بوده است.
در سينماي ايران اكثرا فرد توسط دوستان ناباب معتاد شده است كه مجموع اين بررسيها نمايانگر آن است كه شايد كارگردانها و فيلمنامهنويسها بايد ارتباط نزديكتري با كارشناسان تخصصي اين حوزه از آسيبهاي اجتماعي برقرار كنند و ما هنوز شاهد اشتباهات فاحش در ساختارهاي علمي اعتياد در سينما هستيم مثل عوارض اشتباه يك ماده كه بازيگر آن را نقشآفريني ميكند ويا روشهاي غلط درمان اعتياد كه هم نياز به يك بازنگري جديد دارد تا بتوانيم اعتياد را آنگونه كه هست به تصوير بكشيم و اين مخاطب فهيم را كه سالهاست منتظر يك روايت و تحليل جدي از اعتياد است بيش از اين منتظر نگذاريم.