تسليم نقد، توافق نسيه
اما پيشنهاد ظريف به معناي عمل متقابل است نه به معناي عمل يكجانبه از سوي ايران. امريكاييها
در پي اين هستند كه امتيازهاي نقدي بگيرند و وعدههاي نسيه بدهند. همان اقدامي كه در مذاكرات با كرهشمالي هم پيگيري شد، اما نهايتا به نظر ميرسد هنوز در برابر پيونگيانگ هم اين شيوه مذاكره جواب نداده است. امريكاييها در طول سالهاي گذشته بارها و بارها در مورد وضعيت محكومان تبعه امريكا در زندانهاي ايران، ابراز نگراني كردهاند و بارها گفتهاند كه تلاش ميكنيم اين افراد آزاد شوند. حالا كه ايران پا پيش گذاشته و پيشنهاد تبادل زندانيان را مطرح ميكند، امريكاييها از اين پيشنهاد استقبال نميكنند. واشنگتن با وجود تمام تبليغاتي كه در مورد نگرانياش در مورد وضعيت زندانيان امريكاييتبار در ايران ميكند، حاضر نميشود بهازاي آزادي اين زندانيان، تعدادي از زندانيان ايراني را كه با اتهامهايي مربوط به تجارت با ايران اسير كرده است، آزاد كند. در دولت كنوني ايالاتمتحده امريكا، شاهد رويكردي تحكمآميز و از بالا به پايين با ديگر كشورهاي جهان هستيم. در اين دولت مذاكره به شيوه سنتي و ديپلماسي رايج، اصولا مدنظر دولت امريكا نيست، بلكه بيش از هر چيز خواهان تسليم كامل تهران و تبعيت از اوامر امريكايي هستند. بهازاي تسليم نقد و پيروي بيقيد و شرط، واشنگتن وعده نسيه احتمال حسن نيت در آينده را روي ميز گذاشته است. اين دقيقا خلاف رويه دولت گذشته امريكا در مذاكره با تهران است كه دوطرف در مسير گفتوگو با يكديگر رويكرد پاياپاي در مورد امتيازها مطرح كردند. در شيوه گفتوگوهاي پيشين، بهازاي هر اقدام ايران يك اقدام هم از سوي طرفهاي مقابل پيشبيني شده بود و دوطرف گام به گام، اقدامات را به صورت همزمان اجرايي ميكردند. براي مثال درست همزمان با روزي كه آژانس بينالمللي انرژي اتمي تاييد ميكرد جمهوري اسلامي ايران تعدادي از سانتريفيوژهاي خود را جمع كرده است، بلافاصله همزمان و بدون تاخير دولت امريكا هم بخشي از تحريمهاي خود را عليه ايران متوقف ميكرد. اما رويكرد دولت جديد امريكا كاملا متفاوت است. مشخصا در مذاكرات دولت كنوني با كرهشمالي شاهد هستيم كه شرط اساسي مذاكرات اين است كه ابتدا پيونگيانگ بايد به تمامي خواستههاي امريكا بدون قيد و شرط تن بدهد و در عوض اين تسليم شايد تغييراتي در سياست امريكا ايجاد شود. چنين مطالباتي شرايط لازم براي يك مذاكره از موضع برابر و عادلانه ايجاد نميكند، بلكه شبيه به ديكته كردن خواستههاي يك ابرقدرت است كه تصور ميكند در رويارويي نهايي در يك نبرد نظامي يا غيرنظامي ميتواند غالب باشد. در چنين شرايطي نميتوان تصور كرد كه امكان ايجاد يك گفتوگوي سازنده ميان طرفهايي كه زير فشار براي تسليم هستند، ايجاد شود، اما نميتوان نهايت اين رويكرد را از اكنون پيشبيني كرد؛ بهويژه اينكه يكي از خصوصيات بارز دولت كنوني امريكا تصميمهاي احساسي و ناگهاني است كه نميتوان آن را پيشبيني كرد. اميد واشنگتن اين است كه فشار را تا سرحدي افزايش دهند كه ايران يك تحول عمده را بپذيرد و حاضر به عقبنشيني بارز شود و در تمام رفتارهاي خودتجديدنظر انجام دهد يا اينكه نظام سياسي ايران تغيير كند. تحليل گروهي از سياستمداران دولت كنوني امريكا از جمله
جان بولتون اين است كه با افزايش فشارها نهايتا ايران چارهاي جز اين نخواهد داشت كه شرايط را بپذيرد، در نتيجه حسننيت يا پيشنهاد مذاكره ازسوي ايران يا تلاشهاي ميانجيگرايانه كشورهاي ثالث، بعيد است كه مورد استقبال واشنگتن قرار گيرد، اما حساب واشنگتن هم مبناي واقعي ندارد. وضعيت ونزوئلا را به عنوان مثال ميتوان به عنوان يك شرايط مثالي مورد بررسي قرار داد. هر اندازه هم كه وضعيت اقتصادي، اجتماعي و سياسي در ونزوئلا بههم ريخته و نامناسب باشد، باز هم دولت امريكا نميتواند با اعمال فشارهاي سياسي شديد باعث فروپاشي ونزوئلا و تغيير و تحول عمدهاي در اين كشور شود. مسيري كه امريكاييها در پيش گرفتهاند لزوما متضمن نتيجهبخش بودن نيست. اين قماري است كه امريكاييها آغاز كردهاند، سياست فشار حداكثري از سوي امريكا و همزمان سياست صبر استراتژيك از سوي ايران استمرار دارد و هر يك از دوطرف منتظر هستند تا تحول عمدهاي در سياستهاي طرف مقابل ايجاد شود.