زين تغابن كه خزف ميشكند بازارش
سيد علي ميرفتاح
آنها كه با حقير فقير سرا پا تقصير انس و الفت بيشتري دارند ميدانند كه از «نقد شدن» ابايي ندارم. وقتي دهانم باز است و قلمم روان است براي نقد ديگران، انصاف حكم ميكند كه – ولو متظاهرانه- از انتقاد ديگران، استقبال كنم. «متظاهرانه» را براي اين نوشتم كه بگويم حواسم هست كه «نفس» از ملامت و گلايه و نقد خوشش نميآيد و از آن گريزان است. هيچ نفسي نه فقط فحش و عتاب و سرزنش را برنميتابد بلكه، نقد را و سنجيده شدن را
– حتي مؤدبانه و عالمانه- دوست ندارد. آدمي ذاتا از مدح و تمجيد و تحسين خوشش ميآيد و اين موهبت را تنها به ملوك و روسا و كدخدايان ندادهاند بلكه بقال و نويسنده و خبرنگار و طبيب و وكيل و شوفر و لبويي هم دلشان ميخواهد مورد تكريم و تحسين واقع شوند و كسي از آنها عيب نگيرد و شوخ پيش چشمشان نياورد. ضمن اينكه باور نكنيد اگر كسي گفت «مدح و مداهنه رويش تاثير نميگذارد و نفسش را فربه نميكند.» به تعبير مولانا چند بد و بيراهش بگوييد و فحشش بدهيد و ببينيد چطور آشفته ميشود و منقلب ميشود و رنگ رويش تغيير ميكند. وقتي ناسزا نفس را اذيت ميكند و آزار ميدهد يقينا مدح و چرب زباني هم تاثير خودش را ميگذارد و آدمي را به ورطههاي خطرناك ميكشاند. اما بايد با نفس مقابله كرد و ضعيفش نگه داشت و مجال عرض اندامش را گرفت. بابت همين مبارزه با نفس است كه آدمي بايد خودش را در بوته نقد قرار دهد و ببيند حقيقتا يك من ماستش چقدر كره ميدهد. ضمن اينكه فرمايش همه بزرگان است كه «آنچه بر خود ميپسندي بر ديگران هم بپسند و آنچه بر خود نميپسندي بر ديگران هم نپسند.» اين فرموده فقط يك توصيه اخلاقي نيست بلكه شرط و طريق آدميت است و جز اين نميشود به رستگاري و آرامش رسيد. من كه از صبح تا شب مردم و مسوولان را- درست و غلط- نقد ميكنم، ادب حكم ميكند كه نقد ديگران را - ولو نقدهاي تند و تيز را و حتي سزا و ناسزاي طرف بحثم را محترم بشمرم و از آن نگريزم... من از نقد نميگريزم و نفس سركشم را عقب ميرانم و همينجا به صراحت اعلام ميكنم كه پذيراي هر نقدي هستم و هر عيبجويي و ايرادگيري از نوشتههايم را از ناحيه هر كس باشد- چه دوست كه فراوان دارم و چه دشمن كه گمان نميكنم داشته باشم- پذيرا باشم. قواعد روزنامه اگر دست و پايم را نگيرد، نقدها را همين جا منعكسشان ميكنم و اگر اينجا نشد در «كرگدن» يا هر جا كه بشود باب نقد را گشوده نگه ميدارم. خدا كند كه از اين رهگذر مقدمات آدم شدن را فراهم كنم و با وقوف بر ضعفهاي بيشمار و قوتهاي اندكم به خودشناسي برسم كه فرمودهاند «من عرف نفسه فقد عرف ربه». و به راستي كسي كه خودش را نميشناسد چه چيز را ميشناسد؟ در اين چند روز نوشته مربوط به تركيهام با عنوان «آينده فتوشاپي» بيش از باقي نوشتههايم مورد نقد قرار گرفت. تا آنجا كه مقدورم شد اكثر نقدها را خواندم و البته اظهار لطف بعضي رفيقان همدل و همزبان را هم خواندم. قصد جواب دادن ندارم و فكر ميكنم آنچه دوستان نوشتهاند قابل تامل و درنگ است و بايد به ديده اعتبار در آن نگريست اما متاسفانه ديوار سوءتفاهم نيز بلند است و احتمالا لحن عصباني متن من يا اوضاع و احوال سياسي جهان و منطقه آن را بلندتر هم كرده است لذا مختصر و سريع توضيحاتي خدمتتان عرض ميكنم: يك: ميدانيد كه اهل مجامله نيستم و جز به راستي قلم نميچرخانم. به صراحت گفتهام كه با سرمايهگذاري در خارج و مهاجرت به خارج مخالفم اما اين مخالفت يك امر شخصي است و فكر ميكنم در اوضاع سياسي اقتصادي امروز تنها گذاشتن «ايران» بد و نارواست؛ اما تا به حال نه به مهاجرين -به هر كجاي دنيا- توهين كردهام و نه سرمايهگذاران را تقبيح كردهام. آنچه گفتهام و هنوز هم ميگويم اين است كه كاسبي در ايران و پول در آوردن در اينجا و هزينه كردنش در جاهاي ديگر زشت و بد و ناپسند و بيمعرفتي است و به خصوص آنها كه رانتخوارند و از قبل زد و بندهاي سياسي و اقتصادي درايران پول درميآورند، مصداق وطنفروشند، وقتي اين پول را به تركيه و امارات و جاهاي ديگر ميبرند. ظاهرا «پول ساختن» در ايران آسان است و خوشگذراندن در آنتاليا. باطن اين تناسب را بكاويد نامردي و وطنفروشي و بيعهدي را ميبينيد. منظور سفرهاي يك هفتهاي و دو هفتهاي و گشت و گذار نيست. منظورم كم كردن از اين طرف و پر كردن آن طرف است. در غير اين صورت تفريح و گردش و صفا نوش جانتان گوشت بشود و بچسبد به تنتان.دو: تبليغاتي كه اعصاب مرا به هم ريخت مال شبكههايي است كه متناوب سريال تركيهاي نشان ميدهند و تارگت تبليغات نيز همين سريالبينيهاي محترمند. پس اگر من به آن سريالها اشاره كردم، سند نخواستهام رو كنم بلكه به قول اهل فن در همان «كانتكس» خواستهام بحث بكنم.سه: كشورما آرمانشهر ما نيست، سهل است با ابتداييترين تصاوير ايدهآل ما هم فاصله دارد. اتفاقا آنچه در اين سالها رويش اصرار كردهايم و هزينهاش را هم دادهايم همين است كه بكوشيم عيب و ايرادها را رفع كنيم. اما كس ديگري و بيگانهاي حق ندارد در اين باره زبان دراز كند. در اين تبليغات طوري حرف ميزنند كه آيندهاي در ايران نيست و امنيتي هم و مقابلش تركيه امن و آيندهدار است. عرق ملي من اين سخن را برنميتابد و مقابلش ميايستد. مجال موسع ميخواهد تا دربارهاش بحث كنيم اما كشور لائيكي كه يوتيوب را فيلتر ميكند و روزنامهها را محدود ميكند و زنداني سياسي دارد و به بدترين شكل غائله ميدان تقسيم را ميخواباند و برخي اقوام را ضعيف و در تعب نگه ميدارد، چيزي از كشور انقلابي و ضدامپرياليستي و پر دشمن ما سر ندارد. سر ندارد، كم هم دارد. فريب زرق و برق را نخوريد...چهار: از ماست كه بر ماست. بخشي از قدرت و قوت همسايگان را ضعف و فتور ما باعث شده است. اگر در داخل قدري بهتر و معقولتر رفتار ميشد امروز هموطنان ما براي دفاع از ديگران سينه سپر نميكردند و مهاجرت و سرمايهگذاري به كشور دوست و برادر تركيه را تبليغ نميكردند. جاي آن است كه خون موج زند در دل لعل/ زين تغابن كه خزف ميشكند بازارش.
نوشتهام پنج و شش و هفت هم دارد كه ميگذارمش براي بعد.