مريلين مونرو را اين آقا كشت؟
مجتبا پورمحسن
«مريلين مونرو را من كشتم.» اين تيتر خبري بود كه هفته گذشته در بسياري از سايتهاي خبري كشور منتشر شد. خبر ميگفت كه يك مامور بازنشسته سيآياي به نام نورماند هادجز در سن ۷۸ سالگي و روي تخت بيمارستان فاش كرده كه به دستور مقامات مافوقش ۳۷ شخصيت مهم را در فاصله سالهاي ۱۹۵۹ تا ۱۹۷۲ ترور كرده. او، مريلين مونرو، ستاره افسانهاي هاليوود را يكي از قربانيان ترورهايش معرفي كرد و گفت ماموران به دليل ارتباط مريلين مونرو، ستاره سينما با جان اف كندي و فيدل كاسترو، او را براي امنيت امريكا خطرناك قلمداد كردند و دستور ترورش را صادر كردند. خانم مريلين مونرو در سال ۱۹۶۲ درحالي كه تنها ۳۶ سال سن داشت به دليل مصرف بيش از حد داروهاي خوابآور درگذشت، اما علت مرگ او هميشه در هالهاي از ابهام بود. او آخرين بار در مراسم تولد جان اف كندي، رييسجمهور وقت امريكا ظاهر شد و ترانه «تولدت مبارك، آقاي رييسجمهور» را خواند. با اين پيش زمينه، انتشار خبري درباره ترور او به دست يك مامور سيآياي كه در بستر مرگ است، ميتواند يك بمب خبري باشد. قريب ۵۲ سال پس از مرگ يكي از سمبلهاي هاليوود، يك نفر مدعي شده كه او خانم مريلين را كشته است؛ آن هم كي؟ يك مامور سيآياي، به دستور سازمان جاسوسي امريكا! دليل؟ ارتباط عاشقانه با جان اف كندي و فيدل كاسترو. نخستين واكنش يك رسانه داخلي قاعدتا بايد همان اصل ابتدايي روزنامهنگاري باشد، تحقيق درباره صحت خبر. نيازي نيست گاردين و نيويورك تايمز و آسوشيتدپرس و رويترز و صدها رسانه معتبر دنيا را زير و رو كنند. كافي است در گوگل نام خانم مريلين مونرو را لاتين بنويسند و بعد روي بخش نيوز كليك كنند تا هرچه مطلب درباره خانم مونرو است با اولويت زماني رديف شود. شايد كل اين فرآيند تحقيق سه دقيقه هم وقت اپراتور يا خبرنگار يك سايت خبري را نگيرد. نتايج جستوجو نشان ميدهد كه شناختهشدهترين سايتي كه مطلبي در اين باره منتشر كرده، سايتي است كه دروغين بودن خبرهاي جعلي را افشا ميكند. در اين مورد حتي خبر يك رسانه درست و درمان نيست كه تكذيب شده، بلكه بر دروغ بودن خبر چند سايت بهشدت نامعتبر پخشكننده شايعات آبكي تاكيد شده است. باقي داستان؟ اگر بيتعارف بگوييم، يك سايت خبري داخلي (لابد معتبر!) با بيمسووليتي كامل، خبر را به نقل از يكي از اين سايتهاي كم اهميت شايعهپرداز منتشر كرده و بقيه سايتهاي خبري به سياق اين سالها از مهمترين اصل روزنامهنگاري در ايران (copy & Paste) استفاده كرده و آن را تكثير كردند. در اين بين هيچكدام از اين سايتهاي خبري ظاهرا معتبر به خودشان زحمت ندادند دو دقيقه براي اطمينان از صحت اين خبر جعلي وقت بگذارند.
كاري به علت مرگ مريلين مونرو ندارم. سيآياي هم كم از اين كارهاي هولناك در كارنامهاش ندارد؛ اما وقتي رسانههاي خبري كشورمان كه دايما با عبارت پرطمطراق «رسالت خطير» باد به غبغب مياندازند، چنين اخبار كذبي منتشر ميكنند آيا به منِ مخاطب حق نميدهند درباره صحت اخبار ديگرشان هم شك كنم؟ سوژه اين يادداشت جمله «من مريلين مونرو را كشتم» نيست؛ سوژه اصلي، جملات زيادي است كه در خبرها خواندهايم و باور كردهايم و حالا اگر اهل منطق باشيم بايد به همه آنها شك كنيم مگر آنكه از صحتشان مطمئن شويم. بله، درست است در عصر ارتباطات هستيم و بسياري از واقعيتها فقط در سرخط خبرها واقعيت دارند و محصول برنامههاي كارتلهاي اقتصادي و چه و چه هستند، اما باور كنيد اين گافها نه به عصر پسامدرنيسم ربط دارد و نه به جهاني كه رسانهها در آن حكم ميرانند؛ اين دقيقا نتيجه «بيمسووليتي» و از آن بدتر تكثير بيمسووليتي در رسانههاي خبري ما است كه مطمئن نيستم صدها بار ديگر تكرار نشده باشد.
پ.ن: خبر جعلي به دروغ اول آوريل يا همان دروغ سيزده خودمان هم ربطي ندارد. يك جستوجوي ساده در اينترنت ميتواند آخرين بارقههاي اميد اين رسانههاي غيرحرفهاي را براي اينكه بار بيمسووليتي خود را به گردن دروغ اول آوريل بيندازد، از بين ببرد.
ضمنا: اسنادش هم موجود است!