آينده منازعه ايران و امريكا
و ... اينها پرسشهايي هستند كه ذهن هر كنشگر و تحليلگر سياسي و بينالمللي را در روزهاي اخير به خود مشغول داشته است. با اين مقدمه، براي فهم چشماندازهاي آينده منازعه ايران و امريكا ميتوان به رفتار گذشته اين دو كشور رجوع و از اين مسير، الگوهاي سهگانهاي در مورد آينده منازعه كشورهاي مذكور استخراج كرد. اين الگوها عبارتند از:
الف) الگوي حداكثرسازي تنش، نمايش قدرت و مذاكره: اين الگو در روابط امريكا و كره شمالي به وقوع پيوست. مدت زيادي از روي كارآمدن ترامپ نگذشته بود كه رهبران امريكا و كره شمالي منازعه سنتي واشنگتن- پيونگيانگ را به يك منازعه بينالمللي/ بينفردي تمامعيار ارتقا دادند و علاوه بر تهديد نظامي متقابل، همديگر را نيز به باد دشنام و ناسزا گرفتند. با وجود اين، امريكا و كره شمالي بعد از مدتي به ويژه با ميانجيگري كره جنوبي نسبت به مذاكره ابراز تمايل كردند و از آن زمان تاكنون، دو دور در سطح سران و چند دور در سطوح پايينتر با هم مذاكره كردهاند. هرچند اين مذاكرات به نتايج مطلوب طرفين نرسيده اما تنش ميان آنها را فرونشانده است.
ب) الگوي مذاكره تاكتيكي: نگاهي به تاريخچه روابط خارجي ج.ا.ايران طي چهل سال اخير نشان ميدهد كه سياستگذاران خارجي اين كشور بازيگران خردمندي هستند كه در صورت نياز اضطراري ميتوانند از ابزار مذاكره براي تنفس جهت ادامه مقاومت استفاده كنند. در اين حالت، هرچند ايران به صورت كلي با امريكا و ساير دشمنانش مخالف است و راهبرد اصلي اين كشور در مقابله با آنها مقاومت است اما در موارد ضروري از تاكتيك مذاكره نيز استفاده ميكند. نمونههاي اين وضعيت را ميتوان در بيانيه الجزاير و آزادي گروگانهاي امريكا، ماجراي ايران- كنترا و تهيه تسليحات، پذيرش قطعنامه 598 و پايان جنگ، برجام و كاهش تحريمها شاهد بود.
ج) الگوي متغيرهاي ناخوانده: در اين حالت، هرچند طرفين منازعه تصور ميكنند كه مديريت سطح تنش در اختيار آنها است و از تهديد متقابل براي كسب امتياز و منافع ميتوانند استفاده كنند اما يكباره اتفاقي رخ ميدهد كه منازعه را از كنترل آنها خارج كرده و تحتتاثير متغيرهاي جديدي قرار ميگيرد. در ادبيات سياسي و بينالمللي ممكن است از اين متغيرها تحت عناوين مختلفي نظير وقايع تصادفي، دسيسه دشمنان، خرابكاري و... ياد شود اما نتيجهاش تفاوتي ندارد و آن هم تشديد تنش است؛ تنشي كه اگر به سرعت مديريت و كنترل نشود ميتواند منجر به جنگ شود.
در مجموع، با توجه به سه الگوي بالا ميتوان وضعيت منازعه ميان ايران و امريكا را به مثابه آونگي تحليل كرد كه بين اين سه حالت در رفت و آمد است اما بايد در نظر داشت كه هرچند الگوي اول و دوم به ترتيب در اختيار امريكا و ايران است و از ابزارهايي براي عمل در چارچوب آن برخوردارند اما الگوي سوم شايد از اختيار يكي يا هر دوي آنها خارج باشد و آنها را به سمت وضعيتهاي ناخواسته سوق دهد .