شهر، روستا و كودكيهاي
از دست رفته
فاطمه قاسمزاده
مطالعه روانشناسانه روي محيطهاي روستايي و اتفاقاتي كه در اين مكانها رخ ميدهد بسيار كم است. خيلي از كارهايي كه بايد در اين حوزه انجام دهيم را ناديده و ناكرده ميگذاريم. از جمله اينكه پژوهشها و تحقيقات در روستاها و مكانهاي دوردست كمتر است يا كمتر منتشر ميشود. اما هيچ يك از اين كمكاريها اصل موضوع را منتفي نميكند. عوامل بسياري هستند كه وقتي در دوران كودكي پيش ميآيند اين دوره از زندگي فرد را مختل ميكنند و آن فرد از كودكي خودش چيزي درك و دريافت نميكند و به يكباره وارد دنياي بزرگسالي و مسووليتهايش ميشود.
تمام مشكلات رواني عمدتا از فشار رواني ناشي ميشوند. اين فشار رواني ممكن است در مواردي فرد را دچار اضطراب كند، يكسري را دچار وسواس و برخي را هم به سمت افسردگي سوق بدهد. بسياري از اين اختلالات رفتاري ناشي از فشارهاي رواني هستند. دوران نوجواني به صورت ويژه دوران خاصي است. تحمل افراد در برابر فشارهاي رواني متفاوت است، به هر حال يك بزرگسال در برابر اين فشارها شايد بهتر قادر به مقاومت باشد، اما يك كودك يا نوجوان توانايياش براي پايداري مقابل اين فشارها كمتر است. براي همين است كه موارد بسياري از تبديل اين فشارها به افسردگي و تبديل افسردگي به از ميان رفتن ميل به زندگي و اقدام به خودكشي وجود دارند. اين افسردگيها ميل به زندگي را تا حدي در فرد كاهش ميدهند كه فرد ديگر نميخواهد زندگي را ادامه دهد.
موضوع مهمي كه در اين حوزه وجود دارد، توجه به مفهوم كودكي است. بخش قابل توجهي از كودكان ما به دلايل مختلف كودكي را به مفهوم درست تجربه نميكنند. بخشي از اين كودكان در مناطق كمتر برخوردار هستند و روستاهاي درگير فقر، كودكاني كه نميتوانند مدرسه را تجربه كنند و بدون به پايان بردن دوران دانشآموزي وارد يك زندگي ميشوند. اما بخشي از اين كودكان هم در مناطق پيشرفتهتر شهري هستند. برخي مدارس كه خيلي به درس و قبولي در كنكور توجه ميكنند معمولا دانشآموزاني را جذب ميكنند كه به لحاظ مالي مشكل چنداني ندارند اما اين بخش از بچهها به دليل فشارهايي كه به آنها وارد ميشود، دچار درجههاي مختلفي از افسردگي ميشوند. براي اين دسته از بچهها بخش مهمي از زندگي درس و ورود به دانشگاه ميشود. در برخي از معروفترين مدرسههاي غيرانتفاعي به دفعات شاهد دانشآموزاني بودهام كه وقتي برنامهريزي مدرسه را برايم ميگفتند شاهد يك زمانبندي بسيار فشرده و غيرخلاق بودم كه در عمل تمام روز اين دانشآموزان را تا قبل از خواب پر ميكردند. اين بچهها هم جز درس نميتوانند كار ديگري انجام دهند. طيف اين فشارهاي رواني آنقدر گسترده است كه از كودكان در مناطق كمتر برخوردار تا كودكان شهري با شرايط زندگي به نسبت مناسب هم خودش را نشان ميدهد.
از دست رفتن بخشي از زندگي تبديل به يك مساله واحد ميان تمامي كودكان و نوجوانان شده است. نيازهايي كه اين ردههاي سني در اين مقطع از زندگي دارند كمتر برآورده ميشوند. در شهرها نحوه حاضر شدن در كلاس درس و سيستم آموزشي در برخي مدارس اين فشارها را وارد زندگي روزمره كودكان و نوجوانان ميكند و در مناطق روستايي و دور از مركز اتفاقاتي ديگر. ازدواجهاي زودرس و ترك تحصيل از جمله مواردي هستند كه بخشي از دوران كودكي را از اين كودكان دريغ ميكنند. تصور كنيد دختري را كه با اطلاعات كم و آمادگي كم قدم به يك زندگي بزرگسالانه ميگذارد. دختري كه فقط تا پايان دبستان درس خوانده است مگر چقدر در مورد زندگي اطلاعات دارد؟ اين دختر هنوز از دوران كودكي خودش كاملا خارج نشده بچهدار ميشود و حالا بايد اين بچه تازه را هم تربيت كند. معلوم است كه چنين دختري با اين مختصات توانايي تربيت صحيح را هم ندارد و همين ميشود كه اين مشكلات، اين رفتارها و روشهاي نادرست نسل به نسل ميچرخد. همين نوع از زندگي سبب اختلال در زندگي مادران و به وجود آمدن درجاتي از افسردگي در آنها ميشود و اين افسردگي در مادر اختلالهاي متفاوتي را در كودكان او هم برجاي ميگذارد. يك مادر افسرده نميتواند بچه شاداب تربيت كند. يك مادر افسرده هر كار هم كند باز هم آنچه در درونش ميگذرد روي كودكش اثر ميگذارد. كودكان شهر به يك نوع و كودكان روستا به نوعي ديگر درگير اين فشارهاي رواني هستند. بدون شك رسيدگي به وضعيت روستاها با توجه به فقر امكانات و بيتوجهيهايي كه ديدهاند در اولويت است، اما از نظر من موضوع از دست رفتن كودكي موضوعي است كه هر دو گروه را تحت تاثير قرار ميدهد. ردپاي خبرهاي خودكشي را در شهرها هم ميتوانيد دنبال كنيد. فشارها، اختلالات و مشكلاتي كه در هر يك از اين گروهها وجود دارد، ميتواند به مرور زمان و با شكستن مقاومت آنها حتي در بزرگسالي به حد نهايي خود برسد، حد نهايي هم از دست رفتن ميل به زندگي است.
روانشناس