به مناسبت 22 مه، سالروز تولد آرتور كانن دويل، خالق شرلوك هولمز
بديهيات، دوست من واتسن، بديهيات
مهرشاد گلكاريان
«10ساله بودم كه براي اولينبار «نشانه چهار» را خواندم و آن شب تاريك در سراي پانديچري در نوروود هرگز از ذهنم محو نشده است.» روايت است كه گراهام گرينِ بزرگ در هفتاد سالگي در وصف «نشانه چهار»، دومين داستان بلند شرلوك هلمز اثر سر آرتور كانن دويل اين تعبير را آورده است. به عنوان طرفدار پر و پا قرص گراهام گرين از يكسو و نوشتههاي كانن دويل از سوي ديگر احتمالا بتوانيد حدس بزنيد كه چقدر مشتاقم كه اين روايت صدق تاريخي داشته باشد. آن لحظات شگفتانگيزِ سراي پانديچري نوروود براي گرين در كودكيام هم همراه با مجموعه شگفتآور ماجراهاي شرلوك هلمز كه از تلويزيون و شبكه دوي سيما با دوبله عالي پخش ميشد، تجربه شده است. و البته بعدها با خواندن كتابهاي دويل با اسامي ترجمهاي عجيب براي كودكي كه دربهدر به دنبال معناي «اتود» در « اتود در قرمز لاكي» (اولين داستان از مجموعه داستانهاي كارآگاه انگليسي شرلوك هولمز كه نخستينبار توسط كريم امامي به فارسي برگردانده شده است) ميگشت. آن كودك با شرلوك هولمز بود كه براي نخستينبار درك كرد كه هميشه اولين حدس و آنچه بسيار منطقي و راحت به نظر ميرسد، قرار نيست توصيفكننده واقعيت باشد. او كمكم توانست خود را در پيشبيني عامل جرم از سطح واتسن و آدمهاي معمولي فراتر ببرد و حتي اين نيز برايش به قدر كافي ارضاكننده نبود، بنابراين شروع كرد به انديشيدن پيرامونِ قواعد تكرارشونده در قسمتهاي مختلف سريال. او فهميد كه كانن دويل هميشه مظنوني بسيار شكبرانگيز در داستان قرار ميدهد، تا آدمهاي سطحي فريب بخورند و قانع شوند كه حتي زودتر از شرلوك قاتل را يافتهاند. براي اين آدمها هميشه كشف نهايي با غافگيري و احساس عجز در برابر هوش فوقالعاده هلمز همراه بود؛ عجزي كه حس تحسين را ميزايد و تماشاگر را شيفته سرنوشت و ماجراجوييهاي قهرمان ميكند و بدين طريق درامي جذاب را شكل ميدهد.
كارآگاهِ دوستداشتني حتي گزارههاي اخلاقي من را به عنوان يك كودك به بازي گرفت! وقتي ديدم كه ميشود مردي به قتل برسد و حقش بوده باشد! حتي گاهي ميتوانستم قاتل را درك كنم و اينگونه برايم همذاتپنداري با سويه شر كه ديگر آنقدرها هم شر نبود، با معنا و در مواردي لذتبخش ميشد. حدس ميزنم گراهام گرينِ كودك هم مثل من وقتي با زبان رمزي آدمكهاي رقصان در ماجراي مردان رقصان مواجه شده از خواندن دست كشيده و نشانهها را روي كاغذ براي خود نوشته تا شايد زودتر از شرلوك بتواند آنها را رمزگشايي كند. با توجه به مجموعه اين تاثير و تاثرات و بسياراني ديگر بگذاريد با قاطعيت به شما بگويم كه شرلوك هلمز براي بسياري از مخاطبانش فراتر از يك سرگرمي محسوب ميشود.
تعدد اقتباسهاي سينمايي از نوشتههاي دويل و از آن مهمتر طيف گستردهاي از آدمهاي متفاوت و گاه متناقض با يكديگر كه از هلمز اقتباس كردهاند، نشان از ظرفيت فوقالعاده اين مجموعه داستانهاي كارآگاهي دارد. احتمالا يكي از جالبترين اقتباسهايي كه تابه حال انجام شده، مجموعه تلويزيوني شرلوك محصول مشتركي از شبكه بريتانيايي بيبيسي و شبكه امريكايي دبليوجيبياچ است. اين سريال از سال 2010 تا 2017 و در چهار فصل از شبكه «بيبيسي1» روي آنتن رفت. تفاوت اصلي شرلوك با ساير اقتباسها اين است كه ماجراهاي سريال در دوران معاصر ميگذرد. هلمز با تكنولوژي روز مثل موبايل و تبلت كار ميكند و در لندن امروزي بايد پروندههاي قتل را حل كند. هر قسمت اين سريال با الهام از يك يا چند داستان كانن دويل نوشته شدهاند، اما لزوما مسير داستانهاي او را دنبال نميكنند. بنديكت كامبربچ بازيگر انگليسي كه در اين سريال نقش هلمزِ مدرنشده را بازي ميكند و بسيار مورد تحسين مخاطبان و منتقدان قرار گرفته، در جايي توصيف بسيار مهمي از شخصيت هلمز انجام داده است. او ميگويد: «شرلوك هلمز از آزمون زمان سربلند بيرون آمده و امروز همانقدر سرگرمكننده است كه در دوران ويكتوريا، در سراسر دنيا او را دوست داشتند. چون پتانسيل هر كاري را دارد، ماجراهاي او به دنياي ما ربط دارد چون هنوز هم يك چهره ضدقهرمان است.»
دو نكته بسيار مهم در تعبير كامبربچ وجود دارد؛ اول اينكه جذابيت هلمز فراتر از زمان روايت قصه است و دوم اينكه او يك چهره ضدقهرمان است. نكته اول به طور مستقيم ناشي از نكته دوم است. ضعفهاي روانشناختي و اخلاقي هلمز هستند كه او را براي مخاطب جذاب و قابل باور ميكنند. در نوشتههاي دويل و اقتباسهاي سطح بالا از آن در سينما و تلويزيون، هلمز شخصيتي درونگرا، شلخته، عصبي، افسرده، جامعهگريز و به طور جدي معتاد به كوكايين است. كانن دويل به خوبي درك ميكند كه براي فرارفتن از كارآگاههاي معمولي با شخصيتهايي بيشكاف و سراسر خير، يعني همان كارآگاههايي كه به طور معمول در اينگونه از ادبيات پيش از او رواج داشتهاند، نياز به شكافهايي جدي در قهرمانش دارد. به جز دو مجموعه تلويزيوني ماجراهاي شرلوك هلمز (1994-1984) با بازي درخشان جرمي برت كه به طور قطع چهره تثبيتشده هولمز براي تمام اعصار باقي خواهد ماند و شرلوك كه پيش از اين در مورد آن بحث شد، در سينما هم مثالهاي بسيار جالب توجهي وجود دارد. براي مثال ميتوان به زندگي خصوصي شرلوك هلمز محصول سال ۱۹۷۰ ساخته بيلي وايلدر كارگردان شهير اتريشي امريكايي اشاره كرد. در اين فيلم وايلدر به سياق لحن مجموعه آثارش با نگاهي طنزآميز به هلمز و ماجراهاي او نگاه كرده است.
فيلم وايلدر موضوع جذاب روابط پنهان هلمز با برخي موكلين پروندههايش را هدف قرار ميدهد. مثال ديگر دوگانه مشهور گاي ريچي تحت عنوان «شرلوك هلمز» محصول سال 2009 و دنباله آن «شرلوك هلمز: بازي سايهها» محصول سال 2011 است. اين دو فيلم كه در آنها رابرت داوني جونير و جود لا به عنوان زوج شرلوك هلمز و دكتر واتسون به ايفاي نقش پرداختهاند، مطابق انتظاري كه از كارگردان فيلم قاپزني ميرود، در گونه اكشن معمايي قرار داشته و از مشخصههاي فيلمهاي ريچي مثل تدوين سريع و ضرباهنگ بالا برخوردار است. شخصيت كارآگاهِ باهوش و دوست داشتني كانن دويل شايد يكي از زندهترين شاهدها براي اين ايده درخشان باشد كه ميگويند در هنگام خلق كردن بايد به قدرت هنر براي گريختن از فناپذيري در قالب مخلوقي جاودانه كه نتيجه خلق صادقانه است، باورداشته باشي. هولمز فراتر از تاريخ و فراتر از تمام 76 بازيگري كه در دنياي سينما نقشش را بازي كردهاند، از بازيل راتبون گرفته تا رابرت داوني جونيور و يان مككلن هنوز هم آن بيرون و جايي با آن كلاه شكاري و آن باروني مخصوصش در حال موشكافي نشانههاي عجيب و غريب صحنه جرم و ربط دادن آنها به يكديگر است.