هر اتفاق بزرگي در اقصي نقاط جهان معمولا ادبياتي خاص خود را در پي دارد؛ ادبياتي كه به هر شكل له يا عليه رويدادي خاص و تاثيرگذار بر زندگي آيندگان توليد ميشود. ادبيات جنگ در تعريف كلي خود منحصر به يك كشور خاص نيست بلكه گسترهاي با وسعت ديدگاه انسانهاي خلاق در سراسر عالم دارد و نويسندگان كشور ما هم از اين امر مستثني نيستند. به مناسبت سالروز آزادي خرمشهر نگاهي داريم به بهترين آثار توليد شده در زمينه جنگ تحميلي و رشد و نمو حركتي تازه در جهان ادبيات داستاني.
با وقوع جنگ تحميلي و مشكلات پديد آمده براي كشور يكي از حوزههايي كه عكسالعملي دفاعي اتخاذ كرد، ادبيات جنگ بود. در ساختار ادبيات جنگ كشور ما آنچه بيشتر از موارد ديگر نمود دارد، نمايش مظلوميت ملتي است كه بدون هيچ پيشزمينه و تعريفي خاص مورد هجوم قرار گرفته است.
در يك بررسي كوتاه و اجمالي پي ميبريم كه نويسندگان در اين حوزه، بر عكس نويسندگاني از كشورهاي ديگر هيچگاه بر وجه خشونتسازي و تشويق ديگركشي تكيه نكردهاند بلكه همراه با سياستهاي دفاعي در برابر جنگي ناخواسته قدم برداشتهاند و به اصولي اشاره كردهاند كه خاص يك كشور با ديدگاهي انسانمحور است.
پديد آمدن گونهاي خاص در ادبيات با عنوان ادبيات جنگ تقريبا همگام با نخستين روزهاي آغاز جنگ ايران و عراق كليد خورد؛ ادبياتي كه تا پيش از اين واقعه آنچنان كه بايد و شايد وجود خارجي نداشت. بسياري از نويسندگان با شروع جنگ و اخبار ريز و درشت آن، بنا بر قدرت تخيلي كه داشتند، شروع به نوشتن داستانهايي كردند كه به شكلي پراكنده در نشريات محلي يا كشوري منتشر ميشد. داستانهايي كه با تمام زيباييهايشان، جوابگوي عطش جامعه پيرامون جنگ و ماجراهايش در عالم ادبيات نبودند. اقبال بلند ادبيات جنگ از آنجايي شكل گرفت كه نويسندگاني نامآشنا شروع به نوشتن در اين زمينه كردند؛ نويسندگاني كه ميتوان از آنها به عنوان پيشگامان اين گونه ادبي ياد كرد. نكته قابل توجه درباره ادبيات جنگ اين است كه چهرههاي بزرگ ادبي هم خوشبختانه نقشي منفعلانه در پيش نگرفتند و هركس در حد توان از ظن خود يار جنگ و ادبيات
مخصوص به آن شد.
زمين سوخته- احمد محمود
ادبيات جنگ با ورود نويسندهاي بزرگ چون «احمد محمود» وارد فاز تازهاي شد. محمود با انتشار اولين رمان قابل توجه جنگ، به تبليغ و تبيين نوعي نگاه از زاويه ديگر به جنگ شد. محمود در رمان «زمين سوخته» چنان تصويري ملموس از جنگ ارايه داد كه خيلي زود به عنوان يك اثر الگو از سوي ديگر نويسندگان به رسميت شناخته شد؛ اثري كه پس از سالها هنوز هم در زمره يكي از آثار خوشخوان و پرطرفدار به حساب ميآيد. رمان «زمينسوخته» به گونهاي، احياي حسي تازه در برخورد با جنگ بود؛ حسي قدرتمند از وطنپرستي و هزينههايي كه بايد براي آن پرداخت شود. محمود در اين رمان به روايت خانوادهاي ميپردازد كه هنوز از شوك آغاز جنگ رها نشده و هر روز زخمي تازه را متحمل ميشود. محمود وقتي خبر كشته شدن برادرش را در جنگ ميشنود، از تهران راه ميافتد و به جنوب ميرود و پس از بازگشت نميتواند حاصل مشاهداتش را به اثري درباره جنگ تبديل نكند. وجه قدرتمند تصويرسازي در كنار آفرينش نثري قدرتمندتر، باعث شد كه زمين سوخته اثري باشد ماندگار براي هميشه: «جسدي را كه از بن بست بيرون ميآورند، خونآلود است. نخل پايه بلندگوشه خانه ننه باران بر جاي خود استوار ايستاده است. گلابتون ناله ميكند. بعد انگار كه در خواب باشد، بيهيچ كلامي دستها را به زمين ميزند و مينشيند و با نگاهي ناباور، روبرو را نگاه ميكند. گرد و خاك همه جا را پر كرده است؛ يكهو جيغ گلابتون را ميشنوم. سر بر ميگردانم. گلابتون بچه خردسالش را بالاي سر برده است. تا بخواهم تكان بخورم و جسد خواهر گلابتون را دور بزند، گلابتون بچه را محكم به زمين ميكوبد و فريادكشان بنا ميكند به دويدن، سر كودك چنان به سنگ خورده است كه فرقش شكافته است و مغز همراه خون روي زمين پخش شده است...»
نخلهاي بيسر- قاسمعلي فراست
در ميان هياهوي اوج جنگ و خبرهاي نهچندان خوشايند آن روزگار، رمان ديگري منتشر شد كه در فرصتي كوتاه نام نويسندهاش را بر سر زبانها انداخت. قاسمعلي فراست با انتشار رمان«نخلهاي بيسر» قدمي محكم در حوزه ادبيات جنگ برداشت. اثري كه بيشتر يادآور حماسه فتح خرمشهر است. همان گونه كه گفته شد، نخلهاي بيسر به دليل اينكه جزء «اولين» آثار ادبيات دفاع مقدس است خود به خود، مورد توجه قرار ميگيرد. رمان داستان مقاومت مردم خرمشهر، ايثارها و رشادتهاي بچههاي مظلوم اين شهر و سختيها و مرارتهاي مهاجران جنگ تحميلي است. داستان با شروع جنگ، آغاز ميشود. خانواده ناصر در تب و تاب ماندن يا رفتن سرگردانند. پدر و مادر او گمان نميكنند جنگ به اين راحتي آشيانه آنها را مورد تهاجم قرار دهد. ناصر، حسين و شهناز پدر و مادر را ترغيب به رفتن ميكنند و خود ميمانند تا از شهر و آرمانهايشان دفاع كنند. شهناز شهيد ميشود. او اولين شهيد خانواده است كه بر سر آرمانهايش جان ميدهد. شهادت او، برادرانش را در دفاع از شهر و ارزشهايشان راسختر ميكند و...
فراست هم در اين اثر به شكلي واضح به تصاوير جنگ نظر دارد. تصاويري جاندار با روايتي بكر از داستاننويسي: « «مرد شكم بر آمدهاي از تريلر پايين ميپرد و با خنده ميگويد: ...د نشد...شلوغش نكنين، اول نفري دويست تومنتونو بدين بعد سوار شين. هر كس نداره بياد پايين.» اين صداي مردي است كه در گير و دار جنگ، نه به فكر كمك به هموطنان است كه كرايه خرمشهر تا اهواز را تا 200 تومان بالا برده است. علاوه بر اين كسان ديگري هستند كه روزهاي آغازين جنگ و در كنار ناصر رزمنده، گوش به راديو عراق دارند و دل به سوداي تغيير وضعيت سياسي سپردهاند. ناصر به حرف ميآيد: ...ننه جون اصرار نكن، روي اين زمين، دشمن خوابيده، من نميتونم بخوابم، نميتونم. زن سكوت ميكند. مدتي هيچ يك چيزي نميگويند. صداي شليك از دور شنيده ميشود.
حياط خلوت- فرهاد حسنزاده
فتح خرمشهر و اميدواريهاي پس از آن باعث شد بخشي عظيم از افرادي كه تا كيلومترها دورتر از اين شهر، مجبور به ترك خانه و كاشانههاي خود شده بودند دوباره آرام آرام به روستاها و شهرهاي خود بازگردند. موضوعي كه حسنزاده در رمان «حياط خلوت» آن را دستمايه كار خود قرار داده. حسنزاده در اين اثر كه به عنوان يكي از كارهاي قابلتامل در حوزه ادبيات جنگ به حساب ميآيد، بازگشت چند دوست به شهر و ديار خود را روايت ميكند. حسنزاده با نگاهي تيزبينانه به وجوه مختلفي از شخصيتها به لحاظ پرداختن به ابعاد روحي و رواني، دورافتادگي، هجران و... ميپردازد. اين اثر كه ميتوان از آن به عنوان اثري رسوب كرده در ادبيات جنگ نام برد، اولين اثري است كه مواردي چون جبهه و پشتجبهه را به شكلي يكسان آفريده است.
حسنزاده با اين كار توانست نوعي نگرش خاص به جنگ داشته باشد كه تا پيش از آن سابقه نداشت: «شريفه كه آمد، آشور خواب بود. طاق باز افتاده بود وسط تخت آهني و از شكاف لبهاي نيمه بازش خرناسهاي خفيف به گوش ميرسيد. تكه نخي، چسبيده به ريش و سبيل درهمش با نسيم داغ هر نفس ميلرزيد و تكان ميخورد. كمر شريفه تا خورد و تكه نخ را از صورت آشور جدا كرد. پيدا بود خواب آشفته ديده. از ملافهاي كه مثل مار پيچيده بود دور كمر و شانه و دست و پاهايش ميشد فهميد يا از دانههاي درشت عرق كه بر پيشاني و برجستگي گونهاش روييده بود. پنكه سقفي را خاموش كرد: «سرما نخوره خوبه!» مقنعهاش را در آورد و با سر انگشتان بلند و كشيدهاش ساقه موها را هوا داد: پختم از گرما...!»
سفر به گراي 270 درجه- احمد دهقان
با گذشت چند سال از آغاز جنگ و انتشار آثاري قابل توجه در اين زمينه، آرام آرام صداهاي جوان ديگري هم به اين قافله پيوستند. صداهايي كه ميتوان از آنها به عنوان موج دوم نويسندگان ادبيات جنگ نام برد. احمد دهقان، نويسندهاي است كه تاكنون چندين اثر در زمينه ادبيات جنگ منتشر كرده، نويسندهاي كه هم و غم خود را صرف اين گونه ادبي نوپا در كشور كرده است. رمان «سفر به گراي 270 درجه» را ميتوان يكي از مهمترين آثار داستاني موج دوم معرفي كرد. اثري به غايت فني و دقيق كه شرح ماجراهاي جنگ را به ملموسترين شكل ممكن ارايه ميكند. آنچه اين رمان را نسبت به ديگر آثار در اين زمينه مستثني ميكند، حضور نويسنده در ميدانهاي جنگ و ارايه داشتههايش در اين زمينه است.
دهقان هم در اين اثر، به وجوه رواني جنگ در پشت جبهه نظر دارد و وقايع خطوط مقدم را با هوشي سرشار به مسائل سوءاستفادهها از جانفشانيهاي ديگران در پشت جبهه گره ميزند: «دست بر زمين ميذارم و ميپرم تو گور. استخوانهاي دنده زير پايم خرد ميشوند و قرچ قرچ ميكند صدايش چندشآور است.
دستش را ميگيرم. تمام عضلاتش منقبض شده است. ميلرزد، عينهو كسي كه تب و لرز داشته باشد، زير بغلش را ميگيرم. دست بر زمين ميگذارد تا بلند شود. دستش ميرود رو استخوان گندهاي كه بايد استخوان ران باشد. مثل برق گرفتهها دستش را ميكشد. بلندش ميكنم»
هلال پنهان- علياصغر شيرزادي
رمان «هلال پنهان» نوشته علياصغر شيرزادي از آن جهت اثري قابل توجه به حساب ميآيد كه براي اولين بار رشادتهاي گرداني خاص از ارتش را در جنگ به تصوير ميكشد. شيرزادي با دستمايه قرار دادن خاطرههاي واقعي از چند فرمانده ارتش، دست به خلق اثري زده كه در حوزه ادبيات جنگ حرفي براي گفتن دارد. شيرزادي هم مانند چند نويسنده پيشين، به وجوه مختلف جنگ توجه كرده و مسائلي چون عشق و دوري و هجران را به ميان كشيده است. نگاه شاعرانه شيرزادي باعث شده كه شخصيتهايش هم وجهي شاعرانه به خود بگيرند و در هياهوي حضور در جنگ از وجوه انساني غافل نمانند. شخصيت «يونس بشيران» در اين كار به يكي از برجستهترين كاراكترهاي ادبيات جنگ تبديل شده است. شخصيتي كه شيرزادي با استادي تمام از پس ساختش بر آمده. بشيران گويي شاعري است تيزبين كه دست حادثه او را به كشاكش جنگ كشانده.
شخصيتي كه در نامهاي به دوستش ثابت ميكند كه نوعي نگاه ديگرگون به جهان دارد: «صبح آن روز، پشت حصار زنگ خورده باغچه، زير خزان افراها، در صداي ريزش برگ و باران و غرش ابر پاي پنجره چوبي كه با كتيبه دالبر سبز و قرنيز مورب حلبي پا بر جا بود و هنوز پنجره بود و پرده تور برفي داشت و گرماي دو چشم، دو چشم درشت سياه و پرهيبت، مواج گيسو بر كنارههاي لرزانش مترنم بود...»
دلدلداگي- شهريار مندنيپور
شهريار مندنيپور كه خود مدت زمان قابل توجهي را در جبهههاي جنگ گذرانده، يكي ديگر از نويسندگاني است كه با انتشار رمان دوجلدي «دلدلدادگي» پيشنهادي تازه در امر نوشتن پيرامون جنگ ارايه كرد. مندنيپور در اين رمان ماجراي دردناكي چون زلزله رودبار را به وقايع جنگ ايران و عراق پيوند ميدهد. نگاه سيال و سبك منحصر به فرد مندنيپور در اين كار، سالها پس از پايان جنگ نشان ميدهد كه ادبيات جنگ حالا ديگر به امري همهگير تبديل شده و تقريبا چهرههايي را به سوي خود جلب كرده است. مندنيپور نويسندهاي تكنيكي است و تكنيك بالاي او در دلدلدادگي هم خود را به رخ ميكشد. نثر منحصر به فرد نويسنده در اين كار و پردازش شخصيتهايي چون «روجا» و«كاكايي» اين اثر را به كاري ماندگار در نگاهي متفاوت به جنگ تبديل كرده است: «حالا كـه دانستهاي رازي پنهان شـده در سايه جملههايي كه ميخواني، حـالا كـه نقطـه نقطه اين كلام را آشكار ميكني، شـهد شـراب مينو بـه كامـت باشـد؛ چـرا كـه اگـر در دايـره قسمت سهم تـو را هـم از جهـان درد دادهاند رندي هم به جان شيدايت واسپردهاند تا كلمات پيش چشمانت خرقه بسوزانند، پس سـبكباري كن و بخوان، در اين كتاب رمزي بـه غيـر ايـن كتــاب: مــن ايــن رمــز را از ذبــيح و ارغــوان آموختم به روزي باراني، باراني... نگفته بـوديم ببار، اما ميباريد، چنان ميباريد تا به استخوانهاي برهنه برسد و جانهـاي لـولي را مجمـوع كند...»
عقرب روي پلههاي قطار راهآهن انديمشك- حسين مرتضاييان آبكنار
انتشار رمان «عقرب روي پلههاي قطار راهآهن انديمشك» نشان داد كه ادبيات جنگ حالا ديگر به سمتو سوهايي ديگر نظر دارد و نويسندگاني ديگر هم سعي در خلق اثر در اين زمينه دارند. حسين مرتضاييان آبكنار با اين رمان نشان داد كه نگاه يكسويه به جنگ و به رسميت شناختن گروهي اندك از نويسندگان به عنوان فعالان در اين زمينه ميتواند بهمثابه جفايي به جنگ و ادبيات مخصوص به آن تلقي شود. او در اين كار وجوه بارز تكنيكياش را با لحظههايي از جنگ گره ميزند كه حاصلش ميشود رماني كه خواندنش هم لذتي از كشف و شهود دارد و هم اندوهي از جنس جنگ. آبكنار هم در رمانش زندگي يك سرباز وظيفه حاضر درجنگ را روايت كرده كه در نوع خود شخصيتي تازه در روند رشد ادبيات جنگ است. نثر روان و قدرت شخصيتپردازي در اين اثر به گونهاي است كه خواننده را تا كلمات آخر به دنبال خود ميكشد: «ميآن طرفتر كنارِ كناري دژباني با باتوم ميكوبيد توي سر سربازي كه به زانو نشسته بود، ميكوبيد ميكوبيد ميكوبيد توي سر سربازي كه روي زمين افتاده بود... خون از زير كلاه سرباز راه افتاد و آمد، آمد، آمد، تا رسيد به پلهها و از پلهها بالا آمد و روي پله چهارم جلو پاي او متوقف شد. عقرب تكاني خورد و جلوتر رفت و لبه خون ايستاد...»
پلمعلق- محمدرضا بايرامي
محمدرضا بايرامي با رمان «پل معلق» نقبي غيرمستقيم به جنگ و ادبيات مخصوص آن ميزند. بايرامي كه سابقهاي ديرين در اين حوزه دارد، با نوشتن اين رمان، نگاهش را ترسيم مستقيم صحنههاي نبرد، به پشت جبهه و مسائل مربوط به خانواده شهدا و رزمندگان معطوف ميكند. نوع نگاه بايرامي در اين كار نشان از گذر ادبيات جنگ از موقعيتي به موقعيت ديگر دارد. او با دستمايه قرار دادن خانواده يك شهيد و مصايبي كه بر اثر از دست دادن فرزند برايشان پيش ميآيد سفارشي تازه به نوشتن پيرامون جنگ ارايه ميدهد. رمان پل معلق، رماني سراسر تعليق و دلهره است، دلهرهاي كه هيچگاه از سوي خانواده شهيد به گلايه و مظلومنمايي منجر نميشود. آنها با سري بلند پذيراي پيكر فرزندشان ميشوند و او را قهرمانانه به خاك ميسپارند. فرزند آنها سرباز وظيفهاي است كه در راه وطن جان داده است: «جنازه شو پرچمپوش آوردن، به همراه عدهاي ديگه. ما فقط صورت شو ديديم. اون هم وقتي كه ميخواستيم بسپاريمش به خاك. چهرهاش سفيد بود و بغل چشمهايش كمي چين افتاده بود، مثل آدمي كه درد ميكشد و انگار ميتونه با فشار روي چشمها يا عضلههاي صورت كمي جلوي اونو بگيره، يا مثل آدمي كه زل ميزنه به جايي تا توي اون دقيق بشه و چشمهارو كمي تنگ ميكنه تا ... پيشتر از همه مادرش بيتابي ميكرد. حتي خيلي بيش از خواهرهاش كه اون همه دوستش داشتن و اون قدر...
اما بالاخره عادت كرد ديگه رضايت داده بود به پنجشنبهشبها و به شيشه گلاب و چند شاخه گل كه سر قبرش بذاريم...»
با وقوع جنگ تحميلي و مشكلات پديد آمده براي كشور يكي از حوزههايي كه عكسالعملي دفاعي اتخاذ كرد، ادبيات جنگ بود. در ساختار ادبيات جنگ كشور ما آنچه بيشتر از موارد ديگر نمود دارد، نمايش مظلوميت ملتي است كه بدون هيچ پيشزمينه و تعريفي خاص مورد هجوم قرار گرفته است.
محمود در رمان «زمين سوخته» چنان تصويري ملموس از جنگ ارايه داد كه خيلي زود به عنوان يك اثر الگو از سوي ديگر نويسندگان به رسميت شناخته شد.