گروه هنر و ادبيات
نخستين مواجههام با موسيقي نصرت فاتح علي خان به زماني بازميگردد كه پاي تماشاي فيلم «آخرين وسوسه مسيح» نشسته بودم. گابريل براي ساخت موسيقي اين فيلم با فاتح علي خان همكاري كرده و بداههنوازي او را ستوده بود. همين كافي بود تا اسم اين نوازنده و خواننده سبك قوالي را در يوتيوب بنويسم تا با موسيقياش آشنا شوم. او را ميديدم كه روي سن نشسته و با وجودي كه هيكل درشتي دارد، چنان در موسيقي غرق شده كه گويي پر كاهي است.
همين وقت بود كه از ارادت او به حضرت علي(ع) باخبر شدم و اشتياقم به شنيدن آثار او دوچندان شد.
نصرت فاتح علي خان يكي از موسيقيدانهايي است كه تحت تاثير فضايل اين حضرت قرار گرفت و ترانههايي را در وصف امير مولا علي و پيشوايان دين اسلام اجرا كرد. او در اين باره گفته بود: «وقتي براي خدا ميخوانم، احساس ميكنم در محضرش قرار دارم و پيشاپيش خانه خدا، مكه، هستم وعبادتش ميكنم. وقتي براي محمد(ص) كه سلام بر او باد، ميخوانم احساس ميكنم در كنار مقبرهاش در مدينه نشستهام و به او درود ميفرستم و اقرار ميكنم پيام او را دريافتهام. وقتي درباره مشايخ تصوف ميخوانم، احساس ميكنم نزد آنها نشستهام و در مقام يك شاگرد، آموزههاي آنها را فرا ميگيرم. و بارها و بارها تكرار ميكنم كه آموزهشان را آموختهام، كه حقيقتا پيرو آنها هستم.»
او در يكي از مشهورترين قواليهايي كه براي امام علي (ع) خوانده است، ارادت خود را به آن حضرت اينچنين بيان ميكند:
علي امام من است و منم غلام علي/ هزار جان گرامي فداي نام علي/ مريد علي هستم من، مريد علي/ نسبت من با علي اين است كه به رنگ حيدر درآمدهام/ قسمت من با علي گره خورده است/ مريد علي هستم من، مريد علي/ علي مولا علي مولا ذكر من است.
در ادامه نگاهي به زندگي و موسيقي اين هنرمند پاكستاني داشتهايم.
نصرت فاتح عليخان كه بود؟
نصرت فاتح عليخان در 1948 در خانوادهاي از قوالان در فيصلآباد پاكستان متولد شد كه 6 قرن به اجراي اين موسيقي اشتغال داشتند. نصرت فرزند استاد فاتح عليخان و برادرزاده استاد مبارك عليخان بود كه هر دو طي 5 دهه گذشته اساتيد برتر قوالي شناخته شده بودند. بهويژه استاد فاتح علي خان پدر، كه موسيقيشناس، خواننده و نوازنده بود. او در سال 1964 درگذشت و نصرت كه در آن زمان مشغول تحصيل بود توسط اعضاي خانواده مجبور شد جاي پدر را درگروه بگيرد. بنابراين با راهنماييهاي پدرانه عمويش، به سرپرستي گروه رسيد كه آن را نصرت فاتح عليخان، مجاهد عليخان و گروه ناميدند. پيش از او بودند اسطورههاي تاريخساز سبك قوالي همچون منشي رضي الدين، بدر عليخان، مبارك عليخان، بهاالدين قطبالدين، عزيز ميان اما نصرت فاتح علي خان يك تنه انقلابي در اين موسيقي راه انداخت. او با بالاترين توانايي و اقتدار 125 آلبوم در موسيقي قوالي منتشر كرد و در جهان نامش به عنوان پديدهاي انقلابي در مقوله آواز معرفي شد. ركورد 125 آلبوم در كتاب ركوردهاي گينس به عنوان يكي از برترين خوانندگان تاريخ هم از نظر كيفيت و هم كميت كار ثبت شد كه ميتواند با قابليتهاي افسانهاي حنجره و با گستره صداي خارقالعاده شش اكتاوياش در پر فشارترين اجراها ساعتهاي متوالي به اجراي برنامه بپردازد و همين ويژگي از او اسطورهاي ابدي ساخت.
طي سالهاي دهه 70 و 80 ميلادي او به آن مرحله از خبرگي در كار اجرا رسيده بود كه كارش را بينظير و بيرقيب جلوه دهد. او در طول زندگي خود توانست قوالي را به عنوان يك هنر جهاني مطرح كند و آثار او در هر كجا و هر مناسبتي كه اجرا ميشدند شنوندگان را به اوج سرمستي ميرساندند. با وجود اين عدهاي از نوآوريهاي او در قوالي انتقاد كردند. و فاتح عليخان در جواب گفته بود رسوم قديمي، چيزي جز موجودي بيجان و مرده نيستند و موجود زنده مدام در حال تكامل است. اين موسيقي سنتي نيز هنري زنده است و بايد اين زندگي را به جهان نشان داد. «وظيفه موسيقيدانان است كه موسيقي را مناسب مردم زمان خود بسازند.»
اگر در كنسرت مشهور «ووداستاك»، راوي شانكار- آهنگساز و نوازنده هندي سيتار- همه را كنار زد و ووداستاك را حيرتزده و سرمست سيتار خودكرد، ميشد شاهد همين وضعيت در كنسرتهاي نصرت فاتح علي خان بود. گويي جمعيت به پيشگاه يك جادوگر آمده كه با افسون خود همه را مست و مجذوب ميكرد. آن دسته از مردم امريكا كه در تورها و كنسرتهاي نصرت فاتح عليخان شركت كرده بودند اعتقاد داشتند كه موسيقي اين هنرمند انسان را هيپنوتيزم ميكند. همچنين بنا به بازتاب حضور پرطرفدار او در عرصههاي جهاني موسيقي، دولت امريكا قصد داشت از او تقاضاي تدريس تكنيكها و فنون موسيقي قوالي را در دانشگاههاي اين كشور كند كه البته نصرت فاتح عليخان ناباورانه درسن 48سالگي بر اثر حمله قلبي درگذشت.
ويژگيهاي آوازي و موسيقي نصرت فاتح عليخان به روايت جف بكلي
نصرت (فتح) فاتح علي خان، سلطان موسيقي صوفيان، نابغهاي كه جهان همپايهاش را به خود نديده است، اسطوره بيهمتاي سبك قوالي با 6 اكتاو گستره صدا و دريايي از قابليتهاي حنجره و امكانات آوازي، يكي از حيرتانگيزترين صداهايي كه جهان شرق به گوش جهان غرب رسانده است. او اشعار غني صوفيان را تاثيرگذارتر از آنچه بودند، اجرا كرد و كلام و موسيقي را در مجالس وجدآور معنوي در منتهي درجه فصاحت و نبوغ به منصه ظهور رساند.
جف باكلي، پديده موسيقي راك، كه در يك سال با فاتح عليخان از دنيا رفت اولين تجربه خود را پس از شنيدن صداي نصرت چنين توصيف كرده است: «اولينبار در سال 90 و در هارلم بود كه صداي نصرت فاتح عليخان را شنيدم. من و هماتاقيام ايستاده بوديم و به صداي فراگير او گوش ميداديم. همه ما همراه موج پرنوسان ريتم طبلاي پنجابي به اطراف كشيده ميشديم و مسحور صداي منظم كف زدنهايي بوديم كه با زمانبندي بينقص تمام وجودمان را احاطه كرده بود. من صداي ارغنونها را كه همراه با ملودي ميرقصيدند، ميشنيدم كه مانند عنكبوتهاي غولآساي چوبي ترانه ميخواندند. بعد، ناگهان، آواي اوجگيرنده يك و بعد ده صدا كه مانند دستهاي غاز وحشي در حال پرواز، با نظمي بينظير در آسمان شناور شدند. بعد صداي نصرت فاتح علي خان بود، آميزهاي از بودا، شيطان و فرشتهاي ديوانه، صداي او مخمل آتشيني بود بيهمتا. نصرت كار تركيب بداههنوازيهاي كلاسيك با قوالي را با چنان جرات و حساسيتي انجام ميداد كه او را جدا از قوالان ديگر، در ردهاي مختص به خودش قرار ميداد. شيوه بيان او بسيار در من نفوذ كرده بود. من حتي يك كلمه زبان اردو نميدانم اما باز هم درگير داستاني شده بودم كه نصرت با صداي بدون كلامش درهم بافته بود. به خاطر دارم كه تمام حواس ديگرم از كار افتاده بودند تا بتوانم امواج كوبنده ملوديهاي بداههاي را كه يكي پس از ديگري بر هم فرود ميآمدند، حس كنم. امواجي كه دوباره توسط خواننده اصلي گروه آغاز ميشد و باز نصرت تمام اين حال و هوا را با آواهاي سريع و ريتميك به آتش ميكشيد و سولفژ كلاسيك هندي (سا، ر، گا، ما، پا، دا، نيسا) را به آواز پرندهاي شيدا مبدل ميكرد. اين ماجرا در جايي به اوج هيجان رسيد، جايي كه اوج صداي نصرت ملودياي را به وجود آورد كه قلبم ميخواست از جا كنده شود. احساس ميكردم كه بر لبه پرتگاهي ايستادهام، در كشمكش اينكه چه زماني به پايين بپرم و اينكه اقيانوس چگونه من را در بر خواهد گرفت.»
موسيقي قوالي
موسيقي قوّالي يكي از شاخههاي موسيقي عرفاني است كه اكنون از ايران و هند رخت بربسته و بيشتر در كشور پاكستان رواج دارد. قوالي موسيقي مذهبي صوفيهاي شبه قاره هند است كه از لحاظ فرم بسيار به سماع صوفيان شباهت دارد. قوالي بيش از 700 سال سابقه دارد و در اصل در معابد مقدس صوفيها يا خانقاهها در محدوده جغرافيايياي كه امروزه هند و پاكستان ناميده ميشود، رواج داشت. اصل و ريشه و بنيان قوالي را ميتوان از قرن هشتم ميلادي در ايران رديابي كرد؛ قوالي از قرن دوم هجري شمسي در ايران متداول بوده است. اما بنيانگذار آنچه كه ما امروزه به عنوان قوالي ميشناسيم، اميرخسرو دهلوي، شاعر و موسيقيدان بزرگ هندي ايرانيتبار قرن هفتم هجري است. امير خسرو كه در موسيقي هندي و ايراني استاد بود به قصر سلطان دهلي راه يافت و به دليل معرفي سازهاي ايراني و عربي به موسيقي جنوب آسيا محبوبيت خاصي به دست آورد. او دو فرم مهم موسيقي ايراني و عربي «تران» و «قول» را به آنها شناساند؛ گفته ميشود كه ريشه موسيقي قوالي امروز هم اين دو فرم موسيقي هستند. پدر او به دليل حمله مغولها به ايران ناچار به هندوستان رفت. طي اولين مهاجرتهايي كه از ايران به دلايل مختلف اجتماعي و سياسي به هند در قرن 11 ميلادي شد، سنت موسيقايي سماع به شبه قاره هند وارد شد.
تاثير تركيب كلام و موسيقي قوالي روي انسان غيرقابل وصف است. تاثير متقابل فرم و درونمايه كه با كلمات خاصي تركيب ميشوند و تقريبا با زبان سادهاي، مسائل صوفيانه را بيان ميكنند، غيرقابل انكار است. قوال به يك جمله يا عبارت تكيه ميكند و با تكرار لغات و هجاها معناي ظاهري را از بين برده و معناي پنهاني آنها را آشكار ميكند. تكنيك ديگر قوالي تكرار عبارتها تا جايي است كه معنايشان را از دست بدهند و كاملا بيمعنا شوند؛ با اين كار شنوندگان به معناي اسرارآميز «معرفت» نزديكتر ميشوند؛ با اين تكنيك معنا كاملا نفي ميشود و تنها فرم به طور خاص خلق ميشود.
يكي از اهداف قوالي ايجاد حال خلسه است. خلسه امكان دارد از تاثير موسيقي بر شنوندگان يا در اثر اجراي موسيقي، آواز يا رقص ايجاد شود. هدف نهايي اين ديالوگ بين موسيقيدانها و شنوندگان بردن آنها به حالتي است كه «حال» را درك كنند. نشريه هندي «Herald» براي شماره مارس 1991 گفتوگويي با او ترتيب داد. نصرت فاتح عليخان پس از تور
6 هفتهايكه در كشورهاي اروپا داشت، در اين مصاحبه حضور يافت. وقتي خبرنگار از او پرسيده بود: «با توجه به اينكه اروپاييها زبان شما را متوجه نميشوند، چطور است كه هنرتان را دوست دارند؟» استاد در پاسخ گفته بود: «آنها زبان ما را نميفهمند، اما هنرمان را طوري عرضه ميكنيم ... ريتم و ملودي را طوري به كار ميبريم كه احتياجي به فهميدن زبانمان نيست. اروپاييها ميگويند كلام برايشان اهميتي ندارد و هنر را قضاوت ميكنند.»