كتابخانه
نخستين زندان مدرن ايران
حكايت قصر يك روايت دراز دامن است از يك بنا؛ قصري كه در عصر قاجار تفرجگاه شكار شاهان بود و در زمان رضاخان زندان مخوف شهر شد. عجيب كه تا پايان، نامش قصر ماند. آنچه پيش رو داريد تاريخ زندان قصر تهران است؛ نخستين و بزرگترين زندان مدرن ايران كه ماركوف، سازنده و معمار آن بود و در 1308ش به دست رضا شاه افتتاح شد، زنداني كه در خلال حدود 8 دهه عمر خود وقايع گوناگون و بعضا با اهميتي را از سر گذراند. زندان قصر از روزي كه گشوده شد تا روزي كه مهر ابطال بر پيشانياش خورد، حضور افراد مختلفي را در زوايا، بندها و سلولهاي خود شاهد بود؛ افرادي كه گاه در شمار تاريخسازان وطن نيز به حساب ميآيند. در مطالعه تاريخ زندان قصر در كنار زندانياني از جنس خلاف و خطا(كه هميشه و همه جا بودهاند و هستند) مردان و زناني نيز محبوس بودند كه هر يك در روزگار خويش سوداي جامعهاي بهتر از آنچه در آن ميزيستند را در سر داشتند و در تلاش براي رسيدن به جامعه مطلوب و آرماني خويش گرفتار بند و زندان و زندانبانان شده و گذرشان به قصر افتاد. اينان كه نام سياسي بر جبينشان حك شده است به اقشار و احزاب و گروههاي گوناگون تعلق داشتند؛ گروههايي كه وجه مشترك همگي آنها مخالفت و مبارزه با رژيم پهلوي بود.
مك اينتاير و مدرنيته
مدرنيته و عناصر اصلي آن مانند عقلمحوري، فردگرايي، آزاديخواهي، تجربهگرايي، سودمندگرايي، سرمايهداري و... به اشكال مختلف مورد نقد متفكران واقع شدهاند. اين اثر كانون تمركز خود را بر نقدهاي جماعتگرايانه السدير مكاينتاير نسبت به ابعاد اخلاقي- سياسي مدرنيته استوار كرده است. مكاينتاير متفكري بحرانانديش است كه از بحران دنياي مدرن با عنوان «بحران اخلاقي» نام ميبرد. هسته مركزي نظام فكري مكاينتاير ناظر بر اين موضوع است كه نظامهاي سياسي دنياي مدرن دچار يك بحران اخلاقي شدهاند كه او آن را در قالب «بحران اخلاقي عاطفهگرايي» تجزيه و تحليل ميكند. از نگاه اين متفكر، انحطاط اخلاقي در يك سير قهقرايي از عصر روشنگري آغاز شده و تاكنون ادامه دارد. مكاينتاير با تصوير نظام اخلاقي و فكري دنياي مدرن به منزله يك كل به سراسر آن نقدهاي ويرانگري وارد ميكند. اينكه مدعاي اصلي مكاينتاير اين است كه انسان معاصر بايد از فردگرايي افراطي و زيادهطلبانه در جوامع سرمايهداري مدرن به سوي ساختارهاي همبستگي جمعي، خواه قديمي، خواه جديد حركت كند و پروژه او پيگيري رهاييبخشي انسان معاصر از چنين وضعيت نابساماني است. واكنش او به نظام اخلاقي و فكري مدرن را ميتوان با شايستگي يكي از غنيترين و مهمترين انتقادات در اين زمينه به شمار آورد. هر انساني كه ميخواهد فضايل اخلاقي را سرلوحه زندگي فردي و جمعي خود در زمانه نابسامان معاصر قرار دهد، ميتواند از مطالب اين اثر بهرهمند شود. خواندن اين كتاب به اساتيد، محققان و دانشجويان رشتههاي مختلف علوم انساني و علاقهمندان به فلسفه اخلاق و سياست پيشنهاد ميشود.
نقاش فيلسوف
كاسپار داويد فريدريش، بزرگترين نقاش عصر رمانتيسيسم آلماني و يكي از مهمترين نقاشان تاريخي نقاشي است. بخش اول كتاب حاضر ترجمه و تلخيصي است از كتابي نوشته ليندا سيگلف سيگل. در اين كتاب زندگي و آثار فريدريش را از تولد تا مرگ شرح داده و خواننده را با مهمترين درونمايههاي آثار فريدريش آشنا كرده است. او برخي از مهمترين آثار فريدريش را هم از منظر فلسفي و هم از جنبه هنري بررسي كرده و در آنجا كه لازم بوده نسبت آنها را با وقايع سياسي و زمانه فريدريش نشان داده است. بخش دوم كتاب حاضر نيز شامل چند نوشته كوتاه است كه به بررسي چند مورد از آثار فريدريش با نگاهي متفاوت پرداخته است. اين نوشتهها برخي از مواردي كه در كتاب سيگل مغفول مانده را مورد نظر قرار داده و با نگاهي جزييتر وجوهي از هنر فريدريش را عيان كرده است. نقاشي آلماني و در كل هنر آلمان اوايل قرن نوزدهم را بايد در پرتوي تفكر رمانتيك آلماني بررسي كرد. اين تلاشهاي خلاقانه محصول تاملات فلسفي- ادبي دوره رمانتيسيسم هستند. خلاف دورههاي پيشين در تاريخ هنر، نقاشي رمانتيك آلماني را نميتوان صرفا براساس سبك بررسي كرد. فريدريش فقط يك نقاش نبود بلكه همچون واگنر و شومان، شاعر و آفريننده و فيلسوف بود.