با پررنگ شدن بحث سرمايه هاي خصوصي در سينما، چگونگي حمايت دولت از توليد فيلم ها موضوع بحث ميان اهالي سينما شد و ابعاد تازهاي پيدا كرد. برخي مدعي شدند حالا كه فيلم ها از طريق سرمايه خصوصي ساخته مي شود سينما بايد از سيطره دولت خارج شود تا از اين طريق دولت كمترين دخل و تصرف را در فيلم ها اعمال كند ، اين صحبت براي برخي اهالي سينما قابل قبول نبود چرا كه از نظر آنها ورود منابع خصوصي در قالب اسپانسر باعث رواج ابتذال در سينماي ايران مي شود چون برگشت سرمايه براي اين افراد از هر چيزي مهم تر است و ممكن است سينما را به سمتي ببرند كه خود مي خواهند.
به بهانه اين بحث ميزگردي با حضور فرزاد موتمن فيلمساز و محمد آفريده از مديران سابق سينما ترتيب داديم و با آنها راجع به اين صحبت كرديم كه راه رستگاري سينماي ايران چيست؟ حضور و دخالت دولت يا سپردن آن به دست بخش غيردولتي؟
اگر موافق باشيد بحث را از تعريف سينماي دولتي آغاز كنيم. مقصود و مراد از اين سينما چيست و در سينماي غيردولتي چه اتفاقي ميافتد؟
محمد آفريده: اجازه دهيد در ابتداي بحث به دو نكته مهم اشاره كنم؛ اولين نكته باور اين مساله است كه هر چقدر ما در جامعه بتوانيم ديدگاههاي مختلف را بشنويم و راجع به آن بحث و گفتوگو بكنيم، بهتر ميتوانيم براي چشماندازها و افقهاي پيش رويمان تصميمگيري درست و اصولي داشته باشيم. موضوع سينماي دولتي و خصوصي نيز از جنس همين مسائل است. دومين مساله مهم توجه به اين حقيقت است كه ذات و طبيعت انسان بر آزادگي و استقلال كه موهبتي الهي است، بنياد نهاده شده در نتيجه هر چقدر فضاي آزادانديشي و استقلال در جامعه بيشتر شود ما بهتر ميتوانيم اميدوار باشيم كه آگاهيبخشي بيشتري در جامعه ايجاد ميشود و هنر به معناي اصيل خود بهتر در اين فضا رشد ميكند. از اين مقدمه وارد بحث اصلي ميشوم؛ در وهله نخست لازم است بدانيم آيا واقعا ما سينماي دولتي يا غيردولتي داريم؟ آيا ميتوان ارزشگذاري كرد؟ كدام سينما خوب يا بد است؟ چرا اساسا اين مساله اين همه در بين فيلمسازان، منتقدان و رسانهها مهم است؟ بحث درباره سينماي دولتي و خصوصي مثل بحث درباره جبر و اختيار است. آخرش نميتوان به يك جمعبندي قاطع و روشن رسيد. از يك نگاه ما سينماي غيردولتي نداريم نه فقط در ايران بلكه در هيچ جاي دنيا. آن سينمايي كه مورد نظر ماست يك كار جمعي و تيمي است و عوامل و دستاندركاران آن از حوزههاي مختلف دور هم جمع ميشوند و هنر و صنعت را شكل ميدهند، اين بايد در مكانهايي ديده شود و چرخهاي داشته باشد به هر حال نياز به يك حمايت عمومي و عام دارد. اگر دولت بتواند اين بستر را آماده كند، سالن بسازد، از ساختن فيلمها در يك شرايط متناسب و عادلانه حمايت كند اين نكته به نظر من و خيليها اصلا بد نيست. اين سينما اسمش را اگر دولتي يا هر چه بگذارند، خوب و درست است ولي دولتها كه بايد يك نگاه كامل، واقعبين و آيندهنگر داشته باشند متاسفانه فقط جلوي پاي خود را ميبينند.
يعني سياسي به سينما نگاه مي كنند؟
آفريده: يعني اينكه فقط به امروز توجه ميكنند. به همين علت سينمايي كه به همين امروز توجه ميكند و جلوي پايش را ميبيند، سينمايي است كه ثمر ندارد و سينماي ماندگاري نخواهد بود. از نظر تاريخ سينما آن سينمايي در اذهان مردم ماندگار ميشود كه مديريت فرهنگي و دولتي آن آيندهنگر باشند و به آينده و افقهاي دوردست بنگرند. در اروپا سالهاست در قبال تهاجم فرهنگي سينماي هاليوود، دولتها بودجه ميگذارند و ساختارش را محكم كردهاند. صندوق گذاشتهاند تا سينما و تلويزيون و هويت اروپايي خود را حفظ كنند. خب فيلمسازان در اين فضا با حمايت دولت فيلم ميسازند. اين مگر بد است؟ بسياري از فيلمسازان پيشرو و آوانگارد از همين مراكز دولتي حمايت شدهاند اما اين سينماي دولتي كه ما ميشناسيم زمين تا آسمان با آن سينماي دولتي كه هوشمند، صبور، پيچيده، خلاق و آيندهنگر است، تفاوت دارد. پيچيدگي نگاه و ظرافت مديريت دولتي آن است كه ميتواند از ظرفيتهاي هنرمندانش كه روحي سركش، متلاطم، متنوع و متكثر دارند و ميخواهند آزادانه كار خلاق خود را در قالب هنر انجام دهند، استفاده كند. به عبارتي آن نگاه متناسب و پيچيده و فرهنگي است كه ميتواند از سينماي دولتي، سينماي رو به جلو و پيشرو بسازد. به همين ميزان در امريكا هم همين نگاه را داريم. بعيد ميدانم، جريان سينما در امريكا هم بدون نظر و توجه دولت باشد. اين يك نگاه سادهانگارانه است كه ما فكر كنيم يك سينماي غيردولتي با اين همه گستردگي و نفوذ در سراسر دنيا غيردولتي است و خيليها هم چه در داخل امريكا و چه در خارج آن، پز اين سينما را ميدهند. اتفاقا به نظر من «سينماي امريكا دولتيترين سينماست» اما برخلاف خيلي از دولتها ساختارهايشان را به گونهاي تنظيم و تبيين ميكنند كه ما نشانهاي از دولت در آثار نميبينيم؛ اما در بسياري از كشورها مخصوصا كشور خودمان دولت همه جا ديده ميشود و همه هم خود را در نقش دولت ميبينند و ميخواهند همه آرزوهايشان همين امروز و همين ساعت بيكم و كاست در همه آثار و محصولات ديده شود. به نظر من آن سينماي دولتي كه نميتواند نقش خودش را خوب ايفا كند سينماي فراموش شده، پرهزينه و بيبر و بار خواهد بود.
و چنين استراتژي فرهنگي در سينماي ما وجود ندارد؟
آفريده: ممكن است روي كاغذ خيلي سند و برنامه داشته باشيم اما در اجرا و در مسير يك قدرت متمركز، گسترده و هماهنگ كه بتواند متعادل و متناسب خارج از حب و بغضهاي جاري تصميمگيري كند، نداريم. اما بايد هميشه اميدوار بود و اين اميدواري در خيلي از بخشها نتايج موثر و بعضي مواقع معجزهآسايي داشته است. فكر ميكنم با وجود همه اين مشكلات ما چارهاي نداريم كه تا اطلاع ثانوي به تعامل مثبت دولت و بخش خصوصي و درگير شدن ظرفيتهاي اين دو با هم براي آينده بهتر تلاش كنيم. سينماي ما به هر حال مشكلات و مسائل متنوعي دارد و فراتر از آن در منطقهاي خاص و پيچيدهاي قرار گرفتهايم و با توجه به منابع عظيمي هم كه داريم ما را راحت نخواهند گذاشت. بايد با همدلي و همراهي همه ظرفيتهاي اين سرزمين، تلاشي مضاعف براي رونق و نشاط واقعي همه حوزهها به وجود آيد. انشاءالله اين سينما اگر بدون نگاه فرهنگي رها شود، طبيعتش اين است كه به سمت سينماي صرف سرگرمي كه به سينماي عامهپسندانه معروف است، ميرود و من شخصا با سينماي سرگرمكننده مخالفتي ندارم. از نگاه من فيلمهايي كه مردم آن را ميبينند و از آن استقبال ميكنند و سرگرم ميشوند بسيار نياز سينماست و جزو واجبات سينماست ولي اگر همه سينما و سازوكار آن به اين سينما ختم شود، خطرناك است. قبلا هم گفتهام كه هيچ كس در اين سينما جاي كسي را تنگ نميكند و همه بايد در اين سينما نقش داشته باشند. اما به همان اندازه كه سينماي صرف سرگرمي براي سينماي ما خطرناك است، سينماي صرفا دولتي! خطرش كمتر نيست. اميدوارم كه هر چه بيشتر فعالان عرصه سينما و فرهنگ در يك شرايط متناسب و متعادل و بدون تبعيض در كنار هم براي آينده اين مملكت تلاشي مضاعف داشته باشند.
فرزاد موتمن: من فكر ميكنم، مساله سينماي ايران اين نيست كه دولتي يا خصوصي باشد، به نظر من سينماي ايران فاقد هر گونه سيستم اقتصادي است؛ نه خصوصي است و نه دولتي است و همين هم باعث شده كه به خصوص در سالهاي اخير سينماي ما به تبعيت از آنچه در سطح اقتصاد كلان مملكت ما اتفاق ميافتد دچار مشكلاتي مثل رانتخواري، سرريز شدن پولهاي مشكوك، ورود تهيهكنندگان و سرمايهگذاراني كه كاملا با حيطه سينما ناآشنا هستند، شود. در يك سيستم اقتصادي معمول بخش خصوصي در دنيا فاصلهاي بين توليد و اكران وجود ندارد. شركتهايي كه توليد و پخش فيلم را در اختيار دارند در ضمن صاحب سينماها هم هستند. آنها وقتي فيلم ميسازند، ميدانند آن فيلم را چه زماني و در چه تعداد سينما به نمايش درميآورند و مطابق با سالنهايي كه در اختيار دارند براي فيلم بودجه ميگذارند. به همين خاطر بودجه براي فيلمي كه 4 هزار سالن سينما خواهد داشت كاملا با بودجه فيلمي كه 120 سالن سينما دارد، تفاوت ميكند. اين جنس سينما ميتواند به توليد ادامه دهد و ضررهاي احتمالي را از بعضي فيلمها از ناحيه فيلمهاي ديگر جبران كند چنين سيستمي در كشور ما وجود ندارد.
البته در سالهاي پيش از انقلاب به شكل محدودي اين سيستم در حال شكل گرفتن بود.
موتمن: ولي خيلي محدود بود؛ مثلا اخوانها كه گروه مولن روژ را داشتند در عين اينكه فيلم توليد ميكردند، سينما هم داشتند. مثلا ميدانستند براي اكران فيلم عيد چه نوع فيلمي احتياج دارند و مطابق با آنچه احتياج داشتند از آذر و دي دست به كار ساخت فيلمهايي براي عيد ميشدند. بعد از انقلاب با توجه به اينكه ابعاد ايدئولوژيك پررنگ تر شد، طبيعي بود حاكميت بخواهد سينما را كنترل كند ولي در دهه 60 با توجه به اينكه توليد سينماي ايران اصلا پيش از انقلاب سال 57 رو به افول گذاشته بود، سياستي كه ارشاد و اداره كل امور سينمايي آن زمان و بنياد فارابي در واقع پيش روي گذاشتند، سياست حمايت گلخانهاي از سينماي ايران و سياست افزايش توليد بود در نتيجه كم و بيش هر فيلمسازي كه پروانه ساخت دريافت ميكرد مورد حمايتهاي مالي از فارابي قرار ميگرفت. وام تبصره 3 وجود داشت و در واقع فيلمها با آميزهاي از وام دولتي و سرمايه بخش خصوصي ساخته ميشدند. دسته اي از فيلمسازها هم به لحاظ ايدئولوژي كاملا به حكومت نزديك بودند و اساسا گروهي از فيلمسازان در دوران بسته شدن دانشگاهها - بعد از آنچه به اسم انقلاب فرهنگي معروف شد - سر از جاهايي مثل تل فيلم و مركز آموزش اسلامي فيلمسازي درآوردند و در آنجا سينما خواندند. در واقع اين فيلمسازها از همان ابتدا هم از امكانات بيشتري برخوردار بودند و كمي هم طبيعي بود و همه هم پذيرفته بودند كه يك مقدار شرايط جوري است كه بايد يك چنين سيستمي وجود داشته باشد و ما برآيندش را در جشنواره فيلم فجر مشاهده ميكرديم. بخش مسابقه جشنواره اساسا به فيلمهاي اين فيلمسازان تازهوارد اختصاص داشت و بعضي از فيلمسازهايي كه از نسل قبل مانده بودند ولي آنقدر اعتبار داشتند كه نميشد به راحتي حذفشان كرد.
تكليف فيلمهاي اصلي سينما چه بود؟
موتمن: بخش اصلي و بدنه اصلي سينماي ايران در بخش مهمان پذيرفته ميشد. شايد به همين خاطر من كه آن موقع مستندساز بودم و فيلم سينمايي نميساختم بيشتر فيلمهاي بخش مهمان را ميديدم. چون احساس ميكردم قلب سينما در بخش مهمان جشنواره فيلم فجر است نه در بخش مسابقه. اين حمايت دولتي در دهههاي 60 و 70 ادامه داشت ولي از نيمه دهه 80 شرايط به تدريج عوض و كمكم كمكهاي فارابي به پروژههاي سينمايي قطع شد. از اوايل دوران رياستجمهوري آقاي احمدينژاد بود كه تقريبا به طور كامل حمايتهاي فارابي حذف شد و فارابي درست مثل يك تهيهكننده شروع به توليد فيلمهايي كرد كه به آن فيلمهاي فاخر ميگفتند. اين فيلمها با سرمايههاي چند برابر سرمايههاي معمول فيلمهاي ايراني ساخته ميشد. اين بودجه در اختيار فيلمسازان به خصوصي قرار ميگرفت و باقي سينماي ايران براي جلب سرمايه و توليد فيلم تقريبا له له ميزد. در اين شرايط بخش خصوصي منفعل و منفعلتر شد و در واقع دفاتر توليد احساس كردند كه قدرت رقابت با سرمايه دولتي را ندارند و تنها شدند و از آنها حمايتي نميشود. خصوصا كه در اكران هم آن توزيع گلخانهاي و آن اكراني كه سعي ميكرد به نحوي هواي همه فيلمها را داشته باشد، جاي خودش را به جنس ديگري از اكران داد. جنسي كه فروش فيلمها كاملا متكي به اين بود كه چه تعداد سينما را در اختيار ميگيرند و در اين رقابت هم بخش خصوصي جا ميماند. چون خيلي از فيلمها خصوصا فيلمهايي كه براي سليقه مخاطب خاصتري ساخته ميشدند يا اكران نميشدند و يا اكران در سانسهاي چرخشي دريافت ميكردند و هنگام نمايش در سينماها، مهجور ميماندند و شرايط عادلانهاي را در اكران تجربه نميكردند، نتيجه اين بود كه در سالهاي 86 و87 دفاتر توليد رو به پخش آوردند. يعني هفت، هشت دفتر توليد كه پيش از اين در توليد فعال بودند و از جاهايي بودند كه ميتوانستيم فيلمنامه ببريم و از آنها بخواهيم كه فيلممان را توليد كنند ناگهان متحد شدند و تبديل به دفاتر پخش خيلي بزرگ شدند و اين دفاتر عملا بيشتر سينماهاي كشور را در اختيار خود گرفتند و انرژي كاريشان را در پخش گذاشتند.
از اين وقت به بعد بود كه آنها منتظر شدند، فيلمسازي با فيلمنامه و سرمايه كافي وارد دفترشان شود تا فيلمي توليد كنند. اين به معني آن است كه دفاتر توليد شبيه به دفاتر معاملات املاك شدند. يعني پولشان را هنگام توليد دريافت ميكردند. منظور اينكه بخشي از پول ساخت فيلم را در جيبشان ميگذاشتند و با بخش ديگر فيلم ميساختند. اين به خودي خود فساد به بار آورد. براي اينكه خيلي از فيلمسازان شاغل در سينماي ايران ديگر نميتوانستند به راحتي فيلم بسازند و عدهاي آدم ثروتمند با تجربههاي كم و ناكافي وارد سينما ميشدند و با در اختيار گرفتن گروه توليد حرفهاي، شروع كردند به فيلم ساختن. از اينجا بود كه سينماي ايران به تدريج دو قطبي شد. يك بخش كاملا حكومتي و بخش ديگر كه توسط ثروتمندها اداره ميشد. مشكلاتي هم كه امروز ميبينيم ناشي از همين اتفاقاتي است كه از نيمه دهه 80 افتاد.
در اين دوره پولهاي كلان دولتي براي توليد فيلم به بعضي سازمانها و نهادها سرريز شدند. به شهرداري، به سازمانهاي متصل به نيروهاي مسلح، به فارابي، به سازمان امور سينمايي و خيلي دفاتر ديگر داده شد. اما در واقع آن بخشي از توليدكنندگان و فيلمسازاني كه با نام خودي بودند طبعا دور اين پولها ديوارهايي بروكراتيك كشيدند و دست آن آدمهايي كه به معناي واقعي در سينما كار ميكنند از اين پولها كوتاه شد. اين سرمايهها توسط جناحهاي بروكراتيك بلوكه ميشد و فقط در اختيار جنس به خصوصي از فيلمسازي و فيلمسازان خاصي قرار ميگرفت. توضيح عبارات دولتي به غيرعادلانهترين شكل ممكن انجام شد و در عين حال در اين دوره تعداد بيشماري از تهيهكنندگان و سرمايهگذاراني وارد سينماي ايران شدند كه اصلا شناخت و تصوري از اين حيطه نداشته و اين كاره نبودند و به واسطه پستهاي دولتي كه داشتند، وارد سينما ميشدند. در دوره آقاي احمدينژاد بود كه 700 كارت تهيهكنندگي صادر شد. كمكم تهيهكنندگان سنتي در اين گرد و خاكي كه به پا شد، محو شدند و فيلمسازهايي كه در واقع مستقلتر بودند و صرفا فيلمساز بودند- يعني آدمهايي كه در اين مملكت زندگي ميكنند و ماليات ميدهند و معاند نيستند و در چارچوب قانون اساسي زندگي و كار ميكنند - كاملا تنها ماندند و از همين جا بود كه بعضي از مشكلات اخلاقي در حاشيه اقتصاد سينماي ايران به وجود آمد.
مثل چه مشكلاتي؟
مثل فروختن نقش براي اينكه بتوانيم فيلم بسازيم. به جاي اينكه روي فيلمنامه متمركز باشيم دنبال اين باشيم كه پولداري را پيدا كنيم كه به خاطر گرفتن يك تخفيفهايي براي پرداخت مالياتش در يك پروژه سينمايي سرمايهگذاري كند تا اداره ماليات با او بهتر كنار بيايد. مثل اينكه كمكم فيلمسازها مجاب شدند يك عده با سرمايهها و وامهاي كلان بانكي كه دريافت ميكنند و پس نميدهند، فيلم بسازند. همه مجاب شديم با پول اينها فيلم بسازيم. براي اينكه حمايت دولتي نداشتيم و بخش خصوصي هم منفعل بود و مشكلات عجيبي به وجود آمد و بروكراسي اكران هم مزيد بر علت بود. اين بروكراسي هم به ما فيلمسازان فشار وارد ميكرد تا فيلمهايي بسازيم كه دوستشان نداريم. در نتيجه اسير و درگير پسند تهيهكنندگان و سرمايهگذاراني شديم كه هيچ شناختي از سينما نداشتند و شناخت خودشان را به جاي عموم مردم جعل كرده و به سينماي ايران تحميل ميكردند. مشكل از اينجاست كه نه بخش خصوصي قوي و نه بخش دولتي عادلانه داريم.
آفريده: پيرو صحبت آقاي موتمن بايد عرض كنم كه رنگ رخسار نشان ميدهد از سر درون. وضعيت بحراني در حال حاضر حاكم است و مسائلش هم به امروز، ديروز و پريروز بستگي ندارد. متاسفانه در همه اين دورانها ما شرايط را به درستي رصد نكرديم. عمده مشكلات برميگردد به اينكه ما نگاهمان به بحث فرهنگ و هنر مخصوصا سينما، نگاه روشن و متمركز و با اعتمادي نيست و نميتوانيم ديدگاههاي مختلف را ببينيم و نظرات مختلف را تحمل نميكنيم. بارها گفتهام، آباداني اين عرصه برميگردد به اينكه همه نگاهها و ظرفيتهاي موجود جامعه به نحوي جايي در اين ويترين سينما داشته باشند. هر چقدر شرايط در اين عرصه تنگتر شود، فرصتطلبيها زياد ميشود بايد به صورت عاجل و فوري به اين قضيه بپردازيم. مساله مهم ديگر اين است كه ما هنوز تكليفمان با سينما روشن نيست در واقع به خاطر توقعاتي كه داريم هنوز سينما برايمان محرم نشده است. به همين علت هر كسي در هر جايي فكر ميكند خودش بايد طرحي نو دراندازد و ما در سينما شاهد جزيرههايي هستيم كه پول و امكانات و ارتباط دارند حتي بعضي قدرتهاي بيشتري دارند و همه اين افراد فكر ميكنند به نحوي ميتوانند در اين جزيرهها به آرزوهاي فرهنگي كشور دست پيدا كنند؛ اما واقعيت و حقيقت و عالم هنر اين است كه براي رسيدن به آرزوهاي فرهنگي، از دل مردم و اين ظرفيتها و خلاقيتها و نگاههاي مختلف بايد شروع كرد. اين جزيرهها غير از اينكه در دل موثرين حوزه ايجاد حسرتها كند و سرمايههاي اين مملكت را هدر دهد و فرصتها را از بين ببرد، عايدي زيادي نخواهد داشت. مثل كارهايي كه مدتهاست در سينما به عنوان كارهاي فاخر انجام ميدهيم. به گمان من فيلم فاخر زماني جواب ميدهد كه ميوه طبيعي سينما باشد. ولي ما همه كارها را تعطيل ميكنيم تا فيلي هوا كنيم. غافل از اينكه براي رسيدن به همه آرزوهاي فرهنگي اين سرزمين بايد ابتدا بسترها را آماده كرد و بذرها را پاشيد تا از دل توليدات، آثار متنوع و قابل اتكا و خلاق چهره نشان دهد.
آقاي موتمن با صحبتهاي شما دريافتيم كه به عنوان فيلمساز با حمايت و همكاري سينماي دولتي مخالفتي نداريد. درست است؟
من شخصا هيچ مخالفتي با يك سينماي دولتي ندارم. حتي سينماي دولتي در بخشي از دوران در بعضي از كشورها خوب جواب داده است. سينماي دولتي در اروپاي شرقي بعد از جنگ در دوران حكمراني استالين بر بلوك شرق باعث رشد سينما شد و فيلمسازان مهمي نظير آندره وايدا، رومن پولانسكي، زولتان فابري، مارتا مشاروس و... در همين سيستم رشد كردند و آثار درخشاني را ساختند. من حتي با اين موافقم كه همه ما كارمند دولت شويم و در ابتداي سال به ما يك فيلمنامه بدهند و بگويند با اين بودجه اين فيلم را بساز و بيا به ما تحويل بده ولي ما فيلمسازان اين حمايت را هم نداريم. ما در كشورمان با سينماي دولتياي طرف هستيم كه تنها به بخشي از سينما توجه ميكند و سينماي بخش خصوصي كه بايد به بخش ديگر توجه كند هم نداريم. در حال حاضر هم اين سينما كاملا در اختيار پولهاي مشكوك قرار گرفته است. در مساله اكران هم با اين مواجه هستيم كه بروكراسي حاكم بر سينماي ايران به چيزي به اسم سليقه و پسند عمومي توجه ندارد و فيلمهاي ما واقعا فاقد ارزشهاي تجاري هستند. اگر فيلمي فروش زياد ميكند واقعا به اين دليل نيست كه فيلم به لحاظ تجاري موفق بوده است. پرفروشترين فيلم كمدي سال گذشته اصلا كمدي نبود ولي پرفروشترين بود چون سينماي خوب و وقت خوب اكران در اختيار داشت و در واقع بروكراسي با اكران فيلم او مهربان بود و اين اتفاق برايش افتاد. از نظر من مشكل اينگونه است. از طرفي به اين اعتقاد دارم كه مشكلات سينماي ايران تحت تاثير اقتصاد كلان كشور قرار دارد. تا قدمهاي اساسي حل بحران اقتصادي كشور برداشته نشود، سينماي ايران اين وسط آسيب ميبيند. سينماي ايران جزيره نيست و فيلمها در خلأ اتفاق نميافتد و ساخته نميشود. سينما هم بخشي از اقتصاد كلان است. اقتصاد كلان ما هم همين مشكل را دارد كه متكي به توليد نيست و متكي به وامهاي دولتي است و به همين خاطر است كه پولهايي تحت عنوان توليد و ساخت چيزي دريافت ميشود در بيانيههاي قوه قضاييه و دادگستري اين پولها صرف خريد و فروش در خارج از كشور شده و در بانكهاي مختلف اروپايي و عربي انباشته ميشوند و اين اواخر خواندم كه صرف عيش و نوش ميشود. طبيعي است سينماي ايران هم بخشي از همين چرخه اقتصاد است. من به عنوان فيلمساز شرايط چندان خوبي را جلوي خودم نميبينم و جلوي ما فيلمسازان، مه است. نكته مهمتر اينكه اگر شرايطي پيش ميآيد كه فيلمي را با سرمايههاي اين و آن ولي با ميل قلبي ساختيم، فيلمها بلاك ميشوند و به جشنواره فجر راه پيدا نميكنند.
اين مساله از چه زماني شكل جديتر به خود گرفت؟
از اوايل دهه 90 به اين ور اين فيلمها به جشنواره فجر راه پيدا نميكنند و فيلمهايي كه كمي شخصيتر و تجربيتر هستند و در بخش خصوصي ساخته ميشوند در جشنواره شركت داده نميشوند ولي به جايش فيلمهايي نظير «مصادره» و «فيلشاه» در جشنواره شركت ميكنند. يعني همان اندك اميدي كه بخش تجربي به جشنواره فجر براي ديده شدن و اكران عمومي فيلم داشت، برداشته شد و از بين رفت و در نتيجه به اين نوع فيلمها، اكران سختي هم ميرسد. ظاهرا هيچ راهي برايمان باقي نمانده. يا بايد فيلمنامهاي با خواستههاي سازمان سينمايي دست بگيريم و پول ساخت را از آنها دريافت كنيم كه طبيعتا من جزو آنها نيستم چون مورد اعتماد آنها نيستيم يا بايد در شبكه نمايش خانگي فيلمهايي براي توزيع در كنار نخود و لوبيا بسازيم. خيلي جدي ميگويم. اين تصور ما از سينما كه در سالهاي ابتدايي انقلاب شكل گرفت، نيست. سينماي ايران به مرور دچار پسرفت شد و امروز به جايي رسيده كه دچار مشكلات عديدهاي است. از مشكلات معيشتي فعالان سينما گرفته تا تعداد بيدليل توليد فيلمها در سال تا تعداد توجيهناپذير فيلم اولي در سال.
دليلش چيست؟
براي اينكه همه چيز در سينما بر اساس تصميمگيري و سياستگذاري مقطعي شكل ميگيرد. مثالي ميآورم، شما نگاه كنيد در دورهاي تعداد ساخت فيلم اوليها در سينما چقدر زياد شد. آنها تعمدا از اين راه ميخواستند، امكاناتي به فيلمسازاني تعلق نگيرد كه چند سالي است در سينما كار ميكنند و الان به مقطعي رسيدهاند كه بايد شكفته شوند ولي به جايش امكانات به خيل فيلمسازان جواني ميرسد كه تنها يك فيلم ميسازند و بعد ديگر در سينما پيدايشان نميشود تا از ميان آنها 4 فيلمساز مورد اعتماد خود را پيدا كنند. شما ببينيد وقتي به هدفشان ميرسند، بخش فيلم اولي را از جشنواره حذف ميكنند. اين يعني سياستگذاري مقطعي است. من فكر ميكنم مديران سينمايي ما اصلا به سينما علاقه ندارند و دلشان نميخواهد سينما رشد كند. نتيجه اين شده كه در سالهاي بعد از انقلاب اصلا سليقه سينمايي نداريم و به نظر سينما دچار بحران جدي شده كه راه برونرفتي از آن هم نداريم. سينماي ما در حال حاضر نه دولتي و نه خصوصي است. چاقوي لاي استخوان است كه به حيات خود ادامه ميدهد. اگر همين طور ادامه دهيم اين سينما براي نسل بعدي هيچ اهميت نخواهد داشت.
آقاي آفريده براي اينكه مسوولان نگاهشان به هنر و مسائل فرهنگ محصور به امروز و فردا نباشد چه گامهايي بايد برداشته شود؟
«به هوش باش كه مي در قدح نميماند» فرصتها همچون ابر بهاري در گذر است و بايد از اين نعمت الهي كه خداي كريم به اين سرزمين عنايت كرده است، نهايت بهره را براي خدمترساني به اين مردم به كار برد. اولين گام اعتماد است، اعتماد به ظرفيتهاي متنوع اين مردم. باور من اين است كه انقلاب اسلامي 57 روحيه خودباوري و تلاش و اميدواري را در جامعه دو چندان كرد اما متاسفانه ساختارهاي ما و مديريتهاي ما اصلا آماده و جوابگوي اين رود خروشان نبوده و نيستند و ناآگاهي، بيمسووليتي و عافيتجويي فرصت تبلور استعدادها را محدود و مهجور كرده است. اميدوارم با همدلي، صداقت و اعتماد بتوانيم ضمن بهرهگيري از همه توانمنديها و ظرفيتهاي اين مملكت، رونق و نشاط واقعي فرهنگي را در سينما شاهد باشيم.
آفريده: سينمايي كه به همين امروز توجه ميكند و جلوي پايش را ميبيند، سينمايي است كه ثمر ندارد و سينماي ماندگاري نخواهد بود. از نظر تاريخ سينما آن سينمايي در اذهان مردم ماندگار ميشود كه مديريت فرهنگي و دولتي آن آيندهنگر باشند و به آينده و افقهاي دوردست بنگرند.
موتمن: از اوايل دوران رياستجمهوري احمدينژاد بود كه تقريبا به طور كامل حمايتهاي فارابي از سينما حذف شد و فارابي درست مثل يك تهيهكننده شروع به توليد فيلمهايي كرد كه به آن فيلمهاي فاخر ميگفتند. اين فيلمها با سرمايههاي چند برابر سرمايههاي معمول فيلمهاي ايراني ساخته ميشد. اين بودجه در اختيار فيلمسازان به خصوصي قرار ميگرفت و باقي سينماي ايران براي جلب سرمايه و توليد فيلم تقريبا له له ميزد.