يك بستر و دو رويا (پايان)
با اين مقدمه برداشت بنده اين است كه رسانههاي اصلي از حيث كلي خطوط اخلاقي را رد نكردهاند، هر چند حتما موارد جزيي وجود داشته است. حتي اعتراض به صداوسيما نيز از زاويه ديگر است. در واقع صداوسيما بازنده اصلي اين موج رسانهاي بود، زيرا مشكل آن نه در اصل انتشار اين اخبار بلكه استفاده از رانت اطلاعرساني انحصاري و نيز تبعيض خبري اين رسانه است. مردم را نميتوان ابله فرض كرد و درباره نجفي لحظه به لحظه خبر داد ولي موارد ديگري كه در همان زمان رخ داده را در قالب خبري با سوگيري شديد منتشر كرد يا حتي مسكوت گذاشت. در واقع صداوسيما دنبال فرصتي است كه خود را بازسازي كند، ولي چون دانش و نگاه رسانهاي ندارد، به صورت موردي و تاكتيكي دنبال سوژه ميگردد و به جاي بازسازي، «خود تخريبي» بيشتري انجام ميدهد، آنچنان در اين مسير بيمحابا ميتازند كه در نهايت مقامات عالي جلويشان را ميگيرند! والا مثل اسب چموش وارد پرتگاه هم ميشوند. تلويزيوني كه انواع و اقسام خبرهاي آن طرف را مسكوت ميگذارد و حتي لاپوشاني ميكند، چگونه ممكن است كه در اين باره، لحظهبهلحظه خبررساني كند؟
با همه اينها ميتوانيم، بگوييم كه فضاي رسانهاي ايران هنوز تجربه كافي براي ورود بيطرفانه به اينگونه حوادث را ندارد و اين ناشي از فقدان رسانههاي مستقل و بيطرف و نيز فقدان رسانههاي حرفهاي است. البته همه اينها نسبي است.
در پايان توصيه خيرخواهانهاي را هم به خانواده مقتول كنم. دختر شما كشته شده است. حرفهايي هم زده ميشود كه حتما براي شما خوشايند نيست. ولي به نظر ميرسد كه با توجه به جميع احوال هم به لحاظ اجتماعي و سياسي و هم به لحاظ خانوادگي بهتر است به شرط عذرخواهي با رضايت مساله را حل كرد. بايد پذيرفت كه خانم استاد هم در اين ماجرا بينقش نبوده است هر چند اين نقش مجوزي براي كشته شدن نيست. همين كافي است كه خانواده و صاحبان خون با درايت و حتي پيش از آغاز دادگاه با وكلاي آقاي نجفي به توافق برسند و ماجرا خاتمه داده شود. موقعيت آقاي نجفي با يك فرد عادي فرق ميكند او با همين شرايط هم فشار سنگيني را تا سالها تحمل خواهد كرد.