برخيز و اول بكش (224)
فصل بيست و يكم
توفان سبز برميخيزد-
نويسنده: رونن برگمن / ترجمه: منصور بيطرف
اعتماد: نويسنده كتاب «برخيز و اول بكش»، رونن برگمن، در اين فصل به انقلاب اسلامي ايران و پيامدهاي آن در منطقه بهويژه لبنان ميپردازد. در بخشهايي از اين فصل نكاتي در مورد انقلاب اسلامي و امام خميني (ره) مطرح ميكند كه باز هم نشان از خباثت اسراييل و نويسنده نسبت به ايران دارد و به هيچوجه مورد تاييد روزنامه و مترجم نيست.
در 13 مارس سال 1978، يك جت شخصي شيك در پرواز مخفي از تهران بلند ميشود. اين جت دو مسافر نگران داشت: يوري لوبراني، سفير اسراييل در ايران و روون مهرآو، رييس ايستگاه موساد در ايران. آنها در اين سفر بهدنبال ملاقات با محمدرضا پهلوي بودند كه در تعطيلات و در اقامتگاه خود در جزيره كيش، 10 مايل دورتر از ساحل ايران در خليج فارس بهسر ميبرد.
شاه، حاكم يكهتاز ايران بود، يك مستبد بيرحم، خودبزرگبيني كه ميخواست كشورش را سريع به يك سرزمين «توسعهيافتهتر از فرانسه» تبديل كند. او درآمدهاي سرشار نفت ايران را در بنا نهادن ارتش پرقدرت، ساخت زيرساختارهاي بهروز و يك اقتصاد مدرن سرمايهگذاري ميكرد. او يك فرآيند پرشتاب از غربي شدن را در سوژههاي مورد نظرش تحميل كرد، چيزي كه بسياري از مردم، از تجار بازار بزرگ تهران گرفته تا روحانيون مسلمان، آن را مضر تشخيص داده بودند و در برابرش موضع دفاعي گرفتند. اما اعتراض آنها شاه را پريشان نكرد و او به ارتش و سرويس مخفي خشن خود، ساواك، دستور داد تا هر گونه اعتراض را با مشت آهنين سركوب كنند.
سياست خارجي شاه بر اساس ارتباط نزديك سياسي، نظامي و غيرنظامي با ايالات متحده بود. او حتي يك ائتلاف اطلاعاتي نزديك با اسراييل شكل داد. اين امر منجر به آن شد كه ايران در مقابل پول نقد و نفت يك معامله بزرگ تجهيزات و تسليحات نظامي كند. او همچنين اجازه داد كه اسراييليها از خاك ايران عليه دولتهاي عربي يكسري عمليات مهم انجام دهند.
اما لوبراني و مهرآو دلايل خوبي داشتند كه آشفته باشند. در حالي كه پيوند ايران با ايالات متحده و اسراييل محكمتر از هميشه بود اما حاكميت شاه بر كشورش شروع به گسسته شدن از هم كرد. هر روز تظاهرات عليه او شدت مييافت و نهضتهاي مخالف از همه اطراف- بازرگانان، كمونيستها، جناحهاي راست- قدرت بيشتري ميگرفتند. كاخ سفيد كه تا آن زمان نسبت به تخلفات حقوق بشر شاه چشمانش را بسته بود، اكنون توسط جيمي كارتر، رييسجمهور ليبرال، اداره ميشد كه ناراحتي خودش را به استفاده از زور عليه تظاهركنندگان نشان داد كه همين امر منجر به آن شد كه شاه نسبت به استفاده از ارتش عليه تظاهركنندگان اكراه داشته باشد. هر چند كه خانواده سلطنتي و رهبري آن هيچ بازبيني نسبت به سبك زندگي مسرفگونه خود نكرده بودند. اين هم بعد از آنكه هواپيما در جزيره كيش به زمين نشست، لوبراني و مهرآو، آن را مشاهده كردند. كيش، جزيره اقامتگاه مطلوب شاه بود، كه بخشهايي از سال مركز فرماندهياش ميشد. مهرآو گفت، «اين جزيره زمين بازي تمام افراد رده بالا بود. شواهد فساد حيرتآور در همهجا بود. ما از آن فضاي خوشي و افراط آن شوكه شده بوديم.»
اين دو اسراييلي به اين خاطر به ملاقات شاه رفته بودند تا مقاومت رژيم را در مواجهه با اعتراضها بسنجند. آنچه مايه نگراني آنها شده بود اين حقيقت بود كه عناصر افراطي شيعه (به زعم آنها)كه مهمترين تركيب اعتراضها بود با برادرانشان در لبنان پيوند داشتند و در اردوگاههايي كه توسط ياسر عرفات براي آنها برپا كرده بود آموزش ديده بودند. مهرآو گفت، «در آن زمان آن تركيب ميان سازمان ساف عرفات در لبنان و شيعيان افراطي (به زعم آنها) به عنوان نيروي تروريستي اصلي كه عليه ما عمليات ميكرد فهميده ميشد و به نظر ما ميآمد كه خطر ويژه بالقوهاي دارند.»
توضيح: استفاده از واژه تروريستهاي فلسطيني براي حفظ امانت در ترجمه است
نه اعتقاد مترجم و روزنامه
اعتماد: فصل بيستم كتاب «برخيز و اول بكش» به موضوع هستهاي شدن عراق در دوران صدام ميپردازد. روزنامه اعتماد فقط با قصد نشان دادن خباثت اسراييل، به انتشار اين فصل ميپردازد.