به بهانه حضور مسي در كوپا آمهريكا
عبور خلاقانه از اصول قانوني
محسن پاكپناه
باب مارلي در مجلهاي با نام «باب مارلي» در سال 1979 ميگويد: «فوتبال به ذات خويش يك تخصص به شمار ميرود. يك جهان كامل. دنيايي تمام براي خودش. من عاشق فوتبالم، چرا كه شما بايد در آن همچون موسيقي مهارت داشته باشيد تا بتوانيد اجرايش كنيد. آزادي! بلي آزادي! فوتبال يعني آزادي.»
پيش از اين بارها در مورد گل قرن مارادونا و نمونههاي بسيار ديگري شبيه به آن سخن رانده يا شنيدهايم.
در اين مطلب منظور از گل قرن همان گل دوم آرژانتين مقابل انگلستان است كه ديهگو مارادونا از ميانه ميدان يكتنه يكايك بازيكنان انگليسي را دريبل كرد و در نهايت پيتر شيلتون را هم از سر راه خود برداشت و زيباترين گل قرن را به ثمر رساند. اما براي زندگي ما مشتاقان فوتبال، كمي يادآوري حركات فوقالعاده مسي هم لازم و ضروري مينمايد. در هجدهم آوريل سال 2007 ليونل مسي در نيمه نهايي كوپا دلري (جام حذفي اسپانيا) مقابل ختافه نمونه كامل ديگري از «گل قرن» دن ديهگو را به ثمر رساند. مسي هم تقريبا نقطه شروع حركات ديوانهوارش همان جايي بود كه مارادونا در سال 1986 استارت تماشايياش را از آنجا زده بود. باز هم تقريبا همان فاصله را دويد، به همان تعداد بازيكنان ختافه را جا گذاشت و دروازهبان را نيز با حركتي مشابه دريبل كرد و از همان جايي گل زد كه ديهگو 21 سال پيشتر زده بود. اين تشابه البته كه تصادفي ولي عينا تكرار همان جادوي بالهوار فوتبال بود. درخشش مسي در پي يك بازسازي ديگر شگفتانگيزتر هم شد. سه ماه بعد باز هم مسي اين بار دقيقا عين گل دست خدا را در دربي كاتالان بين بارسلونا و اسپانيول تكرار كرد. بارسلونا يك بر صفر عقب بود كه يك سانتر بلند به مسي رسيد و او باز هم توپ را با دست چپ به درون دروازه گلر اسپانيول، كارلوس كامني فرستاد و با وجود اعتراض بازيكنان حريف (درست مثل بازيكنان انگليس در جام جهاني 1986 مكزيك) اين گل توسط داور پذيرفته شد.
حال ما ميتوانيم با گفتن اينكه مسي يكي از مقلدين يا وارثين مارادوناست به توضيح فلسفي اين رويدادها يا تشابه ميان آنان بپردازيم. اما چنين رويكردي بسيار سادهانگارانه به نظر ميرسد. شايد يك توضيح بهتر اين باشد كه گاهي فرديت بر نظم غلبه ميكند. گاهي پيش ميآيد كه انسانيت بر هر چيز ديگري ارجح است. ما گاهي اوقات برخي اصول را زير پا ميگذاريم؛ مثلا اصول اعتقادي و گاه قانوني را. دقيقا مثل هر بازيكن/ بازيگر ديگري در ميدان حيات و براي بقاي خويشتن. بعضي وقتها ميخواهيم تيم خود را ناديده بگيريم و به آنچه سرمربي (جامعه) دستور ميدهد وقعي ننهيم تا بتوانيم روش شخص خود را به كار بنديم. لابد براي شما هم پيش آمده است كه دوست داريد كاري را انجام دهيد كه حس ميكنيد درست است. در اينگونه موقعيتها ما نيازمند بروز خويش به عنوان فردي احساسي هستيم.
براي مثال وقتي كه در محوطه جريمه چند متر شيرجه ميزنيم تا شخص داور و قاضي ميدان برايمان پنالتي بگيرد و... خود من نگارنده و شما خوانندگان بايد در اينگونه موارد پاسخگويي به صراحت را بياموزيم (شبيه كاري كه مارادونا پس از زدن گل دست خدا در مقابل خبرنگاران سراسر جهان به ثبت رسانيد) اينجاست كه ميبينيم عدم اطاعت از قانون و سرپيچيهاي كوچك از دستورات تحميلي، گاه و بيگاه ممكن است برايمان نتايج خوبي به همراه آورد. سادهتر بگويم: كمي شلوغكاري عامدانه، كمي آزادانه فكر كردن و مستقل عمل كردن، كمي هنر به خرج دادن و اندكي چاشني احساسات قادر است زندگاني ما را بانشاطتر كند. مثل همان جملات زيبا و طلايي باب مارلي كه در ابتداي عرايضم برايتان آوردم. آزادي از سنتهاي رايج و رهايي از برخي اصول در فوتبال، درست مثل زندگي ميتواند گوهر هستي ما را به منصه ظهور برساند و معرف برتري انسان به عنوان اشرف مخلوقات، موجودي تحت تاثير بيهمتايي، واجد خلاقيت، متفاوت از ديگران، آزاده و آزاد و در عين حال اخلاقمدار و زيباشناس باشد. بله! شايد (شايسته است) كه بيش از پيش اصول را زير پا بگذاريم.