موادمخدر در سينماي ايران
همه معتادان قهرمان
احسان صارمي
مواد مخدر در تاريخ سينماي ايران نقش جذابي برعهده داشته است. برخلاف سينماي هاليوود كه تا فيلم مرد بازو طلايي اتو پرهمينجر صحبت از مواد مخدر يك تابو به حساب ميآمد، سينماي ايران تصاويري كاملا متفاوت از اين مقوله ارايه داده است. ابتداي كار مواد مخدر در شكل سنتي آن استعارهاي بود از مكنت آدم بدهاي فيلمفارسي. آنان پدران بدخلقي بودند كه پاي بساط، دخترانشان را به مرد بدتر از خود ميفروختند و در نهايت قهرمان جوانمرد، دختر را از چنگ بدها ميرهانيد. قهرمان به هيچ وجه به بساط پايش باز نميشد و پاك بود. با غربي شدن شمايل سينماي ايران جاي مواد مخدر با مشروبات الكلي تعويض ميشود. اين در حالي است كه مواد مخدر صنعتي به شكل فزايندهاي در ميان مردم توزيع ميشود و اعتياد به يك فاجعه بدل ميشود. از اينجا اعتياد و مصرف مواد به تصويري اعتراضي بدل ميشود. چهره سينماي اعتراضي در آثاري چون گوزنها و كندو تجلي بيشتري پيدا ميكند. به ياد داشته باشيم اين فيلمها در دستگاه سانسور پهلوي با حساسيتهايي همراه بودند. پاي اعتياد به فيلمهاي تجاري هم باز ميشود؛ اما شق نخست با پيروزي انقلاب به يكي از اشكال مهم سينماي ايران تبديل ميشوند. فيلمهايي چون پنجمين سوار سرنوشت و مسافر شب و امشب اشكي ميريزد با توجه به شرايط انقلاب، اعتياد را وسيلهاي براي تقبيح رژيم سابق برميشمرند. با فاصله گرفتن از انقلاب هر چند هر از گاهي آثاري چون دادستان، فيل در تاريكي و مهمترين آنها، سناتور با موضوع نقش عمال پهلوي در موضوع مواد مخدر ساخته ميشود؛ اما جامعه با بحراني جدي روبهرو ميشود و نياز به معاصرسازي اعتياد احساس ميشود. دبيرستان، طوبي، گالان و در ادامه آثاري با موضوع قاچاق مواد مخدر در شرق كشور و بازي جمشيد هاشمپور ساخته ميشوند. هنوز سينما نگاهي هيجاني و جنايي به مواد مخدر دارد در حالي كه اعتياد، خانمانسوزتر از گذشته ميشود. با فروكش كردن تبوتاب دوم خرداد، سينماي متمركز بر موضوعات اجتماعي، اعتياد را هدف قرار ميدهند. پوران درخشنده در اوج فعاليت خود شمعي در باد را در ۱۳۸۲ كارگرداني ميكند. درخشنده تصويري تراژيك از زندگي دانشجوي انصرافي و مشكلات خانوادگياش ارايه ميدهد كه نشان از تغيير در ديدگاه فيلمسازان است. اينكه جامعه از درون با مشكل اعتياد دستوپنجه نرم ميكند و نميتوان آن را معطوف به دنياي سياست و اقتصاد، دنياي بيرون از آن معطوف كرد. ادامه اين نگاه در فيلمهايي چون خونبازي از رخشان بنياعتماد متجلي ميشود. فيلم بنياعتماد پا را فراتر ميگذارد و اين بار زن معتاد را مطرح ميكند كه بعدتر در مرهم داوودنژاد حادتر ميشود. جالب آنكه هر دو فيلم براي بازيگرانش سيمرغ فجر به ارمغان ميآورد. در اين ميان آثاري چون سنتوري مهرجويي و عصر يخبندان مصطفي كيايي، بازگشت به سنت تجاريسازي اعتياد است. ستارگان سينمايي- با محوريت بهرام رادان- شكلي از زندگي طبقه ثروتمند، دروني شده و حتي فانتزي به تصوير ميكشند، تصويري كه بعدتر به عنوان يكي از المانهاي ثروت در سينماي ايران تبديل ميشود. سعيد روستايي در سالهاي اخير شكل سينماي درگير با اعتياد را تغيير داده است. قهرمان او معتاد است يا فروشنده مواد. نويد محمدزاده شمايلي است كه در سينماي روستايي، رداي قهرماني بر تن كرده و مخاطب را به سمپاتي با او دعوت ميكند. به نظر ميرسد چهره هيولاوش معتاد و مواد فروش در حال انسانيتر شدن است. انساني كه عاشق ميشود و براي زندگي و اميالش دست به چنين اعمالي زده و از قضا او معترض اجتماعي است و با زندگي امروزش موافقتي ندارد.